24-12-2018, 06:22 PM
اثری فاخر از عبید زاکانی که با شیوه ی طنز به بیان دیدگاه خود می پردازد در واقع کتاب نوعی حالت نقد به افکار و گرایش های خرافتی و عوامانه دارد در زیر متنی از کتاب را باهم می خوانیم.
مهدی خليفه در شكار لشكر جدا ماند. شب به خانه عربی بيابانی رسيد. غذايی كه در خانه موجود بود و كوزه ای شراب پيش آورد. چون كاسه ای بخوردند، مهدی گفت: من يكی از خواص مهدی ام، كاسه دوم بخوردند، گفت: يكي از امرای مهدی ام. كاسه سيم بخوردند، گفت: من مهدی ام. اعرابی كوزه را برداشت و گفت: كاسه اول خوردی، دعوی خدمتكار كردی. دوم دعوی امارت كردی. سيم دعوی خلافت كردي، اگر كاسه ديگر بخوری، بي شك دعوی خدايی كنی!
روز ديگر چون لشكر او جمع شدند، اعرابی از ترس می گريخت. مهدی فرمود كه حاضرش كردند، زری چندش بدادند. اعرابی گفت: اشهد انك الصادق و لو دعيت الرابعه (گواهي ميدهم كه تو راستگويی حتی اگر ادعای چهارم را هم داشته باشی!)
مهدی خليفه در شكار لشكر جدا ماند. شب به خانه عربی بيابانی رسيد. غذايی كه در خانه موجود بود و كوزه ای شراب پيش آورد. چون كاسه ای بخوردند، مهدی گفت: من يكی از خواص مهدی ام، كاسه دوم بخوردند، گفت: يكي از امرای مهدی ام. كاسه سيم بخوردند، گفت: من مهدی ام. اعرابی كوزه را برداشت و گفت: كاسه اول خوردی، دعوی خدمتكار كردی. دوم دعوی امارت كردی. سيم دعوی خلافت كردي، اگر كاسه ديگر بخوری، بي شك دعوی خدايی كنی!
روز ديگر چون لشكر او جمع شدند، اعرابی از ترس می گريخت. مهدی فرمود كه حاضرش كردند، زری چندش بدادند. اعرابی گفت: اشهد انك الصادق و لو دعيت الرابعه (گواهي ميدهم كه تو راستگويی حتی اگر ادعای چهارم را هم داشته باشی!)
درب اتوماتیک شیشه ای