کامپیوترهای نسل اول:
انیاک اولین کامپیوتر الکترونیکی همه منظوره دنیا است که قابلیت برنامه ریزی برای محاسبات عددی برای مصارف گوناگون را داشته و در سال 1944 توسط John Mauchly و J.Presper Eckert در دانشگاه پنسیلوانیا آمریکا و با کمک یک تیم شش نفره به اسامی:
Bob Shaw (function tables)
Chuan Chu (divider / square – rooter)
Kite Sharpless (master programmer)
Arthur Burks (multiplier)
Harry Huskey (reader / printer)
Jack Divis (accumulators)
طراحی و ساخته شد.
کامپیوترهای نسل دوم ( ترانزیستور)
این کامپیوتر ها از سال (1959 تا 1964) میلادی پس از اختراع ترانزیستور تولید می شدند. از معروف ترین کامپیوتر های این نسل می توان به کامپیوتر های IBM اشاره کرد که توسط شرکت اینتل ساخته شد.
کامپیوترهای نسل سوم:
اولین کامپیوتر شخصی که در بازار مصرفی با استقبال مردم روبرو شد Commodore PET بود. موفقیت این کامپیوتر شروع ساخت کامپیوترهای شخصی بود که بیشتر برپایه مفهوم نرمافزارهای گرافیکی طراحی شدند.
در 1982 شرکت Commodore پرفروشترین کامپیوتر شخصی آن زمان را به نام Commodore 64 تولید کرد. این کامپیوتر دارای حافظه RAM شصت و چهار کیلوبایتی بود که در بین کامپیوترهای موجود در بازار آن دوره بی نظیر بود.
کامپیوترهای نسل اول:
انیاک اولین کامپیوتر الکترونیکی همه منظوره دنیا است که قابلیت برنامه ریزی برای محاسبات عددی برای مصارف گوناگون را داشته و در سال 1944 توسط John Mauchly و J.Presper
Eckert در دانشگاه پنسیلوانیا آمریکا و با کمک یک تیم شش نفره طراحی و ساخته شد.
کامپیوترهای نسل دوم:
کامپیوترها از سال (1959 تا1964) میلادی پس از اختراع ترانزیستور تولید می شوند. از معروف ترین کامپیوترهای این نسل می توان به کامپیوترهای IBM اشاره کرد که توسط شرکت ایینتل ساخته شد.
کامپیوترهای نسل سوم:
اولین کامپیوتر شخصی که در بازار مصرفی با استقبال مردم روبرو شد Commodore PET بود. موفقیت این کامپیوتر شروع ساخت کامپیوترهای شخصی بود که بیشتر بر پایه مفهوم نرم افزارهای گرافیکی طراحی شدند.در سال 1982 شرکت Commpodore پرفروش ترین کامپیوتر شخصی آن زمان را به نام Commpodore 64 تولید کرد. این کامپیوتر دارای حافظه RAM شصت و چهار کیلو بایتی بود که در بین کامپیوترهای موجود در بازار آن دورهبی نظیر بود.
در سال ۱۸۳۰ چارلز بابیج انگلیسی «ماشین تحلیلی» را طراحی كرد و در سال ۱۸۵۵ در نمایشگاه پاریس آن را به نمایش گذاشت. گرچه بابیج هرگز نتوانست ماشین خود را تكمیل كند اما اولین گام های جسورانه را در این راه برداشته بود و به همین خاطر او را پدر كامپیوتر های الكترونیكی امروزی می دانند.در سال 1890 دانشمند جواني به نام هلر يت با توجه به نيازهاي آمارگران از كارت هاي سوراخ شده و دستگاه هاي شمارنده اين كارت ها استفاده كرد و باعث شد جمعي از بازرگانان آمريكايي از جمله توماس واتسون به فكر خريد امتياز ساخت ماشين هاي هلريت افتادند.او بنيانگذار International Business Machines يا IBM است. در سال ۱۹۳۰ وانوار بوش اولین كامپیوتر آنالوگ را در آمریكا ساخت كه این كامپیوتر در جنگ جهانی دوم برای كمك به هدف گیری سلاح های نظامی مورد استفاده قرار گرفت. در سال ۱۹۴۴ و با ساخت اولین كامپیوتر دیجیتال (صفر و یكی) به نام كامپیوتر مارك ۱ توسط كمپانی مشهور IBM ساخته شد. كامپیوتر مشهور بعدی فقط دو سال زمان طراحی و ساخت برد و توسط دو مهندس از دانشگاه پنسیلوانیا ارائه شد. نام این غول ۳۰ تنی كه ۱۷۰ متر مربع سطح را می پوشاند «انیاك» بود و برای اولین بار در فناوری ساخت آن از لامپ خلأ استفاده شد.
