مهران مدیری که این روزها مشغول ساخت اولین فیلم سینمایی خودش به نام «ساعت 5 عصر » است، مجموعهی شوخی کردم را که قبلاً در شبکهی نمایش خانگی عرضه شده بود در اختیار سیما برای سریال نوروزی شبکه پنج قرار داده است. این مجموعه در ۴۰ قسمت ساخته شده که هر قسمت به موضوعی جدا میپردازد و نامی جداگانه خواهد داشت.
شوخی کردم در ایام نوروز هرشب ساعت ۲۳ از شبکه پنج سیما پخش میشود. [font=IRANSans, tahoma]مهران مدیری، سیامک انصاری، مهران غفوریان، جواد رضویان، رضا شفیعی جم، نادر سلیمانی، لاله صبوری، نصرالله رادش، شقایق رحیمی راد، هادی کاظمی، محمدرضا هدایتی، ساعد هدایتی، عارف لرستانی، سحر ولدبیگی، نیما فلاح، سپند امیرسلیمانی، کمند امیرسلیمانی، شبنم فرشادجو و سحر زکریا بازیگران مجموعه تلویزیونی «شوخی کردم» هستند.[/font]
سریالهای نوروز 96 باقی شبکههای سیما مشخص شدهاند و علاوه بر زمان پخش سریالهای نوروزی ، خلاصه داستان و بازیگران این سریالها نیز اعلام شده است.
حسن فتحی پس از یک دورهی کوتاه که فیلمبرداری شهرزاد 2 را کنار گذاشته بود، از دی ماه روند ساخت فصل دوم این سریال را از سر گرفت و چندی پیش تصاویر جدیدی از شهرزاد 2 منتشر شد. حال مهدی سلطانی بازیگر این سریال در حساب اینستاگرام خود عکسی از پشت صحنهی این سریال منتشر کرده و در توضیح آن نوشته که گروه سازنده سخت در تلاشند تا قسمت هاى ابتدايى را با كيفيتى مطلوب براى پخش در آخرين ماه بهار آماده سازند.
با این حساب باید حداقل تا خرداد ۹۶ منتظر پخش شهرزاد 2 از شبکهی نمایش خانگی باشیم. در فصل دوم این سریال بازیگران جدیدی همچون رضا کیانیان، رویا نونهالی و امیر جعفری به مجموعه اضافه شدهاند که پیشتر ازگریم رضا کیانیان و رویا نونهالی رونمایی شد.
[font=Nassim, tahoma]فاطمه معتمدآریا و مهران مدیری از جمله هنرمندانی بودند که در پی درگذشت علی معلم مدیر مسئول و سردبیر نشریه «دنیای تصویر» به دیدار خانواده او رفتند.[/font]
[font=Nassim, tahoma][font=Nassim, tahoma]به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، علی معلم، مدیر مسئول و سردبیر نشریه «دنیای تصویر»، بنیانگذار جشن سینمایی تلویزیونی حافظ، مدرس، مجری و برنامهساز و تهیهکننده سینما روز گذشته دوشنبه 23 اسفند در سن 54 سالگی و در پی حمله قلبی، دار فانی را وداع گفت.[/font] از جمله کسانی که در این روز به منزل زندهیاد علی معلم رفتند می توان به مهران مدیری، سیامک انصاری، کمند امیرسلیمانی و علیرضا عصار اشاره کرد.[/font]
[font=Nassim, tahoma]از جمله دیگر کسانی که به دیدار آذر معماریان همسر داغدار علی معلم رفتند میتوان از فاطمه معتمدآریا و جواد طوسی نام برد.[/font] [font=Nassim, tahoma]
[/font]
[font=Nassim, tahoma]دیگر هنرمندان حاضر در منزل زندهیاد علی معلم، پوریا پورسرخ، امیرحسین رستمی، پژمان جمشیدی، محمدرضا غفاری، نیکی مظفری و کورش تهامی بودند. [/font]
[font=Nassim, tahoma]همچنین هانا کامکار نوازنده دف و بهنوش طباطبایی در منزل پایهگذار جشن سینمایی - تلویزیونی دنیای تصویر (تندیس حافظ) که نخستین جشنواره سینمایی بخش خصوصی در ایران است حاضر شدند.[/font]
[font=Nassim, tahoma][font=Nassim, tahoma]دیگر هنرمندان حاضر در منزل مدیر مسئول و سردبیر نشریه «دنیای تصویر» پریناز ایزدیار، مریم معصومی و رعنا آزادیور بودند.[/font][/font]
[font=Nassim, tahoma]مراسم تشییع پیکر علی معلم، چهارشنبه 25 اسفند از مقابل خانه سینمای دو واقع در خیابان وصال و مراسم یادبود او جمعه 27 اسفند از ساعت 18 تا 19:30 در مسجد جامع شهرک غرب برگزار خواهد شد. [/font]
شاید شما هم آدم هایی را دیده باشید که حتی وقتی بی مزه ترین جُک های دنیا را تعریف می کنند بلدند دور و بری های شان را بخندانند و حتما به آدم هایی هر برخورده اید که بامزه ترین جک های دنیا را به بی مزه ترین شکل ممکن تعریف می کنند.
ارزش و اهمیت استندآپ کمدی به این است که نویسنده و کارگردان و بازیگر یکی هستند. کمدین ایده هایی به ذهنش می رسد که می شود آن ها را در قالب یک روایت کمدی برای تماشاگرانی که روی صندلی ها لم داده اند تعریف کرد. هیچ ایده ای به تنهایی کافی نیست. باید پرداخت درستی داشته باشد و کمدی بودنش به چشم بیاید. این است که استندآپ کمدین های مشهور معمولا داستان گوهای خوبی هستند. خوب بلدند همه چیز را تعریف کنند. سرگرم کردن تماشاگران را بلدند و از پس تعریف هر داستانی هم بر می آیند.
این است که در استندآپ کمدی درست تعریف کردن ایده های بامزه از خود ایده ها مهم تر است. مهم این است که تماشاگران این کمدی حرف های کمدین را گوش کنند و درست لحظه ای که باید بخندند بزنند زیر خنده و صدای خنده شان سالن را پر کند.
هیچ خنده ای در این موارد بی دلیل نیست. بامزه بودن حرف هایی که از دهان کمدین بیرون می آید معمولا ایده های تلف شده دیگر را می پوشاند و هیچ تماشاگری هم بعد از این که از سالن بیرون می آید به این فکر نمی کند که چندایی از ایده ها و جک ها بی مزه بوده اند؛به این فکر می کند که چه جک های بامزه ای شنیده و چند تا از این جک ها را می تواند برای دوستان دیگرش تعریف کند.
استندآپ کمدی های وودی آلن را اگر ببینیم تازه معلوم می شود که داستان از چه قرار است و تازه می فهمیم که آدم ها یا بامزه اند و استعداد بامزگی دارند یا کلا به درد این کار نمی خورند و باید برند سراغ کاری دیگر؛ کاری که نیازی به تعریف کردن جک ها و ایده های بامزه نداشته باشد.
