05-11-2017, 05:46 PM
[font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]کتاب ملت عشق عنوان پرفروش ترین کتاب تاریخ ترکیه را به دست آورده است.[/font]
این کتاب در ایران هم با استقبال بسیار خوبی مواجه شده است و توانسته است طرفداران زیادی پیدا کند.
در قسمتی از پشت جلد کتاب آمده است:
نقلقول:[font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]مولانا خودش را «خاموش» می نامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشیده ای که شاعری، آن هم شاعری که آوازه اش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستی اش، چیستی اش، حتی هوایی که تنفس می کند چیزی نیست جز کلمه ها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور می شود که خودش را «خاموش» بنامد؟[/font]
اولین جملاتی که از این کتاب می خوانید نیز چنین است:
[font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق.
خود به تنهایی دنیایی است عشق.
یا درست در میانش هستی، در آتشش
یا بیرونش هستی، در حسرتش…[/font]
[img=700x0]http://kafebook.ir/wp-content/uploads/2017/08/%D9%85%D9%84%D8%AA-%D8%B9%D8%B4%D9%82-1.jpg[/img]
داستان کتاب ملت عشق
این کتاب در واقع [font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]دو رمان است که به زیبایی در کنار هم و در یک کتاب گنجانده شده است. دو رمان که موازی هم جلو می رود. یکی در سال ۲۰۰۸ در آمریکا اتفاق می افتد و دیگری در قرن هفتم در قونیه.[/font]
ماجرا مربوط به زنی به نام [font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]اللا است که در بوستون آمریکا زندگی می کند. رابطه او با خانواده اش چندان خوب نیست و رابطه زناشویی اش در حال فروپاشی می باشد.[/font]
در این میان اللا، کاری تحت عنوان یک ویراستار پیدا می کند. او می بایست رمانی را که به او داده شده است را بخواند و در مورد آن گزارشی تهیه کند. رمانی که زندگی او را برای همیشه تغییر خواهد داد. رمانی که به اللا می دهند، رمان [font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]ملت عشق است.[/font]
✔️ داستان [font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]کتاب ملت عشق از یک سو ماجرای زندگی اللا است و از سوی دیگر ماجرای کتابی است که به اللا داده شده است، یعنی رمان ملت عشق.[/font]
ملت عشق در واقع رمانی در مورد عشق مولانا و شمس تبریزی است.
در این بین اللا با نویسنده رمان ملت عشق یعنی [font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]عزیز ز. زاهارا از طریق ایمیل ارتباط برقرار می کند و…[/font]
[img=700x0]http://kafebook.ir/wp-content/uploads/2017/08/%D9%85%D9%84%D8%AA-%D8%B9%D8%B4%D9%82-2.jpg[/img]
درباره کتاب ملت عشقملت عشق واقعا کتاب فوق العاده عالی و لذت بخشی است و من بی نهایت از خواندن آن لذت بردم. هنگام مطالعه واقعا حس خوبی داشتم. به همه دوستان پیشنهاد می کنم این کتاب رو مطالعه کنند و لذت ببرند.
[font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]این کتاب در مورد عشق است. عشقی عمیق و خالص.[/font]
در ابتدا، کتاب با داستان زندگی اللا شروع می شود ولی بعد وارد رمان ملت عشق در قرن هفتم می شود و داستان کتاب، مدام در حال و در قرن هفتم روایت می شود.
هنگامی که داستان شمس تبریزی در رمان ملت عشق را می خوانید شیفته آن می شوید. احساس خوبی به شما دست می دهد و دلتان نمی خواهد کتاب را کنار بذارید. اما وقتی در اوج لذت بردن از داستان قرن هفتم هستید، نویسنده دوباره به ماجرای اللا برمیگردد و این ممکن است یک مقدار لذت شما از کتاب را کم کند و شاید حتی باعث عصبانیت شما شود. (دست کم باعث شد که من خیلی عصبی بشم، ماجراهای شمس بسیار خواندنی و لذت بخش بودند و دلم می خواهد پشت سر هم آن ها را بخوانم اما یک دفعه کتاب به بوستون و زندگی اللا برمی گشت.)
آن چه که در این رمان بسیار چشم گیر و جذاب است نحوه تغییر زاویه دید است. [font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]کتاب مدام از زاویه دید افراد مختلف روایت می شود.[/font]
حدود [font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]۱۸ نفر، اتفاقات را شرح می دهند.[/font]
در کتاب از زاویه دید اول شخص و سوم شخص استفاده شده است که جذابیت مطالب را دو چندان می کند. گاهی مطالب از دید شمس بیان می شود گاهی از دید مولانا، گاهی از دید گل کویر و گاهی از دید متعصب و…
به شخصه وقتی کتاب را می خواندم دوست داشتم قسمت هایی که مولانا داستان را تعریف می کند بیشتر باشد اما چنین نبود و فقط در بعضی مواقع داستان از دید مولانا نقل میشد.
