11-06-2021, 01:50 AM
پردیس فناوری کیشـطرح مساوره متخصصین صنعت و مدیریت-گروه حسابداری و مالی
مینیمالیسم (طراحی مینیمال) Minimalism
مینیمالیسم یک سبک مورد استفاده در هنرهای مختلف، به خصوص نقاشی، موسیقی و ادبیات است که از دهه ۱۹۶۰ به طور رسمی شکل گرفت. در این سبک هنری، المان های سازنده اثر تا حد ممکن به سمت المانهای پایه ای تنزل پیدا می کنند.
هنر مینیمال از مهم ترین حرکتهای هنری پس از جنگ جهانی دوم به شمار می آید که در آمریکا شکل گرفته است و تأثیر بسیار زیادی در فعالیت های طراحان، معماران، موسیقی دانان، نقاشان، نویسندگان و... گذارد.
نمونه طراحی کاناپه مینیمال
نقاشی مینیمال:
یک اثر نقاشی مینمال عمومآ از اشکال ساده هندسی تشکیل شده است که در آن تعداد بسیار محدودی رنگ مشاهده می شود. مارک روتکو (Mark Rothko) از صاحب سبک های این هنر در نقاشی می گوید:
"من یک نقاش آبستره (Abstract) نیستم و علاقه ای به ارتباط میان رنگ ها و شکل ها ندارم. تنها چیزی که برای من مهم است بیان احساسات ساده و اولیه انسان در رابطه با سرنوشت، بدبختی، شادی و... است؛ نقاشی باید معجزه آسا باشد."
نمونه ای از نقاشی های مینیمال مارک روتکو Mark Rothko
امروزه در طراحی انواع لوزام منزل نیز تأثیر این هنر را بخوبی قابل مشاهده است. این سبک از طراحی لوازم منزل بر خلاف سبک های قدیمی تر ساده ترین شکل ممکن را داراست و جالب اینجاست که بسیاری از مردم از داشتن آنها لذت می برند.
ادبیات مینیمال:
نویسنده این سبک هنری با پرهیز از به کار بردن قیود و دیگر اطلاعات غیر ضروری، علاوه بر اینکه داستان خود را ساده و کوتاه تر می کند به خواننده این اجازه را می دهد که در بسیاری از موارد خود قسمت هایی از داستان را با دیدگاه شخصی تصور یا درک کند و او را مجبور می کند که در قسمتهایی از داستان تصمیم بگیرد و مسیری را برای ادامه انتخاب کند.
شخصیت هایی که در این گونه داستان ها یا رمان ها وجود دارند عمومآ افراد عادی هستند و در میان آنها هرگز یک شاهزاده، یک کارگاه بسیار باهوش، یک فرشته زیبا و... پیدا نمی شوند.
معماری مینیمال:
دامنه استفاده از هنر مینیمال به لوازم منزل محدود نمی شود، یک معمار یا طراح ممکن است به سادگی با استفاده از ایده های مینیمال به طراحی اتاق های یک منزل یا کل یک ساختمان بپردازد، دیوارها را بدون کوچک ترین انحناء، بدون استفاده از رنگ به صورت Transparent می سازد و... به عبارت دیگر در این سبک طراحی، هنرمند یا مهندس کوچک ترین تلاشی برای استفاد از جزئیات به منظور زینت دادن کار نمی کند و سعی می کند با حداقل امکانات بیشترین بهره را ببرد.
فلسفه مینیمال:
مینیمالیسم پا را فراتر از هنر گذاشته و حتی فلسفه را نیز تحت الشعاع خود قرار داده است. مینیمالیسم در فلسفه معتقد است که معدود نیازهای انسانی برای زندگی کافی است و افرادی که پیرو اینگونه تفکری هستند در سادگی زندگی می کنند و ساده تر از دیگران می توانند خود را خوشبخت احساس کنند.
رهبران این سبک از فلسفه همواره پیروان خود را تشویق می کنند تا از چیزهایی که به آنها بسیار علاقه دارند صرفنظر کنند و یاد بگیرند که در سادگی و نبود مادیات زندگی کنند.
مینیمال در سینما:
مینیمال در سینما در اوایل دهه ی ۶۰ مطرح شد. محدودیت در به کار بردن پوزیشن های دوربین "به کار بردن بازیگران غیر حرفه ای (این ویژگی بیشتر مربوط به مینیمالیست های سنتی می شود)" تکنیک فی البداهه گویی بازی کردن و...
یکی از مینیمال گرا ترین سینما گران حال حاضر «جیم جارموش» می باشد. در ایران هم می توان به عباس کیارستمی و مانی حقیقی اشاره کرد.