جالب اینجاست كه تا آن زمان كامپیوتر ها فاقد هرگونه حافظه بودند تا اینكه در سال ۱۹۴۷ جان ون نیومن ایده واحدی برای نگهداری دستورات (كه امروزه حافظه خوانده می شود) را مطرح و عملی كرد. در سال 1948 کامپیوتر دیگری توسط شرکت IBM ساخته شد که سرعت عمل زیادی داشت و در سال 1954 یک کامپیوتر کو چک به نام IBM 650 به بازار آمد که در ظرف 5 سال 2000 دستگاه از آن به فروش رفت و در همان سال ماشین دیگری به نام UNIVAC-4 به تعداد زیادی تولید گردید (ENIAC – Electronic Numerical Integrator And Computer) در واقع میتوان اینگونه استنباط کرد که شرکت IBM تولید کننده اصلی نسلهای اول و دوم و سوم کامپیوترهای امروزی بوده است و باقی موارد را افراد ساخته اما در یک شرکت خاصی متمرکز نبوده اند . وبیشتر وابسته به ارگانهای و تشکیلات دیگری بوده اند .
نیچه در ۱۵ اکتبر سال ۱۸۴۴ در «روکن» واقع در لایپزیگ پروس به دنیا آمد.
این روز مقارن با روز تولد فردریش ویلهلم چهارم، پادشاه وقت پروس بود.
به یمن این مقارنت، پدر او که سالها معلم اعضای خاندان سلطنت بود، نام فرزند خود را فردریش ویلهلم گذاشت.
نیچه در یکی از کتابهایش بیان می دارد : «این مقارنت به هر حال به نفع من بود؛ زیرا در سراسر ایام کودکی، روز تولد من با جشنی عمومی همراه بود».
پدر فردریش از کشیشان لوتری و اجداد مادری او نیز همگی کشیش بودند. وقتی نیچه پنج سال داشت، پدرش بر اثر شکستگی جمجمه درگذشت و او به همراه مادر، خواهر، مادربزرگ و دو عمه اش زندگی می کرد. این محیط زنانه و دیندارانه بعدها تأثیرعمیقی بر نیچه گذاشت. وی از سن چهار سالگی شروع به خواندن و نوشتن و از ۱۲ سالگی، شروع به سرودن شعر کرد. نیچه تحصیلات ابتدائی خود را در مدرسهٔ پفورتا به پایان رسانید و سپس، در دانشگاه بُن به تحصیل در رشته الهیات پرداخت. وی در سال ۱۸۶۵ تحصیل در رشته الهیات را ( در نتیجه از دست دادن ایمانش به مسیحیت) رها كرد. نیچه در یکی از آثارش با عنوان « آنارشیست» مینویسد : « در حقیقت تنها یک مسیحی واقعی وجود داشته است که او نیز بر بالای صلیب کشته شد ». وی در ۱۷ اوت ۶۵ 18، بن را ترک گفته، رهسپار لایپزیگ شد تا تحت نظر ریتشل به مطالعه واژه شناسی بپردازد.
