11-05-2023, 01:16 PM
(آخرین ویرایش: 11-05-2023, 01:16 PM، توسط lavazemkhanegi.)
چرا مردم می روند؟ چهار دلیل اصلی طلاق: علل، پیامدها و آمار تاتیانا شاراندا روانشناس عملی مشاور خانواده و ازدواج رئیس مرکز رشد روانی درک اینکه شما رها شده اید هم برای زنان و هم برای مردان دشوار است. - خیلی سخت است که بگوییم طلاق برای فلان مرد یا زن سخت تر است. اولاً، همه چیز به موقعیت بستگی دارد و ثانیاً به ویژگی های شخصی هر فرد بستگی دارد. البته اگر از آمار کلی صحبت کنیم، زنان ذاتاً حساس ترند، اما باز هم عامل اصلی این است که چه کسی رفته است. تقریباً همیشه یک نفر کنار گذاشته می شود. به عنوان یک قاعده، برای او دشوارتر است. کسی که می رود پیشینی قوی تر است. فشار روانی بر یک فرد رها شده می تواند بسیار قوی باشد. گاهی اوقات مردان نمی توانند چنین موقعیت هایی را تحمل کنند. و اغلب رستگاری را در الکل، قمار و غیره جستجو می کنند. مشاوره ازدواج
مرکز مشاوره تلاس
اما اتفاق می افتد که تصمیم به صورت دو طرفه گرفته می شود. پایان همیشه غم انگیز نیست. - البته. چنین زوج هایی وجود دارند و من با آنها احترام زیادی دارم. متأسفانه همه موافق نیستند. روابط خوب بین همسران سابق نادر است. اما افرادی به سراغ من آمدند که با وجود طلاق هنوز با هم دوست هستند. در مراسم پذیرایی در مورد مشکلات فرزند مشترکشان صحبت کردند. به عنوان مثال، یکی از کودکان مشکلات روانی داشت و هر دو والدین علاقه مند بودند که او را در آغوش بگیرند و به او کمک کنند تا خودش را درک کند. این یک مثال عالی برای دیگران است. طلاق گرفت، ازدواج کرد، دوباره طلاق گرفت، دوباره ازدواج کرد - آنها می گویند که اگر یکی از همسران، در اصل، فکر طلاق را داشته باشد، پس چیزی برای بازگشت وجود ندارد. دیر یا زود یک وقفه رخ خواهد داد. - و نمی توان اینجا بدون ابهام صحبت کرد. شرایط متفاوت است.
این بستگی به این دارد که هر فرد چه نقشی در خانواده ایفا می کند، که درونی بر کدام یک حاکم است. زوج هایی هستند که او و او علیرغم سن واقعی شان نوجوان هستند. در این مورد، همه چیز غیرقابل پیش بینی است، زیرا برای آنها روابط بیشتر شبیه یک بازی است. در کلام، همسران تقریبا هر روز از هم جدا می شوند. به تدریج حتی اطرافیان نیز به رسوایی های آنها عادت می کنند. زمان هایی وجود دارد که افراد واقعاً طلاق می گیرند. بعد دوباره ازدواج می کنند. بعد دوباره از هم جدا می شوند و ... ازدواج می کنند (می خندد). این روش آموزش شخصی آنهاست. اغلب در چنین ازدواجی کودک نقش یک بزرگسال را بر عهده می گیرد. متناقض، اما واقعی! او مسئول ترین و عاقل ترین مرد خانه است. برای زنده ماندن باید اینطور می شد. ازدواجی که در آن یکی از شرکا نقش والدین را بازی می کند می تواند مدت زیادی طول بکشد، زیرا یک فرد بالغ چیزهای زیادی را می فهمد، از قبول مسئولیت نمی ترسد و می داند چگونه تسلیم شود. اتحادیه هایی وجود دارد که زن و شوهر هر دو افراد مستقل هستند، هر دو بزرگسال. در این مورد، دلیل طلاق معمولاً بسیار جدی است،
به عنوان مثال، ناسازگاری ساختار جنسی. وقتی یکی از طرفین بیش فعال است، طرف دیگر خیلی کمتر به جنبه صمیمی زندگی علاقه دارد. یا کسی نه تنها یک رابطه گذرا دارد، بلکه یک عشق قوی دارد که به تدریج به عشق واقعی تبدیل می شود و با هم بودن به سادگی غیرقابل تحمل است. خانواده دیگر همسری را که خانواده را ترک کرده محکوم نمی کند - با توجه به تجربه شما، چه کسی احتمال بیشتری برای طلاق دارد؟ - احتمالاً تعجب خواهید کرد: امروز تعداد زنان بیشتر و بیشتر شده است! آنها می توانند از نظر مالی خود را تامین کنند، والدینشان به آنها کمک می کنند، آنها جاه طلبی دارند، اهداف شخصی دارند، جامعه دیگر همسری را که خانواده را ترک کرده است سرزنش نمی کند، این دیگر شرم آور است. گاهی اوقات رسیدن به آمازون مدرن تقریبا غیرممکن است. هنگامی که او ذهن خود را به چیزی معطوف می کند، متوقف کردن او دشوار است. - آزادی درونی خوب است. اما آیا تصمیم برای سوزاندن پل ها همیشه درست است؟ - شاید، من یک روانشناس بسیار محافظه کار هستم. امروز استقلال و قدرت ارتقا یافته است. با این حال، به نظر من باید تا آخر سعی کنید خانواده را نجات دهید. در نتیجه گیری عجله نکنید.