وودی آلن از این نظر واقعا کم نظیر است. خوب معلوم است که ایده ای به ذهنش رسیده؛ یا آن طور که خودش می گوید جرقه ای در ذهنش زده می شود و نمی داند چرا ایده ای که به ذهنش رسیده شکل کمدی به خود می گیرد. ظاهرا تماشای یکی از استندآپ کمدی های مورت سال بوده که او را به اجراها تک نفره علاقه مند کرده؛ به این که راه درست شاید همین اجرای تک نفره باشد.
ایده هایی را در ذهن پرورش می دهی. بعد آن ها را با هم ترکیب می کنی و از دل این ترکیب می رسی به چیزی تازه؛ رواتی که می شود برای دیگران تعریفش کرد اما هیچ چیز قطعی نیست. همه چیز بستگی دارد به صحنه ای که روی آن ایستاده ای. به تماشاگرانی که روی صندلی های شان نشسته اند و با چشم های شان تو را می پایند. قرار است عبوس ترین و تلخ ترین تماشاگر سالن را هم به خنده بیندازی. کار ساده ای هم نیست وقتی همه جک های جهان را ظاهرا قبل از این شنیده اند و توقع بیش تری دارند.
کاری که وودی آلن معمولا پیشنهادش می کند سرزدن به اخبار و جست و جوی چیزهایی است که معمولا بی اعتنا از کنارشان رد می شویم. همیشه خبرهایی هستند که کسی نمی خواندشان؛یا دقیق نمی خواندشان. درست همین خبرها هستند که می شود از دل شان ایده ای برای استندآپ کمدی بیرون کشید و البته این چیزها را با چند حکایت ازلی ابدی پیوند دارد؛ رابطه زن و شوهرها؛ زندگی های به هم ریخته؛ گرانی؛ بی پولی؛ فنجان قهوه ای که هنوز اولین قُلُپ را نخورده اید می افتد روی زمین و هزار تکه می شود؛ دست نوشته های تان که فکر کرده اید بهترین کمدی دنیا است ولی در غیاب تان خانواده گرامی به جای کاغذ باطله از آن ها استفاده کرده اند و هزار چیز دیگر که در زندگی پیش می آید. این است که وودی آلن گاه و بی گاه گفته است زندگی روزمره یک جور کمدی است که هرچه پیش تر می رویم ترسناک تر می شود.
استندآپ کمدی ها علاوه بر این کمدی های انتقادی اند؛ به هیچ چیز قاعدتا رحم نمی کنند. هیچ کس نمی تواند از دست شان فرار کند؛ چون بالاخره یک جا گیرش می آورند و حسابی خدمتش می رسند. کافی است چشم بگردانند و ببینند سیاستمداری دارد حرف های عجیبی می زند، حتما در اجرای بعدی به این حرف ها اشاره می کنندو حرف هایی را که احتمالا خیلی ها نشنیده و نخوانده اند یابی اعتنا از کنارش رد شده اند یادآوری می کنند.
لنی بروس یکی از این کمدین ها بود که تندی زبانش شهره آفاق بود و هیچ فایده ای هم نداشت که بازداشتش کنند و شکایت کننده که به کسی توهین کرده؛ چون همین که آزاد می شد دوباره شروع می کرد به اجرا و هر بار تندتر از قبل جک می گفت و شوخی می کرد و همه را دست می انداخت؛ به خصوص سیاستمداران و ماموران قانون را که مطمئن بود چند روز بعد باید دوباره سوال های شان را جواب دهد.
شوخی مشهورش که در فیلم «لنی» باب فاس هم تکرار شد و داستین هافمن به بامزه ترین شکل ممکن روایتش کرد این بود که:«من جهودم. آره خب؛ اجداد من بودن که مسیح رو به صلیب کشیدن. ولی چه خوب که این اتفاق تو دوره ما نیفتاد؛ وگرنه الان هر جوون مسیحی ای که از کنارت رد می شد می دیدی یه صندلی انداخته گردنش.» و این شوخی تلخی بود با صندلی الکتریکی که از سال پیش در آمریکا وسیله ای است برای اعدام.
نمونه دیگری از کمدی انتقادی تک نفره که در دل سریالی تلویزیونی روایت شده «لویی» است؛ مرد بی ادب پاک باخته ای که همه چیز را از دست داده ولی زبان تند و تیزش هنوز می تواند دخل آدم ها را در بیاورد و اجراهای صحنه ای اش فرصتی هستند برای انتقاد از همه چیز. همین بی رحمی و زبان تند و تیز را در زندگی روزمره اش هم دارد؛ در زندگی عادی و معمولی ای که خیلی ها سعی می کنند به سلامت از آن بگذرند و اعتنایی به هیچ چیز نکنند.
لویی این طور نیست. درست عکس این است. محافظه کاری را کنار می گذارد و حمله می کند به چیزی که فکر می کند درست نیست؛ چیزی که ظاهرا یک جای کارش می لنگد و درست همان چیز را بدل می کند به نقطه مرکزی یک شوخی و این شوخی را آن قدر پیچ و تاب می دهد که داستان های دیگری هم از دلش بیرون بیایند. از بدیهیاتی شروع می کن که چرا باید این چیزها را به عنوان بدیهیات پذیرفت؟ چرا نباید آن ها را دور انداخت و چیزهای دیگری را جایگزین شان نکرد؟ کاری که لویی می کند همین است:تن ندادن به قاعده های روزمره و زیر پا گذاشتن هر قانونی که دیگران برای آسایش خود نوشته اند. کار آسانی هم نیست ولی بهتر از این است که هیچ کاری نکند و زل بزند به تماشاگرانی که بادلیل و بی دلیل می خندند.
ویلیام برادلی -براد- پیت متولد 18 دسامبر 1963 بازیگر آمریکایی که بعنوان ستاره در چندین فیلم موفق در اواسط دهه نود ظاهر شده است. از او بعنوان یکی از جذابترین مردان جهان نام برده میشود و زندگی خصوصیاش بطور وسیعی گزارش شده و تا بحال موفق به دریافت جایزه گلدنگلاب و نامزد جایزه آکادمی هم بوده است.
برد پيت دوران حرفهایاش را با مصاحبههای تلویزیونی آغاز نمود و نقش دایمی او در شوهای تلویزیونی دالاس در کانال CBSدرسال 1987 بود. او بعنوان بازیگر اصلی در فیلمهایی در ژانرهای مربوط به نوجوانان و همچنین جنایی و کمدی و درامهای خانوادگی ایفای نقش کرده است. برد پيت اولین بار در فیلم «تلما و لوئيز» (ريدلي اسكات-1991) بعنوان یک گاوباز آس و پاس ظاهر شد که توانست از شخصیت جینا ديویس در آن فیلم دلربایی کند و بسیار هم مورد توجه قرار گرفت. اولین نقش عمدهاش در يك فیلم برجسته و مهم با عنوان «مصاحبه با خونآشام» در سال 1994 بود. بازي خيرهكننده او در 2 فیلم جنایی و علمی تخیلی «هفت» و «12 میمون» بسیار مورد استقبال قرار گرفت و منجر به دریافت جایزه بهترین بازیگری شد.