در پایان اکتبر یا آغاز نوامبر، یک نسخه از اثر آرتور شوپنهاور با عنوان « جهان به مثابه اراده، پنداره و تصور» را از یک کتاب فروشی کتابهای دست دوم، بدون نیت قبلی خریداری كرد؛ او که تا آن زمان از وجود این کتاب بی خبر بود، به زودی به دوستانش اعلام نمود که یک «شوپنهاوری» شده است. در سن ۲۳ سالگی، به خدمت نظام در جنگ فرانسه و پروس فرا خوانده شد و در سربازخانه به عنوان یک سوار کار ماهر شناخته میشد : « در اینجا بود که برای نخستین بار فهمیدم ، ارادهٔ زندگی برتر و نیرومندتر در مفهوم ناچیز نبرد برای زندگی نیست، بلکه در اراده جنگ، اراده قدرت و اراده مافوق قدرت است»! در ماه مارس ۱۸۶۸ به دلیل مجروحیت، تربیت نظامیش پایان یافت و در نتیجه به عنوان پرستار در پشت جبهه گماشته شد. نیچه از بیست و چهار سالگی ( یعنی از سال ۱۸۶۹تا ۱۸۷۹) به مدت ده سال به استادی کرسی واژه شناسی Philology کلاسیک در دانشگاه بازل و به عنوان آموزگار زبان یونانی در دبیرستان منصوب گردید. در ۲۳ مارس، مدرک دکتری را بدون امتحان از جانب دانشگاه لایپزیگ دریافت نمود. وی در این دوران آشنایی نزدیکی با «جاکوب برک هارت» نویسنده کتاب «تمدن رنسانس در ایتالیا» و مرید و طرفدار آرتور شوپنهاور فیلسوف شهیر آلمانی داشت. او در طول دوران تدریس در دانشگاه بازل با « واگنر» آهنگساز آلمانی نیز آشنا شد. قسمت دوم کتاب تولد تراژدی تا حدی با دنیای موسیقی واگنر نیز سروکار دارد. نیچه لقب «مینوتار پیر» را به این آهنگساز داد. برتراند راسل در «تاریخ فلسفه غرب» در مورد نیچه می گوید : «ابرمرد نیچه شباهت بسیاری به زیگفرید، پهلوان افسانهای آلمان دارد؛ تنها با این تفاوت که او زبان یونانی هم میداند».
با رسیدن به اواخر دهه ۱۸۷۰ نیچه درصدد بود تا نمادهایی از روشنگری را در افکار فرانسه بوجود آورد و این در حالی بود که بسیاری از تفکرات و عقاید او، جای خود را در میان فیلسوفان و نویسندگان آلمانی پیدا کرده بود. وی در سال ۱۸۶۹ شهروندی « پروسی» خود را لغو کرد و تا پایان عمر بی سرزمین ماند. او در حالی که در آلمان، سوئیس و ایتالیا سرگردان بود و در پانسیون زندگی میکرد، بخش عمدهای از آثار معروف خود را به رشته تحریر درآورد. نیچه نسبت به مسیحیت خالص و پاک که به زعم او «در تمام دوران» امکان ظهور دارد، احترام فراوان قائل بود و با عقاید مذهبی واگنر تضاد شدیدی پیدا کرد. «لو آندره سالومه» دختر باهوش و خوش طینت یک افسر ارتش روسیه بود که به دردناک ترین عشق نیچه تبدیل شد. او میگوید : « من در مقابل چنین روحی قالب تهی خواهم کرد» و« از کدامین ستاره بر زمین افتادیم تا در اینجا یکدیگر را ملاقات کنیم ». اینها نخستین جملاتی بود که نیچه در اولین ملاقاتش با سالومه بر زبان آورد. فریدریش نیچه پس از سالها آمیختن با دنیای فلسفه، بحث و جدال و ناکامی عشقی اش، ده سال پایان عمرش را در جنون محض به سر برد و زمانی که آثارش با موفقیتی بزرگ روبه رو شد، آنقدر از سلامت ذهنی برخوردار نبود تا آن را به چشم خود ببیند. سرانجام در سال ۱۸۷۹ به دلیل ضعف سلامت و سردردهای شدید، مجبور به استعفا از دانشگاه و رها کردن مسند استادی شد و بالاخره در ۲۵ اوت سال ۱۹۰۰ پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری بر اثر سکته مغزی چشم از جهان فرو بست. یك وجه بنیادی کار نیچه، نقد فرهنگ است. نقد فرهنگ به معنی پرده برداشتن از آموزههای اخلاقی، ساختارهای سیاسی، هنر، زیباشناسی و... است و نقد فلسفی فرهنگ، حمله یا دفاعی در برابر باورهای یک یا چند اجتماع است. نیچه به انحطاط فرهنگی عصر خود نظر داشته و