05-05-2021, 12:46 PM
کاغذی که رزابه او داد برگی از انجیل بود که کورنیه دو ویت توسط کائک به دور دخت فرستاده بود ,از از کورنلیوس خواسته بود تا مکاتباتش را با م . دو لووا را بسوزاند . این برگ هم اثبات بی گناهی ون بارل بود وهم سند مالکیت ویلیام به رئیس جمهور سومین اجلاس . مقاله را می گیرد و می خواند .
بیا ، آقای بوكستل ، شاهزاده گفت ، من قول دادم كه عدالت اجرا خواهد شد.
سپس به آقای ون سیستن می گوید:
شما ، مسیو ون سیستنس عزیزم ، این دختر جوان و لاله را اینجا نگه دارید. بدرود.
-تو کورنلیوس ون بائرل هستی؟
بله ، قربان ، کورنلیوس جواب می دهد
پس دنبالم کن
سه ساعت بعد ، کورنلیوس وارد هارلم می شود.
رزاو لاله در خانه ون سیستن ماندند .
نزدیک غروب , یک مامور وارد شد و از آقای ون سیستن سراغ رزا را گرفت تا اورا به پیش شاهزاده ببرد. آنجا در دفتر بزرگ , شاهزاده تنها بود .او گفت: وارد شوید در حال نوشتن بود و همانطور هم با رزا صحبت می کرد.
شاهزاده پرسید ؟ شما پدری دارید که لاوستین است ؟
به قربان.
شما او را دوست ندارید؟
من طوری که یک دختر باید پدرش را دوست داشته باشد او را دوست ندارم.
سپس به آقای ون سیستن می گوید:
شما ، مسیو ون سیستنس عزیزم ، این دختر جوان و لاله را اینجا نگه دارید. بدرود.
Dans la prison de Laevestin, un pas sonore se fait entendre dans l’escalier. Les gardes s’écartent pour laisser passer un officier. Celui-ci entre dans la chambre de Cornelius.
-Vous êtes Cornelius van Baerle ?
Oui, monsieur, répond Cornelius en palissant.
Alors suivez-moi.
Trois heures après, Cornelius entre à Harlem.
Nous avons vu que Rosa et la tulipe étaient restées chez le président van Systens.
Vers le soir, un officier entre chez van Systens ; il vient chercher Rosa pour l’amener chez Son Altesse.
Là, dans un grand bureau, elle trouve le prince , seul.
-Venez m. mademoiselle, dit-il sans arrêter d’écrire.
-Monseigneur….
- Vous avez un père a Loevestine ?
-Oui, monseigneur.
-Vous ne l’aimez pas ?
-Je ne l’aime pas comme une fille devrait aimer son père.
در زندان لاواستین صدای صوتی روی پله ها شنیده می شود. نگهبانان کنار می روند تا یک افسر رد شود. دومی وارد اتاق کورنلیوس می شود.-تو کورنلیوس ون بائرل هستی؟
بله ، قربان ، کورنلیوس جواب می دهد
پس دنبالم کن
سه ساعت بعد ، کورنلیوس وارد هارلم می شود.
رزاو لاله در خانه ون سیستن ماندند .
نزدیک غروب , یک مامور وارد شد و از آقای ون سیستن سراغ رزا را گرفت تا اورا به پیش شاهزاده ببرد. آنجا در دفتر بزرگ , شاهزاده تنها بود .او گفت: وارد شوید در حال نوشتن بود و همانطور هم با رزا صحبت می کرد.
شاهزاده پرسید ؟ شما پدری دارید که لاوستین است ؟
به قربان.
شما او را دوست ندارید؟
من طوری که یک دختر باید پدرش را دوست داشته باشد او را دوست ندارم.
C’est mal de ne pas aimer son père, mon enfant, mais c’est bien de ne pas mentir à son prince. Et pour quelle raison n’aimez-vous point votre père ?
-Mon père maltraite particulièrement M. van Baerle, qui….
-Qui est votre amant.
Rosa fait un pas en arrière.
-Que j’aime, monseigneur, répond-elle avec fierté.
-Et vous accepteriez d’être la femme d’un prisonnier ?
-Je serais la plus fière et la plus heureuse des créatures humaines si je devenais la femme de M.van Baerle ; mais….
Le prince ferme la lettre qu’il vient d’écrire et appelle un de ces officiers :
-Monsieur van Deken, portez a Loevestein le message que voici. Ma fille, dit-il a Rosa, c’est dimanche la fête de la tulipe, et dimanche c’est