سال 1999 ، برد پيت در فیلم «باشگاه مبارزه» با به تصویر کشاندن نقش تایلور دردن خشن ولی دارای موهبتها و قابلیتهای بسیار بالای ذهنی توانست شهرتی دو چندان پیدا کند. از آن به بعد جایگاه خویش را بعنوان یک بازیگر برجسته بارزتر کرد، و بعد هم موفقیتهای بزرگ تجاری در فیلمهایی همچون «11 يار اوشن»، «جاسوسبازي»، «تِروي» و یک فیلم جاسوسی کمدی رمانتیک در فیلم «آقا و خانم اسمیت» و «بعد از خواندن بسوزان» کسب نمود.
رابطه بسیار مقطعی برد پيت با بازیگر زن گوئينت پالترو و ازدواجش با جنیفر آنیستون (2005-2000) برایش بسیار حاشیهساز بود و هم اکنون هم با آنجلیا جولی زندگی میکند. پیت و جولی دارای 3 فرزندخوانده به نامهای مادوکس، پکس و زهرا و 3 فرزند اصلی شیلو، ناکس و ویوینی میباشند. او بدلیل زندگی پر سر و صدایش با جولی دایماً درگیر حواشی در سطح داخلی و بینالملل بوده است.
اوایل زندگیبراد پيت :
پیت در شامنی اکلاهاما متولد شد. مادرش جین ريتا مشاور دبیرستان و پدرش ویلیام آلوین پیت مالک کمپانی ماشینهای واگن است. پیت همراه خواهر و برادرش (راگ و جولی نیل) در اسپرینگفیلد در ایالت میسوری بزرگ شد جایی که بعد از تولد پیت خانوادهاش به آنجا رفتند. همچنان که او بزرگتر میشد به عنوان یک تعمیددهنده جنوبی محافظهکار مشغول به کار شد و سرودههای کلیسا را میخواند.
برد پيت بعد از اتمام دوره دبیرستان در سال 1982 وارد دانشگاه میسوری شد و در رشته روزنامهنگاری تحصیل کرد. در سال 1985، دو هفته قبل از دریافت مدرک، دانشگاه را رها کرد و برای گذراندن کلاسهای بازیگری به کالیفرنیا و لوسآنجلس رفت. در آنجا یک سری شغلهای متعدد عجیب اختیار کرد. از شوفری فروش سیگار و کمک کردن به یک مولف نمایشهای تلويزیونی تا پوشیدن لباس جوجه ال پولولوکو تا بتواند هزینه کلاسهای بازیگری را بپردازد. وقتی که از او درباره تاثیر محوری تصمیمش که میسوری را به قصد لوسآنجلس ترک کرد پرسیدند گفت: "من قصد نداشتم از شر چیزی خلاص شوم تا بتوانم به دنیای خودم برسم. قصد هم نداشتم چیزی را پشت سرم رها کنم تا به سوی چیزی دیگری حرکت کنم. نمیدانستم وقتی به لوسآنجلس برسم چه خواهد شد حتی از هیجانانگیزترین چیزها در مورد سفر کردن بیاطلاع بودم. از برد پيت بعنوان یکی از جذابترین مردان جهان نام برده میشود
دوران بازیگریبراد پيت
برد پيت وقتی که در لوسآنجلس سخت در سعی و تکاپو بود، شروع به مطالعه و بررسی حرفه بازیگری زیر نظر مربی مشهوری به نام روی لاندن کرد. در دسامبر 1987 کارش را با مصاحبههای تلوزیونی آغاز کرد. حضورش در شوهای تلوزیونی دالاس در نقش رَندی، دوست شالانی مککان هم تاثیرگذار بود. در طی مصاحبهای با نشریه پیپل در مورد بازی با مککان گفت: "لحظات بسیار شیرین و به نوعی یک اشتیاق بود بخاطر اینکه تا قبل از آن مککان را ملاقات نکرده بودم." شخصیت او در این نمایش حدود 5 هفته به طول انجامید. همچنین در سال 1990 در یک درام تلوزیونی کوتاه مدت بنام «روزهای افتخار» حضور پیدا کرد.
برد پيت در سال 1988 اولین نقش سینماییاش را در فیلم «نیمه تاریک خورشید» بر عهده گرفت. در این فیلم او نقش یک پسر جوان آمریکایی را داشت که به همراه خانوادهاش به دریای آدریاتیک در شرق ایتالیا رفته تا بلکه درمانی برای بعضی از مشکلات پوستیاش پیدا کنند. فیلم در تابستان 1988 در کشور یوگسلاوی جلوی دوربین رفت. بدلیل جنگ و دیگر مسایل دیگر مجوز فیلم بعد از 9 سال همراه با بازنويسي تقریباً کلی آن صادر شد. سپس بازیگر فیلم «Too Young to Die?» شد. فيلم در مورد نوجوانی ست که متهم به آدمکشی شده و محکوم به مرگ میشود. پیت (بیلی کانتون) در نقش یک معتاد به مواد مخدر ظاهر شد که جولییت لوییس که زنی فراری ست را اغفال میکند. در یک برنامه مرور هفتگی فیلمهای تلویزیونی، منتقدی بنام کن تاکر درباره او و نقشش نوشت: "پیت بیشتر مانند جان کاگر ملن کمپ بد طینت بنظر میآید .او بسیار ترسناک است."
پیت (در نقش جو مالونی) در «طول جاده» در کنار ورنا مارتین خوش درخشید. ولگرد و جنایتکار زبردستی که با برادرش که او هم یک جنایتکار سرسخت است همراه میشود. پیت توانست با بازی در فیلم «تلما ولوییز» توجه بیشتری در اذهان عمومی به خود جلب کند. او در فیلم نقش یک جانی دمدمی مزاج را داشت که با تلما (جینا دیوییس) آشنا میشود.
برد پيت پس از کسب موفقیت در «تلما و لوییز» این ستاره سینما در فیلمی بنام «جانی سود» به کارگردانی تام دیکلیو محصول سال 1991 در کنار کاترین کینز و نیک کیو بازی کرد. او در این فیلم بعنوان یک خیالباف دیده میشد که آرزو داشت روزی ستاره مشهور موسیقی راک شود.
براد پس از حضورش در «جهان بیروح» و فیلم «رودخانهای از آن میان میگذرد» ساخته رابرت ردفورد دیگر یک ستاره تمام عیار و كامل بود. در 1993 در فیلم «کالیفرنیا» توانست با جولییت لوییز که در فیلم «Too Young to Die?» هم با یکدیگر نقشآفرینی کرده بودند مجدداً همبازی شود. او نقش یک آدمکش پریشاناحوال را داشت و لوییز در نقش نامزد سابق پیت بازي ميكرد. پیتر تراورس از نشریه رولینگ استون در بخش نقد فیلم اجرای پیت را یک کار بسیار برجسته نامید. او همچنین در مورد همکاری پیت و لوییز این چنین نوشت: "او و لوییز این مهملگویی را به اندازه کافی به مرحله اجرا میگذارند تا بتوانند بطور ارزندهای یک نوع تعلیق در بیاعتقادی و بیایمانی ایجاد نمایند.". در همان سال او جایزه شو دسِت را با عنوان "ستاره مرد آیندهدار"را از آن خود نمود.