نمود انحطاط فرهنگی را بی ارزش شدن برترین ارزش ها میداند. او چنین نمودی از انحطاط فرهنگی را نهیلیسم مینامد. نیچه در کتاب « دانش شاد، حکمت شادان» ، چگونگی انحطاط فرهنگی را در قالب داستان مرد دیوانهای بیان میکند. به نظر نیچه، هنر در مقابل حقیقت قرار دارد؛ زیرا او میپندارد که در طول تاریخ، دروغ را حقیقت نامیده اند. لذا حقیقت به انسان زیان میرساند. اساساً همواره زندگی پیش پای حقیقت ذبح شدهاست. اگرچه نیچه حقیقت را افسون و افسانه میپندارد؛ اما آن را برای زندگی، که دائماً در جریان است و به خودی خود از هر گونه ثباتی عاری است، لازم و ضروری میداند. از نظر نیچه، نگاه زیبایی شناختی در مقابل نگاه عقلانی قرار دارد؛ زیرا در نگاه عقلانی، ما به عنوان فاعل شناسنده در بیرون جهان قرار میگیریم؛ اما در نگاه زیبایی شناختی، با شفاف ترین شکل اراده روبرو هستیم؛ البته تلقی نیچه از حقیقت، همچنان در محدوده متافیزیکی حقیقت به مثابه مطابقه قرار دارد؛ به همین دلیل، او حقیقت را کذب میانگارد. هدف كتاب « بر ضد دجال» نیچه، اثبات تعلق مسیح به مسیحیت نوظهور است. یعنی بر خلاف آن چیزی که تصور می شود، هدف آن، نشان دادن رابطه مسیح با زهد مسیحی و پروتستانیسم نوظهور نیست. یکی از مسائل محوری در کتاب بر ضد دجال، موضوع تقلید از مسیح و پیش داوری درباره اوست. این بحث نشان میدهد كه مسیحیت واقعی چه مقدار با مسیحیت جدید شهر رم تفاوت دارد. در آثار نیچه، بحث پیش داوری، مسئله مهمی محسوب می شود؛ زیرا نشان میدهد آنچه كه در مسیحیت در ارتباط با معاد بیان شده، ناشی از عدم توانایی آنان برای حل مشکلات این جهانی است. در چارچوب روانشناسی نیچه، توانایی و آزادی، ناشی از ضعف و قدرت روح است. نیچه با موقعیتی بالاتر از سطح بشر سعی دارد درباره مفاهیم مسیحیت، شک و تردید ایجاد کند تا بتواند بنیادهای آن را از بین ببرد. بنابراین، موضوع دیگری که برای او اهمیت میِیابد، « شک و یقین» است. این موضوع برای نیچه تا آنجا اهمیت دارد که مقالهای به نام «حقیقت و دروغ» مینویسد و در آن از معرفت، حدود و ویژگیهای آن یاد میکند. از این منظر او به موضوع هنر نیز توجه داشته است. «چنین گفت زرتشت» نیچه، خط سوم تفکر او را شکل میدهد. این کتاب بیان تعالیم و آموزههای زرتشت نیست، بلکه تلاش نیچه در راستای کشف بیانیههای جدید، برای کنش و سخن گفتن است. نیچه میدانست كه هر گونه تقابل انتزاعی میان جهان ظاهری و جهان حقیقی، نهایتاً در ذهنی گرایی ریشه دارد و این «سوژه» یا فاعل شناسا (subject) است که زمینه را برای بروز « ابژه» یا جهان عینی(Object) فراهم میکند؛ بنابراین، هیچگاه نقش خود را به عنوان سوژه در بازآفرینی آثارش انکار نکرد. آثار نیچه در زمان حیاتش و پس از آن، تأثیر زیادی بر جنبش های فلسفی، ادبی، فرهنگی و سیاسی قرن بیستم گذاشت. آثار مکتوب و منتشر شده نیچه نشان میدهد که حیات خلاق او بین سالهای ۱۸۷۲ تا ۱۸۸۸ بوده است. نیچه، شوریده سری است که در شوریدگی و آفرینشگری بی مانند است. خطا نیست، اگر گفته شود نیچه چونان سقراط به زایش و زایندگی اشتیاق وافر داشت، چون بیش از آن که به تولید اندیشه بپردازد، در پی آن بود که اندیشیدن را مورد توجه قرار دهد. از این رو، اگر فلسفه از نگاه نیچه تعریف شود، چیزی جز آفرینش ارزش های نو نخواهد بود. نگاه نیچه به هرچه هست، تازه است. قضاوتی که او درباره جهان میکند و آن را به پرسش میگیرد، داوری متفاوتی است. وی میگوید : «جهان چیزی جز آنچه هست نیست و دنیای حقیقی، دروغی بیش نیست»؛ به دیگر سخن، از منظر نیچه جهانی در پساپشت این جهان وجود ندارد.