از این گذشته، می توانید بعداً پشیمان شوید و همیشه نمی توانید همه چیز را پس بگیرید. خیلی ها به من مراجعه می کنند و با اطمینان کامل می گویم این بچه ها هستند که از جدایی پدر و مادرشان بیشترین آسیب را می بینند. اینها مشکلات روحی و روانی هستند که با بزرگسالی بعدی و بیماری های مختلف ناشی از استرس شدید عصبی همراه هستند. در نوجوانی ممکن است افکار خودکشی ظاهر شود. و اینها اظهارات بی اساس نیست، بلکه موقعیت های واقعی است که من به عنوان یک متخصص مجبور بودم با آنها دست و پنجه نرم کنم. روان کودکان کاملاً منعطف است، اما پسران و دختران 13-17 ساله بسیار حساس هستند. به مدت 47 سال، این مرد احساس عذاب آور رها شدن را به همراه داشت آیا ارزش دارد که ازدواج فقط به خاطر فرزندان حفظ شود؟ - اگر این امکان وجود ندارد، همیشه از والدین خواهش می کنم که حداقل سعی کنند رابطه گرم خود را با یکدیگر حفظ کنند. این برای کودکان مهم است. فحش ندهید، در مقابل آنها متوجه نشوید که حق با کیست، سعی کنید به نوعی سازش کنید، زیرا همانطور که گفتم شرایط طلاق به دختر و پسر آسیب زیادی می زند. اگر به موقع به آن توجه نکنید، درد انسان را تا آخر عمر عذاب می دهد. اخیراً با زنی صحبت کردم که قبلاً 47 سال دارد. پدرش در جوانی خانواده را ترک کرد. اوضاع اینگونه پیش آمد. پدرش او را ندید. الان تصمیم گرفتم آدرس را فهمیدم و پدر و مادرم را که مدت ها پیش به مسکو نقل مکان کرده بودند، دیدم. جلسه بسیار گرم بود. پدر از دیدن دخترش خوشحال شد، پایتخت را نشان داد، از سرنوشت او به او گفت.
زن اعتراف کرد که فقط اکنون متوجه شد: او در تمام زندگی خود احساس حقارت می کرد. و فقط اکنون برای او آسان تر شد. برای تقریباً 47 سال، این مرد احساس دردناک رها شدن را به همراه داشت. - آیا در عمل شما مواردی وجود داشته که مردم از قطع رابطه پشیمان شده باشند؟ - من در این مورد می پرسم و قاعدتاً افراد بالای 35 سال به این سؤال پاسخ مثبت می دهند. - دلیل اصلی چیست؟ - ارتباطی از طرفی که شریک زندگی نمی تواند آن را ببخشد، حتی اگر در واقع چیزی بیهوده باشد. من فقط سه دلیل خوب برای طلاق می دانم - از کجا بفهمیم که طلاق واقعاً ضروری است، چون چنین شرایطی وجود دارد؟ برای درک بهتر، یک داستان کوچک برای شما تعریف می کنم. در اتحاد جماهیر شوروی، نامه یک زن را در یک مجله بسیار جدی خواندم. به نوعی پیامی برای همه بود. او از زندگی خود نوشت. راوی خانواده فوق العاده ای داشت: یک شوهر خوب و دو فرزند، صلح و هماهنگی. اما زن متوجه شد که شوهرش شروع به جدا شدن کرد - او تمام وقت آزاد خود را فقط به نوزادان اختصاص داد.