برد پيت دوران حرفهایاش را با مصاحبههای تلویزیونی آغاز نمود
موفقیت بحثبرانگیز ابتداییبرد پيت
برد پيت در آن زمان ستاره فیلمهایی همچون «افسانههای پاییز» و «هفت» هم بود. او با ایفای نقش در «افسانههای پاییز» موفق به کسب اولین نامزدی گلدنگلاب در قسمت بهترین نقشآفرینی شد. در فیلم «هفت» پیت (دیوید میلر) در کنار مورگان فریمن در نقش بازرس پلیس در تعقیب آدمکشی خطرناک (کوین اسپیسی) هستند. ریتا کمپلی از نشریه واشنگتن پست در بخش یادداشت فیلم اجرای پیت را مورد تحسین قرار داد و به او لقب "برانگیزنده احساسات"را داد.
پیت سپس در «12 میمون» (1995) شمایلی از جفری گویینز را به تصویر کشید و بسیار مورد استقبال تماشاگران و منتقدان قرار گرفت و بهترین فروش هفتگی را نيز به خود اختصاص داد. شخصیت او در فیلم بطور ویژهای مورد تحسین قرار گرفت بطوریکه جنت ماسلین از نشریه نیویورکتایمز نوشت: "با چنین اجرای مهیج و تکاندهندهای در واقع پیت جفری را با یک خواب مغناطیسی عجیب از جا پراند که بعدها در فیلم بسیار مهم جلوه کرد. پیت موفق شد اولین جایزه گلدنگلوب و اولین نامزدی آکادمی را در قسمت "بهترین بازیگر نقش مکمل مرد" کسب کند.
حضور برد پيت را میتوان در فیلم «خوابآلوها» محصول 1996 دنبال كرد. نام و موضوع فیلم اقتباسی ست از رمان لورنزا کارکاترا. او در این اثر با ستارههایی همچون کوین بیکن و رابرت دنیرو همبازی بود. او سال بعد در کنار هریسون فورد بعنوان تروریست ارتش جمهوریخواه ایرلند در فیلم «متعلق به شیطان» حضور یافت. او در چندین فیلم با لهجه ایرلندی در ظاهر شد.
همان سال در فیلم «هفت سال در تبت» به کارگردانی ژان ژاك آنو در نقش کوهنوردی اتریشی به اسم هنریش هرر ظاهر شد و برای ایفای اینن نقش مجبور شد همراه دیگر ستاره فیلم یعنی دیوید تولیس به سفرهایی به کالیفرنیا و رشته کوههای آلپ برای آموزش کوهنوردی و صخرهنوردی برود. به خاطر موضوع برترینژادی تبتی در این فیلم دولت چین ورود پیت و تولیس را به کشور چین ممنوع کرد.
برد پيت در سال 1998 در فیلم «ملاقات با جو بلک» مرگ را به عنوان یک شخصیت تجسمی در بدن مردی جوان جای داد تا بتواند معنای انسان بودن را لمس کند. این اثر باعث شد که پیت یکبار دیگر مانند فیلم «افسانههای پاییز» با هنرپیشه بریتانيايی، آنتونی هاپکینز بزرگ، همبازی شود.
برد پيت یک برادر به نام داگ و یک خواهر به نام جولی دارد
برد پيت از 1999 تا 2003
«باشگاه مبارزه» محصول 1999 را میتوان از جمله موفقترین فیلمهای دوره حرفهای پیت برشمرد. او در نقش تایلور دردن که مسئولیت هدایت یک باشگاه مشتزنی زیرزمینی را بر عهده دارد بازی کرد. فیلم اقتباسی از رمان چاک پالانیاک با همین عنوان بود و کارگرداني فیلم را دیوید فینچر، همان کارگردان فیلم «هفت»، بر عهده داشت. در زمان تولید فیلم، فینچر تعبیرش از فیلم را چنین بیان کرد: "بزن بزن و جنگ و دعوا در این مکان، لزوماً بدین معنا نیست که تعرض و پرخاشگری درون خود را بر سر فرد دیگری خالی کنیم. هدف این است که به این مکان وارد شویم تجربه کنیم و مشتهایمان را بطور قابل ملاحظهتری رها کنیم و بعد متوجه میشویم که چگونه با حالتی دگرگونشده از این مکان بیرون میرویم".
«باشگاه مشتزنی» برای نخستینبار در فستیوال بینالمللی فیلم ونیز در معرض تماشای عموم گذاشته شد. به محض اکران فیلم نظرات موافق بسیاری را بخود جلب کرد. همچنین اجرای پیت بسيار مورد توجه واقع شد. در نشریه ورایتی منتقدی بنام دیوید رونی در یادداشتهای خود نوشت: "پیت متین دارای موهبتی الهی و از لحاظ جسمانی پویا ست".
بدنبال موفقیت در فیلم «باشگاه مبارزه» پیت در نقش یک مشتزن کولی ایرلندی در فیلمی گانگستری بنام «قاپزنی» در کنار بازیگرانی همچون جیسون استاتام، وینی جونز، بنیسیو دلتورو و به کارگردانی گای ریچی حضور داشت. فیلم راجع به یک کشتی مخصوص دزدان دریائی بود که الماسهای سرقترفته را حمل میکرد، و پیت در این میان بعنوان یک احاطهکننده در جلوی مافیای روسی و آمریکائی و آن ارواح تیره و تار حاضر میشود. و ما در اینجا به وضوح تغییر لهجه ایرلندی او را در فیلم «متعلق به شیطان» به لهجهای رسا و قابل فهم در این فیلم شاهد هستیم. او برای ادامه یک سری از مهارتهای مشتزنی در باشگاه ریکی در واتفورد آموزههای بسیاری را کسب نمود.
در سال 2001 پیت و جولیا رابرتز «مکزیکی» را که یک کمدی رمانتیک بود تجربه کردند. نقش بعدی او در فيلمي با موضوع جنگ سرد اما مهیج به نام «جاسوسبازی» بود که در این فیلم رابرت ردفورت در نقش یک مربي و مشاور او را یاری کرد. همچنین در 2001 پیت (راستی رایان) در بازسازی فیلم «يازده يار اوشن» با حضور رت پک در دهه 60 ایفای نقش کرد. او به همراه جرج کلونی، مت دیمون و اندی گارسیا در این فیلم پرستاره استیون سادربرگ ظاهر شدند. راجر ابرت درباره فیلم نوشت: "لحن گفتاری براد پیت بسیار زیباست". او در فيلم انيميشني «افسانههای هفت دریا» محصول 2003 صدای سندباد این قهرمان کارتونی کوچک را بر عهده گرفت.
پیت همراه خواهر و برادرش (راگ و جولی نیل) در اسپرینگفیلد در ایالت میسوری بزرگ شد
[b]پيت از 2004 تا اکنون[/b]
در سال 2004 دو فیلم «دوازده یار اوشن» و فیلم حماسی «تِروی» بر گرفته از ایلیادِ هومر که آشیلِِِِ قهرمان را به تصویر میکشید بازی کرد. قبل از آغاز فیلم برای اجرای این نقش یک دوره آموزش 6 ماهۀ شمشیربازی را طی کرد، و در زمان تولید فیلم تاندومهای پایش صدمه دید و ساخت فیلم را به مدت چند هفته به تعویق انداخت. ميک لازال از نشریه سانفرانسيسكو كِرانيكِل در نقد «تِروی» در مورد اجرای پیت به او لقب "آهنربا" را داد. در فیلم سال 2005، «آقا و خانم اسمیت» به کارگردانی داگ لیمان با بازیگری پیت (آقای اسمیت) و جولی (خانم اسمیت) سرآغاز آشنایی این دو شد. داستان راجع به زوج ملول و رنجیدهخاطری ست که متوجه میشوند هر دوی آنها قاتلان سری هستند.