« غروب کد خدا آمد با عجله ، از تن اسبش بخار به هوا بلند می شد. سیبل های تابیده ، با هیاتی ترس آور ، چشم ها، خون گرفته و خوف انگیز ، انگاری که برای جنگ آمده است . بازوها،قوی و سینه ستیز . پا این جا ، سر آن جا ، با دودلی نگاهش کردم . در فکر بودم که نفت برای چراغ از کجا بیاوریم یا برای شام شب تخم مرغ را چگونه درست کنم تا تنوعی باشد.
از نگاه کد خدا غرور و سر افرازی می بارید. دیده به کوه دوخته بود و به بلندی دست نیافتنی قله اش.
-شهر کی تشریف می برین؟
- فردا صبح.
- از رشید شنیده بودم.
«رشید پسرش بود که کلاس سوم بود.»
- کاری داشتید؟
- یک شاهنامه می خواستم ،دلم گرفته.
به دشت نگاه کردم، به کوه و اسب و رودخانه که از ایوان مدرسه پیدا بود . دنیا فراخ شده بود. همه چیز زیبا تر از لحظه های قبل ، با یک جست روی اسب پرید. اسب تن به سوار نمی داد ، گردن را شق و رق گرفته بود و اطاعت نمی کرد . با نهیب بنیان کن کد خدا به راه افتادگویی پردنده ای که از مقابل دیدگانم دور شود . نمیدانم چرا احساس کردم سوارانی بسیار به استقبالش آمدند. بعد افراسیاب را دیدم که رو به هزیمت نهاده است .دشت پر از هیاهویسواران بود و شیهه ی اسبان ، صدای چکاچاک شمشیر گوش صحرا را انباشته بود.
این بار کد خدا صبح آمد . آرام روی خانه ی زین جا خوش کرده بود .از دیشب صدای بلند نبود .همه چیز دل مرده بودحتا آفتاب . اسب آوردش کنار ایوان مدرسه . کلاه دو گوشش را تا روی ابروها پایین کشیده بود . سلام نکرد . پیاده هم نشد . شاهنامه را پرتاب کرد توی دامنم.
فریاد کشید این که شاهنامه نیست،رستم ندارد.
دهنه ی اسب را کشید . اسب فرمان برداری کرد . روی پا های عقبش چرخید و دور شد . رو به روستا نرفت ، دشت را پاره کرد.
لرزان شاهنامه را برداشتم . با عجله خریده بودم . ورق نزده بودم . تمام راجع به ساسانیان بود . جلد آخر از شاهنامه ی بروخیم . آزرده شدم. خودش میتواند رستم باشد، کد خدا را میگویم.
سرم را بلند کردم وبه دشت پر سکوت نگاه کردم . کد خدا روی تپه کنار رودخانه نشسته بود واسبش کنارش می چرید .
اما ، خیمه و خرگاه سپاه افراسیاب آن طرف رودخانه آشکار بود...»
نیچه در ۱۵ اکتبر سال ۱۸۴۴ در «روکن» واقع در لایپزیگ پروس به دنیا آمد.
این روز مقارن با روز تولد فردریش ویلهلم چهارم، پادشاه وقت پروس بود.
به یمن این مقارنت، پدر او که سالها معلم اعضای خاندان سلطنت بود، نام فرزند خود را فردریش ویلهلم گذاشت.
نیچه در یکی از کتابهایش بیان می دارد : «این مقارنت به هر حال به نفع من بود؛ زیرا در سراسر ایام کودکی، روز تولد من با جشنی عمومی همراه بود».
