18-01-2020, 01:34 PM
داستان این نمایش که در دو پرده اتفاق می افتد در مورد ظن و شک اهالی یک محله به حضور دزدها و حرامیان در حوار محله شان است.
در پرده ی اول، یعنی آی بی کلاه، با ولوله ای که در جان اهالی می افتد، همه مشکوک میشوند به حضور یک هیولا در ساختمان متروکه ای در محله. کاراکتر «مرد روی بالکن» که سکان امور را در دست دارد، با جلب اعتماد اهالی به آنها می قبولاند که در ساختمان یک هیولا کمین کرده و مترصد است تا اهالی را نابود کند. اهالی با دل سپردن به این مرد ترس را در جانشان جای میدهند. اما در انتهای پرده ی اپل مشخص می شود که آن به ظاهر هیولا، سایه پیرزنی بوده که عروسکی را بر دوش میکشیده است.
در پرده ی دوم،که با اختلاف زمانی از وقایع پرده ی اول اتفاق می افتد، بار دیگر همان هیاهو در محله اتفاق می افتد، اما این بار دیگر اهالی نمی توانند به ادعای بی اساس چوپان دروغگو اعتماد کنند. اصرار های مرد روی بالکن و پیرمرد هم برای اثبات ادعایشان مثمر ثمر واقع نمی شود. اما در انتهای پرده ی «آی با کلاه» به راستی حرامیان اهالی را قتل عام می کنند.
در پرده ی اول، یعنی آی بی کلاه، با ولوله ای که در جان اهالی می افتد، همه مشکوک میشوند به حضور یک هیولا در ساختمان متروکه ای در محله. کاراکتر «مرد روی بالکن» که سکان امور را در دست دارد، با جلب اعتماد اهالی به آنها می قبولاند که در ساختمان یک هیولا کمین کرده و مترصد است تا اهالی را نابود کند. اهالی با دل سپردن به این مرد ترس را در جانشان جای میدهند. اما در انتهای پرده ی اپل مشخص می شود که آن به ظاهر هیولا، سایه پیرزنی بوده که عروسکی را بر دوش میکشیده است.
در پرده ی دوم،که با اختلاف زمانی از وقایع پرده ی اول اتفاق می افتد، بار دیگر همان هیاهو در محله اتفاق می افتد، اما این بار دیگر اهالی نمی توانند به ادعای بی اساس چوپان دروغگو اعتماد کنند. اصرار های مرد روی بالکن و پیرمرد هم برای اثبات ادعایشان مثمر ثمر واقع نمی شود. اما در انتهای پرده ی «آی با کلاه» به راستی حرامیان اهالی را قتل عام می کنند.