فیلم به دلیل رابطه خاص و كنش و واكنشهاي عجيب و غريب اما ديدني این دو عنصر سرد، خشن و بيروح بسیار مورد استقبال و تمجید قرار گرفت. مجله استار تریبیون به این نکته اشاره کرد که: "زمانیکه احساس میشود داستان بر حسب یک سِری اتفاقات معمولی پیش میرود فیلم بطور جمعی همه را شیفته خود میکند. انرژی انفجاری موجود در این دو ستاره این کیمیاگری را بر روی پرده سینما میکشاند". فیلم با درآمدی بالغ بر 478 میلیون دلار یکی از پرفروشترینهای 2005 لقب گرفت.
تنها فیلم برد پيتدر سال 2007 «بابل» به کارگردانی الخاندرو گونزالس ایناریتو بود که در کنار کیت بلانشت حضور یافت. فیلم از لحاظ کارگردانی و حضور بازیگرانی همچون پیت، بلانشت و گائل گارسیا برنال نظرات مثبتی را بخود جلب نمود. ویلیام آرنولد از استیل پست بر این نکته اشاره کرد که اجرای پیت باورنکردنی بود و به فیلم ظاهر و قابلیت دیدن میدهد. فیلم در مجموع نامزد هفت جایزه آکادمی و گلدنگلوب شد که یکی از نامزدیهای مربوط به پیت به عنوان "بهترین بازیگر نقش مکمل مرد" میشد.
برد پيت در دوره مدرسه تقریباً در تمامی رشته ها حضور فعالی داشت؛ تنیس ، شنا ، گلف و...
بیوگرافی براد پيت
او (راستی ریان) در سومین فیلم اوشن بنام «سیزده یار اوشن» هم حضور یافت. در پایان اگرچه به اندازۀ دو فیلم اول پر سود نبود اما فروش بینالمللی آن در حدود 36 میلیون دلار رسید. او نقش اول فیلم «ترور جیسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل» به کارگردانی اندرو دومینيک را بر عهده گرفت. اگرچه تولید فیلم در سال 2005 بود اما مجوز اکران آن در اواخر سال 2007 داده شد. در طول ساخت فیلم تصویرش از این شخصیت را چنین بیان میکند: "اتفاقاتی که تا به حال رخ داده تمام چیزهائی است که او بخاطرش به شهرت رسیده و همه افراد گروه یا مردهاند یا پشت میلههای زنداناند. برادرش رفته و او دسته تبهکاران را رها کرده و تنهای تنهاست.
مهمتر از همه اینکه او دچار یک جنون اخلالگری میشود که او را بطور جدی از پا در میآورد". اجرای موفق پیت جایزه بهترین بازیگر مرد شصت و چهارمین فستیوال بینالمللی فیلم ونیز را برایش به ارمغان آورد. اگرچه پیت در این فستیوال حضور داشت اما بدلیل هجوم یکی از طرفداران دیوانه بسوی او مجبور شد قبل از دریافت جایزه سریعاً آنجا را ترک کند و فستیوال هم نتوانست این جایزه را به او برساند تا اینکه در فستیوال سال بعد آن را دریافت کرد.
اولین همکاری پیت با برادران کوئن (جوئل و اِتان) در کمدی سياه و تلخ «بعد از خواندن بسوزان» در سال 2008 بود. این فیلم نظرات مثبتی را دریافت کرد .آندرو پولور از نشريه گاردین فیلم را "یک جراحت سخت که بطور ماهرانهای یک کمدی جاسوسی را طرحریزی کرد" نامید. بعد از اين فيلم مجدداً پیت به همبازی خود کیت بلانشت در فیلم «بابل» و کارگردان «باشگاه مبارزه» دیوید فینچر ملحق شد و چهارمین نامزدی جایزۀ گلدن گلاب برای بازی در این فیلم هم نصیبش شد.
پیت دو نقش سینمائی جدید که در فهرست تولید قرار دارد را بر عهده خواهد گرفت. تولید فیلم «حرامزادههای لعنتی» از کوئنتین تارانتینو اکتبر 2008 در کشور آلمان آغاز شده. فیلم راجع یک جنگجوی آمریکائی (پیت) است که در مقابل نازیهای آلمان که کشور فرانسه را در اشغال خود قرار دادهاند در حال مبارزه است. فیلم باید منتظر بماند تا در سال 2009 مجوز پخش بگیرد. سپس قرارداد فیلم «Lost City of Z»را امضاء کرده که بعنوان یک جستجوگر بریتانیائی در حال تحقیق دربارۀ تمدن اسرارآمیز آمازونی است. همچنین در 2009 قصد دارد در فیلم داستانی «درخت زندگی» به کارگردانی ترنس مالیک در کنار شون پن بازی کند.
برد پيت یکی از طرفداران فهیم و دانای هنر معماری مخصوصاً سبک فرانک لئود رایت است
فعالیتهای دیگربرد پيت
پیت در تبلیغات تجاری که برای بازارهای آسیائی در نظر گرفته شده بود مانند تبلیغ محصولات لباسهای جین ادوین و همچنین در تبلیغات تجاری مارک هینکن که در سال 2005 بر روی آنتن رفت حضور یافت. پیت همراه با جنفیر آنیستون و کمپانی فیلم پارامونت پیکچرز یک کمپانی تولید فیلم بنام Plan B را در سال 2002 تاسیس کردند. این کمپانی تولید بعضی از فیلمهای سال 2005 را بر عهده گرفت.
در پی وقوع توفان کاترینا در سال 2006 در منطقه نیواورلئان پیت گروهی از معماران حرفهای را دور هم جمع کرد تا بتوانند طرح پروژهای که پیت آن "درست بسازیم" نام نهاد را آغاز نمایند. یک سری کمکهای مالی و ساخت 150 خانه جدید در نیواورلئان را با همین گروه اجرا کردند. پیت و شخص خیری به اسم استیو بینک هر کدام مبلغ 5 میلیون دلار وقف این پروژه انساندوستانه کردند.
ارسال کننده: ahmadpor - 14-03-2017, 08:54 AM - انجمن: کافه کتاب
- بدون پاسخ
[color=rgba(0, 0, 0, 0.870588)][/color]
روزنامه شرق
؛ نازی صفوی متولد 1346 در تهران با نوشتن رمان «دالان بهشت» و پس از آن «برزخ اما بهشت» به نویسنده ای پرمخاطب تبدیل شد. رمان «دالان بهشت» تا کنون به 30 چاپ رسیده است. این رمان به تازگی در امریکا با ترجمه مسعود جامع الصنایعی منتشر شده است.