پدر فردریش از کشیشان لوتری و اجداد مادری او نیز همگی کشیش بودند. وقتی نیچه پنج سال داشت، پدرش بر اثر شکستگی جمجمه درگذشت و او به همراه مادر، خواهر، مادربزرگ و دو عمه اش زندگی می کرد. این محیط زنانه و دیندارانه بعدها تأثیرعمیقی بر نیچه گذاشت. وی از سن چهار سالگی شروع به خواندن و نوشتن و از ۱۲ سالگی، شروع به سرودن شعر کرد. نیچه تحصیلات ابتدائی خود را در مدرسهٔ پفورتا به پایان رسانید و سپس، در دانشگاه بُن به تحصیل در رشته الهیات پرداخت. وی در سال ۱۸۶۵ تحصیل در رشته الهیات را ( در نتیجه از دست دادن ایمانش به مسیحیت) رها كرد. نیچه در یکی از آثارش با عنوان « آنارشیست» مینویسد : « در حقیقت تنها یک مسیحی واقعی وجود داشته است که او نیز بر بالای صلیب کشته شد ». وی در ۱۷ اوت ۶۵ 18، بن را ترک گفته، رهسپار لایپزیگ شد تا تحت نظر ریتشل به مطالعه واژه شناسی بپردازد.
در پایان اکتبر یا آغاز نوامبر، یک نسخه از اثر آرتور شوپنهاور با عنوان « جهان به مثابه اراده، پنداره و تصور» را از یک کتاب فروشی کتابهای دست دوم، بدون نیت قبلی خریداری كرد؛ او که تا آن زمان از وجود این کتاب بی خبر بود، به زودی به دوستانش اعلام نمود که یک «شوپنهاوری» شده است. در سن ۲۳ سالگی، به خدمت نظام در جنگ فرانسه و پروس فرا خوانده شد و در سربازخانه به عنوان یک سوار کار ماهر شناخته میشد : « در اینجا بود که برای نخستین بار فهمیدم ، ارادهٔ زندگی برتر و نیرومندتر در مفهوم ناچیز نبرد برای زندگی نیست، بلکه در اراده جنگ، اراده قدرت و اراده مافوق قدرت است»! در ماه مارس ۱۸۶۸ به دلیل مجروحیت، تربیت نظامیش پایان یافت و در نتیجه به عنوان پرستار در پشت جبهه گماشته شد. نیچه از بیست و چهار سالگی ( یعنی از سال ۱۸۶۹تا ۱۸۷۹) به مدت ده سال به استادی کرسی واژه شناسی Philology کلاسیک در دانشگاه بازل و به عنوان آموزگار زبان یونانی در دبیرستان منصوب گردید. در ۲۳ مارس، مدرک دکتری را بدون امتحان از جانب دانشگاه لایپزیگ دریافت نمود. وی در این دوران آشنایی نزدیکی با «جاکوب برک هارت» نویسنده کتاب «تمدن رنسانس در ایتالیا» و مرید و طرفدار آرتور شوپنهاور فیلسوف شهیر آلمانی داشت. او در طول دوران تدریس در دانشگاه بازل با « واگنر» آهنگساز آلمانی نیز آشنا شد. قسمت دوم کتاب تولد تراژدی تا حدی با دنیای موسیقی واگنر نیز سروکار دارد. نیچه لقب «مینوتار پیر» را به این آهنگساز داد. برتراند راسل در «تاریخ فلسفه غرب» در مورد نیچه می گوید : «ابرمرد نیچه شباهت بسیاری به زیگفرید، پهلوان افسانهای آلمان دارد؛ تنها با این تفاوت که او زبان یونانی هم میداند».