موسیقی مینیمال:
قرنها بود که بسیاری از موسیقیدانان سرکش و جسور از نحوه حرکت و جهت پیشرفت موسیقی احساس نارضایتی می کردند. آنها معقتد بودند که هنر موسیقی نباید به سمتی برود که در آن تکنیک های غیر ضروری - یا بقول آنها آرتیستیک - بر نفس موسیقی غلبه کند.
سرآغاز انقلاب و پیدایش این تفکر در موسیقی با مدرنیسم آغاز شد. پیر بولز (Pierre Boulez ، ۱۹۲۵) و کارلهینز اشتوکهاوزن (Karlheinz Stockhausen ، ۱۹۲۸) از جمله هنرمندان فرانسوی و آلمانی بودند که سبک خاصی از موسیقی که سریالیسم (Serialism) نامیده می شد را پایه گذاری کردند، موسیقی ای که پایه و اساس آن تکرار بود.
از دیگر موسیقیدانان مدرن جسور می توان به جان کیج (John Cage) اشاره کرد که معتقد بود موسیقی می تواند بر اساس اتفاق یا شانس نیز ساخته شود. در این سبک از موسیقی که Aleatory Music نامیده می شود بسیاری از پارامترها هنگام اجرا به بخت و اقبال واگذار می شود.
پس از آن به دنبال به وجود آمدن حرکتهای هنری مینیمال در دهه ۶۰ گروهی از موسیقیدانان جوان تصمیم گرفتند تا در ساخته هایشان، استفاده از پیچیدگی در فرم ها و فرمول های هارمونی و ملودی را کنار بگذارند و موسیقی هایی ساده تولید کنند. آنها از الگوها و قوانین ساده ای که قبل از سالهای ۱۶۰۰ میلادی استفاده می شد، برای اینکار سود جستند.
تکرار و ماندن بیش از حد در یک ریتم، یک ملودی یا موتیف، یک آکورد، یک تمپوی ثابت و... بدون کوچک ترین تغییری برای مدت طولانی از جمله ویژگی کارهای این موسیقیدانان بود.
نتیجه چیزی نبود جز تأکید بر صدای حاصله از موسیقی (نه ریتم یا ملودی و...)
مونت یانگ (La Monte Young)، تری رایلی (Terry Riley)، استیو ریچ (Steve Reich) و فیلیپ گلس (Philip Glass) از جمله موسیقیدانان آمریکایی پیرو این سبک هنری هستند که بین سالهای ۱۹۳۵ و ۱۹۳۷ به دنیا آمده اند.
منبع: http://www.harmonytalk.com/archives/000806.html
+ ویرایش علمی و ادبی
تهیه شده در: https://www.newdesign.ir/content/?id=60&rnd=4937
مینیمالیسم یک سبک مورد استفاده در هنرهای مختلف، به خصوص نقاشی، موسیقی و ادبیات است که از دهه ۱۹۶۰ به طور رسمی شکل گرفت. در این سبک هنری، المان های سازنده اثر تا حد ممکن به سمت المانهای پایه ای تنزل پیدا می کنند.
هنر مینیمال از مهم ترین حرکتهای هنری پس از جنگ جهانی دوم به شمار می آید که در آمریکا شکل گرفته است و تأثیر بسیار زیادی در فعالیت های طراحان، معماران، موسیقی دانان، نقاشان، نویسندگان و... گذارد.
نمونه طراحی کاناپه مینیمال
نقاشی مینیمال:
یک اثر نقاشی مینمال عمومآ از اشکال ساده هندسی تشکیل شده است که در آن تعداد بسیار محدودی رنگ مشاهده می شود. مارک روتکو (Mark Rothko) از صاحب سبک های این هنر در نقاشی می گوید:
"من یک نقاش آبستره (Abstract) نیستم و علاقه ای به ارتباط میان رنگ ها و شکل ها ندارم. تنها چیزی که برای من مهم است بیان احساسات ساده و اولیه انسان در رابطه با سرنوشت، بدبختی، شادی و... است؛ نقاشی باید معجزه آسا باشد."
نمونه ای از نقاشی های مینیمال مارک روتکو Mark Rothko
امروزه در طراحی انواع لوزام منزل نیز تأثیر این هنر را بخوبی قابل مشاهده است. این سبک از طراحی لوازم منزل بر خلاف سبک های قدیمی تر ساده ترین شکل ممکن را داراست و جالب اینجاست که بسیاری از مردم از داشتن آنها لذت می برند.
ادبیات مینیمال:
نویسنده این سبک هنری با پرهیز از به کار بردن قیود و دیگر اطلاعات غیر ضروری، علاوه بر اینکه داستان خود را ساده و کوتاه تر می کند به خواننده این اجازه را می دهد که در بسیاری از موارد خود قسمت هایی از داستان را با دیدگاه شخصی تصور یا درک کند و او را مجبور می کند که در قسمتهایی از داستان تصمیم بگیرد و مسیری را برای ادامه انتخاب کند.