***
نوشتن را از چه زمانی شروع کردید؟
از دوران مدرسه مثل خیلی دیگر از نویسندگان، وقتی انشاییA می نوشتم، احساس می کردم می توانم بنویسم، اما به طور جدی اولین چیزی که نوشتم، رمان «دالان بهشت» در سال 1378 بود که نوشتن اش سه یا چهار ماه بیشتر طول نکشید، اما با ویرایش و بازنویسی 6 ماه زمان برد.
آیا انتظار داشتید روزی نویسنده شوید و کتاب چاپ کنید؟
به نوشتن خیلی فکر کرده بودم، اما حتی وقتی که رمان «دالان بهشت» را نوشتم به فکر چاپ کردن اش نبودم. اصرار و پیگیری یکی از دوستانم که خودش ناشر هم برای کتاب پیدا کرد، باعث شد آن را به چاپ بسپارم. اما این دلیلی نشد که خودم را نویسنده بدانم،
مطالعات شما بیشتر در چه زمینه ای است؟
گرایش و علاقه من بیشتر نسبت به مطالعه کتاب های روانشناسی است. البته به مطالعه آثار کلاسیک از جمله دیوان حافظ و مثنوی معنوی نیز علاقه دارم و این دو کتاب جزء کتاب های بالینی من هستند.
از میان آثار داستانی نویسندگان ایرانی چه آثاری توانسته اند نظر شما را جلب کنند؟
از میان آثار داستانی من رمان «چشم هایش» بزرگ علوی، «سووشون» سیمین دانشور، «کلیدر» محمود دولت آبادی، «عادت می کنیم» زویا پیرزاد را دوست دارم.
نظرتان درباره رمان «کلیدر» دولت آبادی چیست؟
رمان کلیدر را زمانی که 18 سال بیشتر نداشتم، خواندم و این رمان تاثیر عجیبی روی من گذاشت. هرازگاهی دوباره کلیدر را از کتابخانه برمی دارم و چند صفحه ای می خوانم، فضاسازی و تصاویری که دولت آبادی خلق می کند آنقدر عمیق و گویا است که هر بار چند صفحه ای از آن می خوانم باز هم مجذوب آن می شوم.
در میان نظرسنجی هایی که تاکنون صورت گرفته مخاطبان ادبیات داستانی رمان چراغ ها را من خاموش می کنم را بیشتر دوست دارند؟
به نظر من طرح و موضوع رمان «عادت می کنیم» از «چراغ ها را من خاموش می کنم» جذاب تر است، اما با این همه موضوع این رمان ارزش پرداختن بیشتری داشت و جای کار. اما متاسفانه نویسنده بسیاری از ریزه کاری ها را نادیده گرفته است.
از میان آثار داستانی بیشتر از چه کتابی خوشتان آمده و دوست داشتید جای نویسنده آن بودید؟
من از میان تمام آثار داستانی که تا به حال خوانده ام از رمان های پائولو کوئیلو خوشم آمده است. همیشه دلم خواسته ای کاش جای پائولو کوئیلو بودم.
چرا کوئیلو؟
کتاب های کوئیلو تاکنون در بیش از 150 کشور ترجمه و منتشر شده است و با استقبال خوبی روبه رو شده است. اگر حتی یک کلمه در جهان بتواند چنین تاثیرگذار باشد قابل تقدیس است.
شما در صحبت هایتان از علاقه تان به مثنوی معنوی گفتید. همان طور که می دانید کوئیلو خود متاثر از ادبیات کلاسیک است، شما چطور ممکن است علاقه داشته باشید جای یک نویسنده از کشوری دیگر باشید؟
برای فهمیدن حقیقت سخنان مولانا در مثنوی باید زبان کنایات و اشارات را به خوبی درک کنیم و با قرآن و احادیث و نهج البلاغه آشنا باشیم اما هنر کوئیلو این است که مثنوی را به بیان و زبان دیگری برای جوان امروز نوشته است و این هنر بزرگی است که به سادگی از کنار آن نمی توان گذشت.
شما در یکی از گفت وگوهایتان گفته بودید که هرگز نتوانسته اید با رمان صد سال تنهایی و رمان هایی از جنس آن ارتباط برقرار کنید، چرا؟
رمان صد سال تنهایی برای من رمان سرگیجه آوری بود. با اینکه برای خواندن این رمان شناسنامه ای ساخته بودم اما نتوانستم از این رمان سردربیاورم و در نهایت آن را نیمه کاره رها کردم. به نظر من این مشکل من به تنهایی نیست، خیلی از مخاطبان جدی ادبیات هم با این مشکل مواجه شده اند، اما آنها این موضوع را مطرح نکرده اند. متاسفانه در کشور ما هرکس که می خواهد پز روشنفکری بدهد اسم چند تا کتاب از جمله صد سال تنهایی را لیست می کند. اگر به این لیست ها نگاه کنیم می بینیم که در بیشتر موارد چند اسم هستند که مرتب تکرار می شوند.
در میان رمان های ایرانی، آیا به چنین مشکلی برخورده اید؟
بله، یکی از کتاب هایی که نه تنها من بلکه بسیاری از همین افراد نتوانستند با آن ارتباط برقرار کنند، رمان «من ببر نیستم، پیچیده به بالای خود تاکم» نوشته محمدرضا صفدری است که برخی از نویسندگان هم ناتوانی خود را برای خواندن این کتاب اعلام کردند. آن زمان از اعتراف این گروه بسیار خوشحال شدم، چرا که حس کردم این فقط مشکل من نیست.
نظرتان درباره ادبیات عامه پسند چیست؟
هر زمان که از ادبیات عامه پسند صحبت می شود، منتقدان عامه پسند بودن را عیب یک اثر مطرح می کنند. به نظر من اگر اثر ادبیاتی بتواند با طیف وسیعی از مردم ارتباط برقرار کند، این از هنر آن اثر است. به جای اینکه منتقدان در پی بهانه جویی باشند، بهتر است کمی وقت خود را سر این کار بگذارند که چرا یک اثر می تواند راه خود را باز کند و مخاطبان بسیاری را با خود همراه کند.
پس شما با برخورد برخی از منتقدان با جنس ادبیاتی که می نویسید، مشکل دارید؟
البته من با نظر این منتقدان مخالفم. همین منتقدان تنها به صرف اینکه یک اثر پیچیده است، با اینکه خودشان از آن سر درنمی آورند، از آن اثر تقدیس می کنند و در جوایز ادبی شان به آن جایزه دهند. همین گروه پرفروش بودن یک اثر را عیب آن اثر فرض می کنند. به نظر من چنین برخوردی با ادبیات منصفانه و درست نیست.
آیا شما پرتیراژ بودن یک اثر را دلیلی بر عامه پسندبودن آن می دانید؟
نه به هیچ وجه، مثلاً همین رمان صد سال تنهایی بارها و بارها در جهان تجدید چاپ شده است، آیا صد سال تنهایی را می شود یک رمان عامه پسند خواند؟
نظر شما درباره نقد ادبی چیست؟
اگر یک نوشته یا نظر بتواند موجب پیشرفت اثر بعدی یک نویسنده شود، بسیار ارزشمند است، اما من حداقل در ژانری که می نویسم با کمتر منتقدی که صادق باشد روبه رو شده ام، بیشتر منتقدان غرض ورزانه با یک اثر روبه رو می شوند.