ترجمه این کتاب هم یک [font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]ترجمه عالی و بسیار روان است که هیچ ایرادی ندارد.[/font]
[img=700x0]http://kafebook.ir/wp-content/uploads/2017/08/%D9%85%D9%84%D8%AA-%D8%B9%D8%B4%D9%82-5.jpg[/img]
قسمت هایی از متن کتاب ملت عشقنقلقول:[font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]سنگی را اگر به رودخانه ای بیندازی، چندان تاثیری ندارد. سطح آب اندکی می شکافد و کمی موج بر می دارد. صدای نامحسوس “تاپ” می آید، اما همین صدا هم در هیاهوی آب و موج هایش گم می شود. همین و بس. اما اگر همان سنگ را به برکه ای بیندازی… تاثیرش بسیار ماندگارتر و عمیق تر است. همان سنگ، همان سنگ کوچک، آب های راکد را به تلاطم در می آورد. در جایی که سنگ به سطح آب خورده ابتدا حلقه ای پدیدار می شود؛ حلقه جوانه می دهد، جوانه شکوفه می دهد، باز می شود و باز می شود، لایه به لایه. سنگی کوچک در چشم به هم زدنی چه ها که نمی کند. در تمام سطح آب پخش می شود و در لحظه ای می بینی که همه جا را فرا گرفته. دایره ها دایره ها را می زایند تا زمانی که آخرین دایره به ساحل بخورد و محو شود.[/font]
نقلقول:[font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]کلماتی که برای توصیف پروردگار به کار می بریم، همچون آینه ای است که خود را در آن می بینیم. هنگامی که نام خدا را می شنوی ابتدا اگر موجودی ترسناک و شرم آور به ذهنت بیاید، به این معناست که تو نیز بیش تر مواقع در ترس و شرم به سر می بری. اما اگر هنگامی که نام خدا را می شنوی ابتدا عشق و لطف و مهربانی به یادت بیاید، به این معناست که این صفات در وجود تو نیز فراوان است.[/font]
نقلقول:[font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]پیمودن راه حـق کار دل است، نه کار عـقل. راهنمایت همیشه دلـت باشد، نه سری که بالای شانه هایت است. از کسانی باش که به نـفـس خـود آگاهـند، نه از کسـانی که نــفــس خـــود را نـادیــده مـی گیـرند.[/font]
نقلقول:[font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]قرآن را می توان در چهار سطح خواند. سـطح اول معـنای ظـاهـــری است. بعدی مـعـنـای بـاطــــنـــی است. ســومـی بــطـــنِ بـــطـــن است. سطح چــهارم چنان عـــمــیق است که در وصـــف نـــمــی گـــنـجــد.[/font]
نقلقول:[font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]صفات خدارا میتوانی در هر ذره کائنات بیابی چون او نه در مسجد و کلیساو دیر و صومعه،بلکه هر آن همه جاهست همانطور که کسی نیست که او را دیده و زنده مانده باشد کسی هم نیست که او را دیده و مرده باشد هرکه او را بیابد تا ابد نزدش می ماند.[/font]
[img=700x0]http://kafebook.ir/wp-content/uploads/2017/01/18380969_431272643932316_6451219665195630592_n.jpg[/img]
نقلقول:[font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]دوست داشتن خداوندی که هیچ نقصی در او راه ندارد، سهل است. آنچه سخت است، دوست داشتن انسان های فانی است با همه ی خطا و ثوابشان. فراموش مکن آدمی هر چیزی را به اندازه ای می فهمد که نسبت به آن عشق دارد! پس تا زمانی که برای دیگران از صمیم قلب آغوش نگشایی و بخاطر خالق، مخلوق را دوست نداشته باشی، نه می توانی چنان که شایسته است بفهمی و نه به شکلی لایق دوست بداری..![/font]
نقلقول:[font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]? تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگیمان از پیش تعیین شده، به همین سبب اینکه انسان گردن خم کند و بگوید چه کنم “تقدیرم این بوده” نشانه ی جهالت است، تقدیر همه ی راه نیست، فقط تا سر دوراهی هاست، گذرگاه مشخص است، اما انتخاب گردش ها و راه های فرعی دست مسافر است، پس نه بر زندگی ات حاکمی و نه محکوم آنی.[/font]
نقلقول:[font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]هیچ گاه نومید مشو. اگر همه درها هم به رویت بسته شوند، سرانجام او کوره راهی مخفی را که از چشم همه پنهان مانده، به رویت باز می کند. حتی اگر هم اکنون قادر به دیدنش نباشی، بدان که در پس گذرگاه های دشوار باغ های بهشتی قرار دارد. شکر کن! پس از رسیدن به خواسته ات شکر کردن آسان است. صوفی آن است که حتی وقتی خواسته اش محقق نشده، شکر گوید.[/font]
نقلقول:[font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]اکثر درگیری ها، پیش داوری ها و دشمنی های این دنیا از زبان منشا می گیرد. تو خودت باش و به کلمه ها زیاد بها نده. راستش، در دیار عشق زبان حکم نمی راند. عاشق بی زبان است.[/font]
نقلقول:✔️ مشخصات کتاب[font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]عمری که بی عشق بگذرد، بیهوده گذشته. نپرس که آیا باید در پی عشق الهی باشم یا عشق مجازی، عشق زمینی یا عشق آسمانی یا عشق جسمانی؟ از تفاوت ها تفاوت می زاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میانش هستی در آتشش، یا بیرونش هستی در حسرتش.[/font]
[list]
[*][font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]کتاب ملت عشق[/font]
[*]نویسنده: [font=iran-bold, Tahoma, sans-serif]الیف شافاک[/font]
[*]مترجم: ارسلان فصیحی
[*]انتشارات: ققنوس
[*]تعداد صفحات: ۵۱۱
[*]قیمت چاپ نوزدهم: ۳۳۰۰۰ تومان
[/list]