05-05-2021, 12:37 PM
-Un prisonnier de Loevestin ? dit le prince. UN prisonnier d’État alors, car a Loevestien, il n’y a que des prisonniers d’État.
چرا داریم .
شاهزاده ویلیام گفت: ادامه بده .
رزارو به شاهزاده کرد وگفت: من باید متهم شوم اما من هر روز این زندانی را می دیدم و اصلا اطلاعی از انجمن باغبانی هارلم نداشتم.
این زندانی بود که به من گفت: و من را آگاه کرد. او فقط باید به لاله سیاه علاقه مند است و در مورد مسائل سیاسی چیزی نمی داند. دختر را ادامه بده ، ادامه بده.
و رزابا اطمینان خاطر ، همه آنچه را که طی سه ماه گذشته اتفاق افتاده است ، بازگو می کند. او در مورد پدرخود که اولین میخک را درهم کوبید ، از درد زندانی صحبت می کند ، از همه کارهایی که او انجام داده تا میخک دوم بتواند رشد کند تا لاله سیاه بدهد.او توضیح می دهد چطور کورنلیوس می خواست گرسنه بماند زمانی که هیچ خبری از لاله خود نداشت. و زمانی که درباره گلش شنید که لاله سیاه است ، چقدر خرسند شد. سرانجام بعد از آن همه ناامیدی آنها وقتی دیدند که لاله ای که تازه شکوفا شده بود یک ساعت پس از شکوفایی آن را به سرقت رفت.
همه اینها با زبانی آکنده از حقیقت گفته می شد و شاهزاده را تا حدی تحت تاثیر قرار می دهد. اما آقای سیستان خیلی تحت تاثیر قرار می گیرد.
-Oui, un prisonnier d’État.
-Continuez, dit Guillaume au président
-Oh ! monsieur, dit Tosa en s’adressant aux présidentes vais m’accuser bien gravement. Je vouais le prisonnier tous les jours.
-Cela, dit le prince, me regard pas les membres de la Société horticole ; ils doivent s’intéresser uniquement a la tulipe noire et me connaissent pas les problèmes politiques. Continuez jeune fille, continuez.
Et Rosa, rassurée, raconte tout ce qui s’passe depuis trois mois. Elle parle de sa prée qui a écrasé le premier caïeu, de la douleur du prisonnier, de tout ce qu’elle a fait pour que le second caïeu puisse donner la tulipe noire ; comment Cornelius a voulu nourrir de faim parce qu’il n’avait plus de nouvelles de sa tulipe ; de sa joue quand il a appris que la tulipe était noire, enfin de leur désespoir a tous deux lorsqu’ils ont vu que la tulipe qui venait de fleurir avait été volée une heure après sa floraison.
Tout cela a été dit avec un accent di vérité qui laisse le prince impassible, en apparence du moins, mais qui impressionne beaucoup M.van Systens.
زندانی در لاوستین ؟ در آنجا ما زندانی غیر سیاسی نداریم. چرا داریم .
شاهزاده ویلیام گفت: ادامه بده .
رزارو به شاهزاده کرد وگفت: من باید متهم شوم اما من هر روز این زندانی را می دیدم و اصلا اطلاعی از انجمن باغبانی هارلم نداشتم.
این زندانی بود که به من گفت: و من را آگاه کرد. او فقط باید به لاله سیاه علاقه مند است و در مورد مسائل سیاسی چیزی نمی داند. دختر را ادامه بده ، ادامه بده.
و رزابا اطمینان خاطر ، همه آنچه را که طی سه ماه گذشته اتفاق افتاده است ، بازگو می کند. او در مورد پدرخود که اولین میخک را درهم کوبید ، از درد زندانی صحبت می کند ، از همه کارهایی که او انجام داده تا میخک دوم بتواند رشد کند تا لاله سیاه بدهد.او توضیح می دهد چطور کورنلیوس می خواست گرسنه بماند زمانی که هیچ خبری از لاله خود نداشت. و زمانی که درباره گلش شنید که لاله سیاه است ، چقدر خرسند شد. سرانجام بعد از آن همه ناامیدی آنها وقتی دیدند که لاله ای که تازه شکوفا شده بود یک ساعت پس از شکوفایی آن را به سرقت رفت.
همه اینها با زبانی آکنده از حقیقت گفته می شد و شاهزاده را تا حدی تحت تاثیر قرار می دهد. اما آقای سیستان خیلی تحت تاثیر قرار می گیرد.
Messieurs, dit M.Boxtel en entrant, comme vous me l’avez demande, je viens vous montrer ma tulipe.
C’est lui ! dit Rosa en entendant la voix de l’homme.
Le prince lui fait signe d’aller regarder dans le salon par la porte entrouverte.
C’est ma tulipe, dit Rosa, c’est elle, je la reconnais. O mn pauvre Cornelius !
Le prince se levé et va jusqu’à la porte.
Monsieur Boxtel, dit le prince, entrez ici.
Son Altess ! dit Rosa.
Boxtel se retourne, aperçoit Rosa et frissonne.
Ah ! dit le prince, en se parlant a lui-même, il est trouble.
Monsieur Boxtel, dit Guillaume, vous dites que vous avez trouvé le secret de la tulipe noire ?
Oui, monseigneur.
Voici une jeune fille qui dit l’avoir trouvé aussi.
Boxtel sourit et hausse les épaules.
Vous ne connaissez pas cette jeune fille ? demande le prince.
Non, monseigneur.
آقای بوکستل وقتی وارد شد گفت ، آقایان,همانطور که از من خواسته بودید من آمده ام که به شما لاله سیاه را نشان دهم.