آیا شما نقدهایی را که بر آثارتان نوشته شده و می شود، دنبال می کنید؟
نه، من خودم را زیاد درگیر این مسائل نمی کنم، اما ناشرم خود زحمت چنین کارهایی را قبول کرده است.
پس با این حساب نظر منتقدان برای شما اهمیت چندانی نمی تواند داشته باشد.
با توجه به اینکه من هنگام نوشتن به نوعی رهایی در اندیشه اعتقاد دارم، از این رو به نظر منتقدان توجه چندانی نمی کنم، شاید برایم جالب باشد که بدانم نظر منتقدان درباره آثارم چیست اما اجازه نمی دهم که نظرات آنها بر ذهن و زبانم تاثیر بگذارد چون اگر این اجازه را بدهم، هنگام نوشتن دچار سرگردانی می شوم و هر لحظه باید با خودم بگویم آیا این اثر نظر منتقدان را جلب می کند یا نه،
با این حساب هنگام نوشتن به مخاطبانتان هم فکر نمی کنید.
هرگز وقتی می نویسم هیچ چیز دست خودم نیست. نام شخصیت ها و چهره ها خودشان می آیند و صحنه ها شکل می گیرند.
زمانی که نوشتن را آغاز کردید با تکنیک های داستان نویسی آشنا بودید؟
نه اصلاً در این زمینه مطالعه نکرده بودم، وقتی «دالان بهشت» را نوشتم علاقه مند شدم که ببینم مکتب ها و تکنیک های ادبی که منتقدان از آن حرف می زنند چیستند. فقط در همین حد. من اعتقادی به نوشتن آکادمیک ندارم.
این دیدگاه از چه موضوعی ناشی می شود؟
خوب در هر دوره ای گروهی که عقاید خاصی دارند، می آیند و این نظریه های ادبی را می نویسند. بعد می خواهند نظرات خود را به خوانندگان شان تحمیل کنند، گروهی دیگر هم می آیند و می خواهند این نظریه ها را نقض کنند، به نظر من نویسنده ها نباید خود را درگیر این بازی ها کنند.
99 درصد شخصیت های رمان دالان بهشت ساخته ذهن من هستند. البته در برخی از موارد شباهت هایی میان برخی از شخصیت های این رمان با افرادی که با آنها سروکار داریم، احساس می شود، مثلاً تا حدودی شخصیت خانم جون شباهت هایی با مادربزرگ خودم دارد.
شخصیت های رمان «برزخ اما بهشت» هم آیا چنین ویژگی ای دارند؟
در رمان برزخ اما بهشت شخصیت ها تا حدودی مابه ازای بیرونی دارند، مثلاً دو تا از شخصیت های این رمان شباهت های بسیاری با اطرافیان من دارند اما خود آنها که این رمان را خوانده اند چنین اعتقادی ندارند، مثلاً شخصیت مهشید با یکی از دوستان نزدیکم شباهت بسیاری دارد.
آیا شخصیت های زنانی که تاکنون خلق کرده اید، با شخصیت زن امروز شباهت دارند؟
بی شک زن هایی که من در رمان هایم به تصویر کشیده ام با تصویر زن آرمانی جامعه امروز فاصله بسیار زیادی دارند. اگر کمی دقیق شویم با این جنس از زنان بارها و بارها در جامعه روبه رو شده ایم. یکی از دلایل من برای خلق چنین شخصیت هایی نشان دادن مشکلات این گروه از زنان بود.
به نظر من بسیاری از شخصیت هایی که تاکنون خلق کرده اید با اینکه درس می خوانند یا به شکلی وارد اجتماع می شوند اما در عمل وقتی با مشکلات زندگی روبه رو می شوند، عمل درخشانی از خود نشان نمی دهند. فکر نمی کنید بیشتر شخصیت هایی که تاکنون خلق کرده اید ایستا هستند، پویایی کمتری از خود نشان می دهند؟
من حرف شما را قبول ندارم، برای گفتن بسیاری از حرف ها ضرورت ساخته شدن چنین شخصیت هایی در طول رمان احساس می شد. بی شک یکی از اعتراض های شما نسبت به شخصیت مهناز یا محمد است، اما بیشتر مخاطبان از این دو شخصیت به شدت خوش شان آمده و آنها را دوست دارند. به نظر من شخصیت هایی که تاکنون خلق کرده ام به نهایت تکامل رسیده اند. به ویژه در رمان «دالان بهشت».
آیا برای نوشتن رمان هایتان تحقیق هم کرده اید؟
بله در دوره ای که مشغول نوشتن رمان «برزخ اما بهشت» بودم چند تا از دوستانم درگیر طلاق بودند از این رو با این مشکل به شدت مواجه بودم اما به همین اندازه اکتفا نکردم و بارها به دادگاه خانواده سر زدم.
مخاطبان رمان «دالان بهشت» بیشتر از چه گروه و قشری هستند و برخوردشان با رمان چگونه بود؟
زمانی که رمان دالان بهشت منتشر شد، نامه ها و ایمیل های متعددی از سوی مخاطبان این رمان که در گروه سنی 86-13 سال می گنجند، به دست ناشرم رسید. البته هنوز هم ادامه دارد. یکی از مخاطبان «دالان بهشت» دختر 13 ساله ای بود که در یک سالگی ایران را به مقصد امریکا ترک کرده بود، چنان رمان را تجزیه و تحلیل کرده بود که برایم بسیار جالب بود. یا دو نفر از مخاطبان کتابم خانم های بالای 70 سال بودند که آنقدر پیگیر بودند که آدرس و شماره تلفن مرا از ناشرم گرفته بودند و با من ارتباط برقرار کردند.
در آسیب شناسی رمان های عامه پسند شانس مداری یکی از مولفه های این نوع رمان ها معرفی شده است. در بیشتر موارد در طول داستان شانس های متعددی برای شخصیت داستان پیش می آید و زندگی آنها به یک باره متحول می شود و مسیر داستان به کلی عوض می شود. به نظر شما مطالعه چنین آثاری برای گروهی از افراد جامعه که همواره در انتظار این هستند که شانس در خانه شان را بزند مثل مخدر عمل نمی کند؟
شانس یکی از ویژگی های زندگی انسان است و این موضوع در ابعاد زندگی بشر به چشم می خورد و نمی توان آن را به عنوان یکی از مولفه های رمان عامه پسند قلمداد کرد. این دلیل نمی شود که من در رمان هایم از عنصر شانس استفاده نکنم.
منظور من این است که در رمان هایی از این جنس شانس مسیر داستان را به کلی تغییر می دهد و در بسیاری از موارد توجیه منطقی برای آن نمی توانیم پیدا کنیم، مثلاً در جریان یک حادثه دو آدم یکی ثروتمند و یکی فقیر با هم آشنا می شوند و شکل داستان با یک روایت خطی به کلی تغییر می کند. به نظر من پرداختن به شانس در این شکل برخی از مخاطبان را غرق رویا می کند، نظر شما چیست؟
به نظر من این گروه از مخاطبان که دوست دارند در رویا به سر ببرند برایشان فرقی نمی کند که رمان عامه پسند بخوانند و خود را درگیر فضاهای آن کنند و دچار انفعال شوند یا اینکه با داروهای روانگردان چنین فضایی برای خودشان بسازند.