با رسیدن به اواخر دهه ۱۸۷۰ نیچه درصدد بود تا نمادهایی از روشنگری را در افکار فرانسه بوجود آورد و این در حالی بود که بسیاری از تفکرات و عقاید او، جای خود را در میان فیلسوفان و نویسندگان آلمانی پیدا کرده بود. وی در سال ۱۸۶۹ شهروندی « پروسی» خود را لغو کرد و تا پایان عمر بی سرزمین ماند. او در حالی که در آلمان، سوئیس و ایتالیا سرگردان بود و در پانسیون زندگی میکرد، بخش عمدهای از آثار معروف خود را به رشته تحریر درآورد. نیچه نسبت به مسیحیت خالص و پاک که به زعم او «در تمام دوران» امکان ظهور دارد، احترام فراوان قائل بود و با عقاید مذهبی واگنر تضاد شدیدی پیدا کرد. «لو آندره سالومه» دختر باهوش و خوش طینت یک افسر ارتش روسیه بود که به دردناک ترین عشق نیچه تبدیل شد. او میگوید : « من در مقابل چنین روحی قالب تهی خواهم کرد» و« از کدامین ستاره بر زمین افتادیم تا در اینجا یکدیگر را ملاقات کنیم ». اینها نخستین جملاتی بود که نیچه در اولین ملاقاتش با سالومه بر زبان آورد. فریدریش نیچه پس از سالها آمیختن با دنیای فلسفه، بحث و جدال و ناکامی عشقی اش، ده سال پایان عمرش را در جنون محض به سر برد و زمانی که آثارش با موفقیتی بزرگ روبه رو شد، آنقدر از سلامت ذهنی برخوردار نبود تا آن را به چشم خود ببیند. سرانجام در سال ۱۸۷۹ به دلیل ضعف سلامت و سردردهای شدید، مجبور به استعفا از دانشگاه و رها کردن مسند استادی شد و بالاخره در ۲۵ اوت سال ۱۹۰۰ پس از تحمل یک دوره طولانی بیماری بر اثر سکته مغزی چشم از جهان فرو بست. یك وجه بنیادی کار نیچه، نقد فرهنگ است. نقد فرهنگ به معنی پرده برداشتن از آموزههای اخلاقی، ساختارهای سیاسی، هنر، زیباشناسی و... است و نقد فلسفی فرهنگ، حمله یا دفاعی در برابر باورهای یک یا چند اجتماع است. نیچه به انحطاط فرهنگی عصر خود نظر داشته و نمود انحطاط فرهنگی را بی ارزش شدن برترین ارزش ها میداند. او چنین نمودی از انحطاط فرهنگی را نهیلیسم مینامد. نیچه در کتاب « دانش شاد، حکمت شادان» ، چگونگی انحطاط فرهنگی را در قالب داستان مرد دیوانهای بیان میکند. به نظر نیچه، هنر در مقابل حقیقت قرار دارد؛ زیرا او میپندارد که در طول تاریخ، دروغ را حقیقت نامیده اند. لذا حقیقت به انسان زیان میرساند. اساساً همواره زندگی پیش پای حقیقت ذبح شدهاست. اگرچه نیچه حقیقت را افسون و افسانه میپندارد؛ اما آن را برای زندگی، که دائماً در جریان است و به خودی خود از هر گونه ثباتی عاری است، لازم و ضروری میداند. از نظر نیچه، نگاه زیبایی شناختی در مقابل نگاه عقلانی قرار دارد؛ زیرا در نگاه عقلانی، ما به عنوان فاعل شناسنده در بیرون جهان قرار میگیریم؛ اما در نگاه زیبایی شناختی، با شفاف ترین شکل اراده روبرو هستیم؛ البته تلقی نیچه از حقیقت، همچنان در محدوده متافیزیکی حقیقت به مثابه مطابقه قرار دارد؛ به همین دلیل، او حقیقت را کذب میانگارد. هدف كتاب « بر ضد دجال» نیچه، اثبات تعلق مسیح به مسیحیت نوظهور است. یعنی بر خلاف آن چیزی که تصور می شود، هدف آن، نشان دادن رابطه مسیح با زهد مسیحی و پروتستانیسم نوظهور نیست. یکی از مسائل محوری در کتاب بر ضد دجال، موضوع تقلید از مسیح و پیش داوری درباره اوست. این بحث نشان میدهد كه مسیحیت واقعی چه مقدار با مسیحیت جدید شهر رم تفاوت دارد. در آثار نیچه، بحث پیش داوری، مسئله مهمی محسوب می شود؛ زیرا نشان میدهد آنچه كه در مسیحیت در ارتباط با معاد بیان شده، ناشی از عدم توانایی آنان برای حل مشکلات این جهانی است. در چارچوب روانشناسی نیچه، توانایی و آزادی، ناشی از ضعف و قدرت روح است. نیچه با موقعیتی بالاتر از سطح بشر سعی دارد