16-05-2018, 02:48 PM
عباس معروفی نویسندهی محبوب ایرانی، بعد از نوشتن سمفونی مردگان و سال بلوا که اولین رمانهای او بودند توانست به سرعت شهرت خوبی را بدست آورد. از او چندین نمایشنامه و مجموعه داستان هم منتشر شدهاست. آخرین رمان او تماما مخصوص نام دارد.
[url=http://mag.jeekobook.com/articles/book-collection/%d9%be%db%8c%d8%b4%d9%86%d9%87%d8%a7%d8%af%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ac%db%8c%da%a9%e2%80%8c%d9%88%d8%a8%d9%88%da%a9-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%ae%d8%b1%db%8c%d8%af-%d8%a7%d8%b2-%d8%b3%db%8c/][/url]
این کتاب را نشر ققنوس در ۳۴۲ صفحه با قیمت ۲۱۰۰۰ تومان منتشر کردهاست. تیراژ بالای کتاب نشاندهندهی فروش خوب و استقبال زیاد مخاطبین است.
سال بلوا بطور کلی روایت شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نابسامان در هر جامعهی رشد نیافته و بدون ثبات است. که با کمی تغییر و تعمیم میتوانیم آنرا در هر حکومتی ببینیم.
از همان شروع داستان متوجه میشویم که معروفی دین خود را به استادش هوشنگ گلشیری با رعایت سبک سیال ذهن و این پرش در زمان وداستان ادا کردهاست. البته این چرخش در زمان برای خواننده نامفهوم نیست و راوی فصل به فصل تغییر میکند.
داستان از زبانی دختری به نام نوشآفرین در سنگسر روایت میشود. نوشا دختر سرهنگ نیلوفری از یک زندگی ایدهآل در دوران خودش به یک زندگی پر از درد و رنج پرتاب میشود. درواقع برداشت من از داستان این است که نویسنده تلاش زیادی کردهاست که علاوه بر نشان دادن موضوعات مختلف اجتماعی و سیاسی، زن بودن و جایگاه زن را هم در آن دوران بررسی کند. زنی که بیشتر از یک زن شبیه ابزاری است که براحتی به او ظلم میشود و تعداد افرادی که متوجه این ظلم میشوند کم است. نویسنده توانسته این موضوع را زیبا و غمانگیز نشان دهد.
نقلقول:دنیای کودکیام به سرعت میگریخت و روزها تلخ میگذشت. گاهی احساس میکردم دنیا بر اساس عقل و منطق مردانه میگردد که مردها شوهر زنها بشوند و صورتشان را چروکیده کنند، اگر توانستند بچه به دامنشان بیندازند و اگر نتوانستند اشکشان را در بیاورند.
یا روایت داستان مردی شکاک و نادان که بخاطر زیبا بودن همسرش او را در خانه زندانی میکردهاست و نهایتا او را میکشد:
نقلقول:بعضی میگفتند از بس زشت و آبلهرو بوده، اسفندیار قشنگ نمیخواسته کسی او را ببیند، بچهای هم که نداشتند، دیوار خانهشان هم آنقدر بلند بود که به قاعه شبیهتر بود تا خانه. هر روز صبح وقتی اسفندیار قشنگ از خانهاش بیرون میآمد، در را قفل میکرد و به مغازهی کفاشیاش میرفت. در تمام مدتی که در مغازهاش بود، به مردها با نظر شک نگاه میکرد، وشب که به خانه بر میگشت اخمهاش تو هم بود. دو روز بعد از واقعه در زندان گفته بود که زنش با تمام مردها رابطه داشته است.