بازتاب انتشار رمان دالان بهشت چگونه بود؟
بازتاب انتشار رمان دالان بهشت بسیار خوب بود. دالان بهشت در کمتر از یک ماه تجدید چاپ شد و در حال حاضر چاپ بیست و هفتم آن به پایان رسیده است و ناشر باید به فکر چاپ جدید باشد. این کتاب در سال های نخست هر دو ماه یک بار تجدیدچاپ می شد.
آیا «برزخ اما بهشت» نیز با چنین استقبالی روبه رو شد؟
با توجه به سابقه دالان بهشت ناشر به این کتاب اعتماد کرد و اولین چاپ آن را با تیراژ 15 هزار نسخه منتشر کرد اما با اینکه سیر فروش برزخ اما بهشت در ایران بالاتر از سیر فروش رمان بود، اما استقبالی که از آن شد با رمان دالان بهشت قابل مقایسه نیست.
چقدر فکر می کنید که با نوشتن دو رمان تان توانسته اید با مخاطبتان ارتباط برقرار کنید؟
من نمی توانم از کتاب هایم به این شکل تعریف و تمجید کنم، اما اگر با استناد به آماری که خود وزارت فرهنگ و ارشاد نسبت به فروش کتاب های رمان در طول 28 سال اخیر منتشر کرده است، بخواهیم حرف بزنیم، این رمان با استقبال بسیار خوبی روبه رو شده است که این نشان می دهد توانسته است با مخاطبان بسیاری ارتباط برقرار کند اما همان طور که قبلاً هم گفتم پرفروش بودن یک اثر دلیلی بر تاثیرگذاری آن بر مخاطب نیست، چرا که بسیاری از کتاب ها همان طور که گفتم آنقدر پرآوازه می شوند که همه به سراغ آنها می روند اما به خاطر نوع روایت پردازی تنها گروهی خاص از این کتاب ها سردرمی آورند و بیشتر مخاطبان آن را نیمه کاره رها می کنند.
خودتان از میان دو رمان دالان بهشت و برزخ اما بهشت کدام را بیشتر می پسندید؟
من برخلاف بسیاری از کسانی که «برزخ اما بهشت» را دوست دارند، دالان بهشت را بیشتر دوست دارم. امیر حسین زادگان ناشرم همواره از برزخ اما بهشت به خاطر بخشی از رمان که در دادگاه می گذرد، از آن به عنوان بچه شلوغ یاد می کند، اما من دالان بهشت را بیشتر دوست دارم.
پیش از این قرار بود که سریالی براساس رمان «دالان بهشت» ساخته شود. در حال حاضر این کار در چه مرحله ای است؟
سال گذشته چند پیشنهاد برای ساختن سریال و فیلم سینمایی از روی رمان «دالان بهشت» داشتیم. در صحبت هایی که داشتیم قرار بود فیلمنامه را خودم بنویسم که نیمه کاره مانده است و تا به امروز دیگر پیگیر این موضوع نبوده ام.
پس ساخت سریال و فیلم از دالان بهشت به طور کلی منتفی شده است؟
نه به تازگی خانمی از امریکا به ایران آمده که تاکنون چندین فیلمنامه موفق را در کارنامه اش به ثبت رسانده. وی علاقه مند است فیلمنامه «دالان بهشت» را هم بنویسد البته قرار است من نیز روی این کار نظارت داشته باشم.
چه شد که رمان «دالان بهشت» به زبان انگلیسی ترجمه و در امریکا منتشر شد؟
سال 2001 مترجم کتاب به ایران سفر کرد. پیش از این با کتاب دالان بهشت به واسطه همسرش که آن را از یک کتابفروشی از امریکا خریده بود آشنا شده بود و علاقه مند شده بود که آن را ترجمه کند. از طریق ناشر با من ارتباط برقرار کرد و علاقه مندی خود را نسبت به ترجمه رمان دالان بهشت اعلام کرد و این آغاز همکاری ما شد.
روند کار ایشان به چه شکل بود، آیا شما بر ترجمه ایشان نظارت داشتید؟
بله، روند کار ایشان به این شکل بود که هر فصل را که ترجمه می کردند برای من می فرستادند و من ترجمه ایشان را مطالعه می کردم. در کنارش چند مترجم نیز این رمان را مورد بررسی قرار دادند، پس از پایان کار نیز یک ویراستار امریکایی این ترجمه را ویرایش کرده است، همچنین هنگام ترجمه یک گروه از کتابخوانان حرفه ای امریکایی فصل های رمان را خوانده اند و علاقه مندی خود را نسبت به ترجمه آن ابراز کرده اند.
ناشر این کار آیا نام آشنا و مشهور است؟
مترجم کتاب برای اینکه می خواست کتاب را خودش به جامعه امریکایی معرفی کند، خودش به عنوان ناشر عمل کرد. تاکنون نیز از بازتاب انتشار این کتاب بسیار خوشحال بوده است و می خواهد به زودی رمان «برزخ اما بهشت» را هم ترجمه کند.
آیا تاکنون با مشکل ممیزی روبه رو شده اید؟
زمانی که نام رمان «دالان بهشت» از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد به عنوان کتاب پرفروش در لیست ها قرار گرفت، 25 بار منتشر شده بود، اما پس از اینکه جزء کتاب های پرفروش شد، وقتی برای گرفتن مجوز به وزارت فرهنگ و ارشاد رفت با مشکل ممیزی روبه رو شد و اصلاحیه های متعددی به آن خورد که با چند حذف بالاخره دوباره منتشر شد.
به نظر من وزارت فرهنگ و ارشاد باید به سلیقه مخاطب احترام بگذارد در حالی که در مسیر انتشار یک کتاب سد ایجاد می کند. به نظر من وزارت فرهنگ و ارشاد به جای این کارها باید با افرادی که کتاب ها را بدون مجوز چاپ می کنند برخورد کند. با اینکه رمان «دالان بهشت» مجوز دارد و ناشرش این کتاب را منتشر می کند، در مشهد این کتاب بدون مجوز چاپ می شود، ارشاد باید با چنین حرکت هایی برخورد کند.
عماد طالب زاده ( به انگلیسی : Emad Taalebzadeh ) متولد ۲۸ آذر سال ۱۳۶۰ یکی از خوانندگان پرطرفدار و خوش ذوق کشورمان می باشد.
عماد طالب زاده بیش از یک سال است که با خانم آتوسا یوسفی ازدواج کرده است.
عماد طالب زاده در ۱۴-۱۵ سالگی هم بصورت غیر حرفه ای خوانندگی میکرده ولی میتوان گفت عماد از سن ۲۰ سالگی خوانندگی را بصورت حرفه ای ادامه داده ، وی کلیپ سازی را نیز در کنار خوانندگی انجام می دهد.
[font=tahoma]او عاشق شنا و اسکی است و خیلی علاقه ای به فوتبال ندارد.رشته تحصیلی عماد طالب زاده در دانشگاه ، موسیقی است.[/font]