شخصیت هایی که در این گونه داستان ها یا رمان ها وجود دارند عمومآ افراد عادی هستند و در میان آنها هرگز یک شاهزاده، یک کارگاه بسیار باهوش، یک فرشته زیبا و... پیدا نمی شوند.
معماری مینیمال:
دامنه استفاده از هنر مینیمال به لوازم منزل محدود نمی شود، یک معمار یا طراح ممکن است به سادگی با استفاده از ایده های مینیمال به طراحی اتاق های یک منزل یا کل یک ساختمان بپردازد، دیوارها را بدون کوچک ترین انحناء، بدون استفاده از رنگ به صورت Transparent می سازد و... به عبارت دیگر در این سبک طراحی، هنرمند یا مهندس کوچک ترین تلاشی برای استفاد از جزئیات به منظور زینت دادن کار نمی کند و سعی می کند با حداقل امکانات بیشترین بهره را ببرد.
فلسفه مینیمال:
مینیمالیسم پا را فراتر از هنر گذاشته و حتی فلسفه را نیز تحت الشعاع خود قرار داده است. مینیمالیسم در فلسفه معتقد است که معدود نیازهای انسانی برای زندگی کافی است و افرادی که پیرو اینگونه تفکری هستند در سادگی زندگی می کنند و ساده تر از دیگران می توانند خود را خوشبخت احساس کنند.
رهبران این سبک از فلسفه همواره پیروان خود را تشویق می کنند تا از چیزهایی که به آنها بسیار علاقه دارند صرفنظر کنند و یاد بگیرند که در سادگی و نبود مادیات زندگی کنند.
مینیمال در سینما:
مینیمال در سینما در اوایل دهه ی ۶۰ مطرح شد. محدودیت در به کار بردن پوزیشن های دوربین "به کار بردن بازیگران غیر حرفه ای (این ویژگی بیشتر مربوط به مینیمالیست های سنتی می شود)" تکنیک فی البداهه گویی بازی کردن و...
یکی از مینیمال گرا ترین سینما گران حال حاضر «جیم جارموش» می باشد. در ایران هم می توان به عباس کیارستمی و مانی حقیقی اشاره کرد.
موسیقی مینیمال:
قرنها بود که بسیاری از موسیقیدانان سرکش و جسور از نحوه حرکت و جهت پیشرفت موسیقی احساس نارضایتی می کردند. آنها معقتد بودند که هنر موسیقی نباید به سمتی برود که در آن تکنیک های غیر ضروری - یا بقول آنها آرتیستیک - بر نفس موسیقی غلبه کند.
سرآغاز انقلاب و پیدایش این تفکر در موسیقی با مدرنیسم آغاز شد. پیر بولز (Pierre Boulez ، ۱۹۲۵) و کارلهینز اشتوکهاوزن (Karlheinz Stockhausen ، ۱۹۲۸) از جمله هنرمندان فرانسوی و آلمانی بودند که سبک خاصی از موسیقی که سریالیسم (Serialism) نامیده می شد را پایه گذاری کردند، موسیقی ای که پایه و اساس آن تکرار بود.
از دیگر موسیقیدانان مدرن جسور می توان به جان کیج (John Cage) اشاره کرد که معتقد بود موسیقی می تواند بر اساس اتفاق یا شانس نیز ساخته شود. در این سبک از موسیقی که Aleatory Music نامیده می شود بسیاری از پارامترها هنگام اجرا به بخت و اقبال واگذار می شود.
پس از آن به دنبال به وجود آمدن حرکتهای هنری مینیمال در دهه ۶۰ گروهی از موسیقیدانان جوان تصمیم گرفتند تا در ساخته هایشان، استفاده از پیچیدگی در فرم ها و فرمول های هارمونی و ملودی را کنار بگذارند و موسیقی هایی ساده تولید کنند. آنها از الگوها و قوانین ساده ای که قبل از سالهای ۱۶۰۰ میلادی استفاده می شد، برای اینکار سود جستند.
تکرار و ماندن بیش از حد در یک ریتم، یک ملودی یا موتیف، یک آکورد، یک تمپوی ثابت و... بدون کوچک ترین تغییری برای مدت طولانی از جمله ویژگی کارهای این موسیقیدانان بود.
نتیجه چیزی نبود جز تأکید بر صدای حاصله از موسیقی (نه ریتم یا ملودی و...)
مونت یانگ (La Monte Young)، تری رایلی (Terry Riley)، استیو ریچ (Steve Reich) و فیلیپ گلس (Philip Glass) از جمله موسیقیدانان آمریکایی پیرو این سبک هنری هستند که بین سالهای ۱۹۳۵ و ۱۹۳۷ به دنیا آمده اند.
منبع: http://www.harmonytalk.com/archives/000806.html
+ ویرایش علمی و ادبی
تهیه شده در: https://www.newdesign.ir/content/?id=60&rnd=4937