براحتی میتوان شخصیت لطیف و مهربان نوشا را درک کرد. دختری که ممکن است در وجود همهی ما بوده و یا باشد. دختری که در نوجوانی عاشق و دلباختهی حسینای کوزهگر میشود و از طرفی توان ماندن در این عشق را ندارد و با تصمیمی اجباری و سهلانگارانه تن به ازدواج با دکتری میدهد که رنگ خوشبختی را از زندگی نوشا دور میکند. او درگیر تعارضی میشود که نهایتا هم منجر به خوشبختی او نمیشود. در اوج علاقهاش به حسینا، از شیطنتهای دکتر معصوم خوشش میآید و با او ازدواج میکند. حسینا در همان شهر زندگی میکند و بعدها که معصوم از زبان مردم داستان عشق او را به نوشا میشنود، نوشا را کتک میزند و به بهانهی اینکه جذام گرفتهاست در خانه زندانی میکند.
نقلقول:دست هام را بلند کردم که اولین ضربه های تفنگ موزر را دفع کنم. معصوم لوله موزر را در دست داشت و قنداق سنگینش را به کله ام می کوفت.
معروفی در این کتاب هم مثل سمفونی مردگان مداوم بر توصیف شرایط اجتماعی و سیاسی جامعهی آن زمان تاکید میکند. و بخوبی توانسته مدلهای شخصیتی متفاوت در هر حکومت را که به دنبال قدرت هستند، نشان دهد. استفاده از نمادهایی مثل دار یا ساعت نمایندهی این شرایط است.
نقلقول:ساعت ما پنج بود، ساعت فلکه نه بود و ساعت معصوم کار نمیکرد. گفتم هیچ ساعتی دقیق نیست. و هیچ چیز مال خود آدم نیست مگر همان چیزهایی که خیال میکند دلبستگیهایی به آن دارد. بعد یکییکی آنها را از آدم میگیرند و تنها یک سر میماند، آن هم بر سر نیزه.
نقلقول:دار، آونگ خاطرههای ما در ساعت تاریخ بود.
نقلقول:آن شب رزم آرا به ما گفت که هیچگاه رو به خدا نماز نخواندهایم، رو به هندوستان ایستادهایم. و گفت که باز خداروشکر کنیم که رو به روسیه نایستاده ایم. همهی عبادات ما باطل است و خدا قاصمالجبارین است.
من همیشه فکر میکردم خدا ارحم الراحمین است، و او گفت که پیغمبر در لحظهی آخر زندگی به اطرافیانش نگاه کرد. عرض کردند بعد از شما چه میشود؟ فرمود یوم البدتر، یوم البدتر. برای همین دنیا روز به روز بدتر میشود. یوم البدتر. یک لحظه واژهاش را در ذهنم مرور کردم. بومش عربی بود و بدترش فارسی. آقای یغمایی دبیر ادبیاتمان میگفت که بدتر صفت تفضیلی است. دانستم که این هم باید از حقه بازیهای امثال رزمآرا باشد که حرفهای خودشان را از قول بزرگان نقل میکنند، یاس و نا امیدی را در دلها میکارند و بعد میگویند حالا ما آمدهایم که بهترش کنیم، قبلهتان را صاف کنیم، و آنچه ما میگوییم راه رستگاری است، بدبختی بزرگ بشر از چیست؟ از همین که آدم دینش درست نباشد و نداند که نداند که نداند، یا چمیدانم، آن کس که بداند که بداند که بداند، در جهل بماند، شاید هم نماند. و آن شعر را دوسه بار تکرار کرد…
نقلقول:هیچ لازم نیست کسی خدمتکار دیگری باشد. دنیا را پولدارها اداره میکنند، از گردهی عاشقها و گرسنهها کار میکشند و امانتداری میکنند، برای کی؟ برای چی؟ آنها از زندگی چی میفهمند؟
در مجموع میتوانم بگویم خواندن کتابهای استاد معروفی خستگی ندارد و بینش و درکی که از شرایط به خواننده میدهد میتواند در هر زمانی برای شما کاربرد داشتهباشد.
[url=http://mag.jeekobook.com/articles/book-collection/%d9%be%db%8c%d8%b4%d9%86%d9%87%d8%a7%d8%af%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ac%db%8c%da%a9%e2%80%8c%d9%88%d8%a8%d9%88%da%a9-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%ae%d8%b1%db%8c%d8%af-%d8%a7%d8%b2-%d8%b3%db%8c/][/url]