30-09-2020, 02:31 AM
پردیس فناوری کیش_طرح مشاوره متخصصین صنعت ومدیریت_دپارتمان زبانهای خارجی:http://kishindustry.com
If You Forget Me
By Pablo Neruda
I want you to know
one thing.
You know how this is
if I look
at the crystal moon, at the red branch
of the slow autumn at my window
if I touch
near the fire
the impalpable ash
or the wrinkled body of the log
everything carries me to you
as if everything that exists
aromas, light, metals
were little boats
that sail
toward those isles of yours that wait for me
Well, now
if little by little you stop loving me
I shall stop loving you little by little
If suddenly
you forget me
do not look for me
for I shall already have forgotten you
If you think it long and mad
the wind of banners
that passes through my life
and you decide
to leave me at the shore
of the heart where I have roots
remember
that on that day
at that hour
I shall lift my arms
and my roots will set off
to seek another land
But
if each day
each hour
you feel that you are destined for me
with implacable sweetness
if each day a flower
climbs up to your lips to seek me
ah my love, ah my own
in me all that fire is repeated
in me nothing is extinguished or forgotten
my love feeds on your love, beloved
and as long as you live it will be in your arms
without leaving mine
میخواهم فقط یک چیز را بدانی
به من بگو چگونه ممکن است که
کریستال ماه و آن در شاخه قرمز را نگاه کنم؟
و پاییز را که آهسته در پنجره من وارد میشود
چگونه خواهد بود که نزدیک آتش بنشینم
خاکستر غیر قابل نفوذ را را لمس کنم؟
تا آن هنگام که بدنم از ورود آتش گُر بگیرد
من همه چیز خودم را به تو هدیه میکنم
همه چیزهایی دارم مثل
عطر، نور، فلزات و...
همه اینها مانند قایقهای کوچکی هستند
که بادبان
آنها را به سوی جزایری میبرد که آنجا تو منتظر من هستی
خوب، حالا،
اگر کمی مرا دوست داری
من نیز تو را کمی دوست خواهم داشت
و اگر ناگهان
تو مرا فراموش کردی
دنبال من نگرد
چون من قبلا تو را فراموش کرده ام
آیا فکر میکنی که من دیوانه هستم؟
نسیمی که از زندگی من میگذرد به سوی تو میآید
و تو میتوانی تصمیم بگیری
که مرا در ساحل ترک کنی
یا اینکه در قلب من باقی بمانی
به یاد بیاور که
هر روز
در همان ساعت خاص
دستانم را بالا میبرم
و اعماقم خالی میشود
برای جستجوی تو در جایی دیگر
ولی
اگر هر روز
هر ساعت
با شیرینی نافذ به طرف من بیایی
اگر هر روز یک گل باشد
صعود به لب تو به دنبال من است
آه ای عشق من، آه ای که مال من هستی
در تمام این آتشها تکرار میشوی
در من هیچ چیز خسته یا فراموش نشده است
عشق من از عشق تو سرچشمه میگیرد، عزیزم،
و تا زمانی که تو زندگی میکنی این عشق در قلب من خواهد بود
و عشق تو مرا ترک نخواهد کرد