درباره مفاهیم مسیحیت، شک و تردید ایجاد کند تا بتواند بنیادهای آن را از بین ببرد. بنابراین، موضوع دیگری که برای او اهمیت میِیابد، « شک و یقین» است. این موضوع برای نیچه تا آنجا اهمیت دارد که مقالهای به نام «حقیقت و دروغ» مینویسد و در آن از معرفت، حدود و ویژگیهای آن یاد میکند. از این منظر او به موضوع هنر نیز توجه داشته است. «چنین گفت زرتشت» نیچه، خط سوم تفکر او را شکل میدهد. این کتاب بیان تعالیم و آموزههای زرتشت نیست، بلکه تلاش نیچه در راستای کشف بیانیههای جدید، برای کنش و سخن گفتن است. نیچه میدانست كه هر گونه تقابل انتزاعی میان جهان ظاهری و جهان حقیقی، نهایتاً در ذهنی گرایی ریشه دارد و این «سوژه» یا فاعل شناسا (subject) است که زمینه را برای بروز « ابژه» یا جهان عینی(Object) فراهم میکند؛ بنابراین، هیچگاه نقش خود را به عنوان سوژه در بازآفرینی آثارش انکار نکرد. آثار نیچه در زمان حیاتش و پس از آن، تأثیر زیادی بر جنبش های فلسفی، ادبی، فرهنگی و سیاسی قرن بیستم گذاشت. آثار مکتوب و منتشر شده نیچه نشان میدهد که حیات خلاق او بین سالهای ۱۸۷۲ تا ۱۸۸۸ بوده است. نیچه، شوریده سری است که در شوریدگی و آفرینشگری بی مانند است. خطا نیست، اگر گفته شود نیچه چونان سقراط به زایش و زایندگی اشتیاق وافر داشت، چون بیش از آن که به تولید اندیشه بپردازد، در پی آن بود که اندیشیدن را مورد توجه قرار دهد. از این رو، اگر فلسفه از نگاه نیچه تعریف شود، چیزی جز آفرینش ارزش های نو نخواهد بود. نگاه نیچه به هرچه هست، تازه است. قضاوتی که او درباره جهان میکند و آن را به پرسش میگیرد، داوری متفاوتی است. وی میگوید : «جهان چیزی جز آنچه هست نیست و دنیای حقیقی، دروغی بیش نیست»؛ به دیگر سخن، از منظر نیچه جهانی در پساپشت این جهان وجود ندارد.
یکی از بزرگترین ارسالکنندگان هرزنامه/اسپم در اشتباهی مرگبار آدرس ایمیل 1.37 میلیارد کاربر را منتشر کرد.
[font=Nassim, tahoma]به گزارش خبرآنلاین، کمپانی موسوم به River City Media یکی از بزرگترین سرورهای ارسال هرزنامه/ اسپم را در پوشش بازاریابی با ایمیل در جهان برعهده داشته و با دور زدن فیلترهای اسپم گیر کار خود را روزانه با ارسال میلیاردها ایمیل تبلیغاتی و ناخواسته ادامه میدهد.
[/font]
محققان امنیتی در MacKeeper میگویند بک آپ ژانویه این شرکت از دیتابیس خود بدون پسورد ذخیرهشده و قابلدسترس برای عموم شده است و آنها به این دیتابیس باز دسترسی پیداکردهاند.
شرکت امنیتی مذکور برای اثبات ادعای خود بخشی از ایمیلها را بهصورت اسکرین شات منتشر کرده است.
اطلاعات لورفته شامل ایمیل افراد، اسامی واقعی کاربران و آدرس فیزیکی و آی پی آنهاست.
اغلب کاربران سایتهای مختلف با تکنیک موسوم به co-registration مواجه شده و برای خواندن ادامه مطالب سایت روی کلمه Submit کلیک میکنند بدون اینکه بدانند با کلیک روی آن، اجازه میدهند تا اطلاعات شخصی و آدرس ایمیلشان توسط شرکتهای تبلیغاتی و ارسالکننده اسپم در معرض خطر قرار گیرد.
جالب اینجاست که بعدازاین لورفتن، کمپانی ضد اسپم Spamhaus با همکاری MacKeeper و Vickery دست به مسدودسازی آدرسهای بهدستآمده زدهاند تا جلوی یکی از بزرگترین ارسالکنندگان اسپم را بگیرند.
[font=Nassim, tahoma]بر اساس آمار 81 درصد از هرزنامهها با موضوع دارویی، 5.40 درصد با موضوع کلاهبرداری و جعل، 2.30 درصد با موضوع افزایشدهندهها، 2.3 درصد فیشینگ، 1.30 درصد با موضوع مدارک دانشگاهی، 1 درصد با موضوع کازینو و قماربازی، 0.40 درصد با موضوع کاهش وزن و 6.30 درصد نیز مربوط به سایر موضوعات، هرروز به باکس کاربران سرازیر میشوند.[/font]