مرکز مشاوره تلاس
در مقطعی همسر شروع به سوال پرسیدن کرد. شوهر صادقانه پاسخ داد که برای او بسیار عزیز است و به او احترام بی نهایت می گذارد، اما... همانطور که مادر فرزندانشان بود، معلوم شد که او عاشق دیگری شده است. زن گریه می کرد، ناراحت بود، فحش می داد. تحمل کرد و توجیه نکرد. این مرد خیلی به فرزندانش وابسته بود، نمی توانست خانواده اش را ترک کند. بله همسرش اجازه نداد داخل شود. آهسته و دردناک اما با این حال متوجه شد که عزیزش جلوی چشمانش می میرد. صحبتی شد و از هم جدا شدند. بدون اینکه منتظر صبح شود، عجله کرد تا وسایل را بردارد. با این حال او آنقدر عجله داشت که کنترل خود را از دست داد و تصادف کرد. در یک ثانیه امید و حمایت همه از بین رفت. او در این نامه از او خواسته که اشتباهش را تکرار نکند، بلکه احساسات دیگران را درک کند و بپذیرد و هر چقدر هم که دردناک باشد، آنها را رها کند.
چرا این داستان؟ عشق بزرگترین دلیل است . اگر احساس می کنید که به شما دروغ نمی گویند، یک احساس جدی فرد را مجبور به ترک می کند، پس باید آن را بپذیرید. دلیل دوم اعتیاد هر فرد اعم از الکل، مواد مخدر، قمار است. اگر خود فرد آمادگی مبارزه با خودش را نداشته باشد، بیرون کشیدن او از باتلاق غیرممکن است، هر چقدر هم که همسر یا همسر تلاش کند، باید با هم غرق شوند. در اینجا من یک موضع نسبتاً سختگیرانه دارم، زیرا این درست است. سرنوشت های شکسته خیلی زیاد هیچ معتاد سابق وجود ندارد. دلیل سوم خشونت است. فکر می کنم همه این را می فهمند. لازم نیست منتظر بمانید تا متجاوز در نهایت شما را از نظر جسمی یا ذهنی فلج کند. وسایلتان را جمع کنید، کمک بخواهید، حمایت کنید و بروید. همیشه گزینه هایی وجود دارد. به نظر من سه عامل اصلی وجود دارد. در همه موارد دیگر به شما توصیه می کنم در تصمیم گیری عجله نکنید. عینک صورتی را بردارید! - شاید از خود سوال بپرسید تا بهتر بفهمید در روح چه می گذرد؟ - بدون مراجعه به روانشناس، می توانید از روش های فرافکنانه جملات ناتمام با موضوع "روابط خانوادگی" عبور کنید. فقط باید جمله را کامل کنند.
توصیه می شود این کار را با هم انجام دهید، و سپس نتایج را مبادله کنید، آنها هر دو را شگفت زده خواهند کرد. فقط توصیه می کنم به سایت های جدی روانشناسی مراجعه کنید. هنگام ازدواج، ما اغلب انتظارات را با واقعیت اشتباه می گیریم، با ویژگی های ناموجود از شریک زندگی خود پیشی می گیریم، رفتار او را در یک زمان معین از یک موقعیت مطلوب برای خود درک می کنیم. و همانطور که تجربه نشان می دهد، برداشتن "عینک رز رنگ" و دیدن یک فرد از زاویه ای دیگر بسیار دردناک است. اگر شرکا فقط تصمیم بگیرند با یکدیگر صحبت کنند - این یک گام جدی به جلو است! من برای این مردم کلاه برمی دارم. متأسفانه زن و شوهرها بیشتر و بیشتر به من مراجعه می کنند که او با لحنی تقریباً آمرانه می پرسد: به شوهرم (همسرم) بگو چه کار کند! مدت هاست که چنین اظهاراتی مرا شگفت زده نکرده است. متأسفانه ما فقط خودمان و درد خود را درک می کنیم، بدون اینکه به آنچه در روح یک شخص دیگر می گذرد فکر کنیم. من همیشه می خواهم به چنین افرادی بگویم: «وقت آن است که عینک های رز رنگ را بردارید!» اما این کار باید قبل از ازدواج انجام می شد. اگر آمادگی پذیرش شخص دیگری را ندارید، پس بهتر است وارد رابطه نشوید.
و اگر تغییر کنند، فقط با هم. یک طرح کوچک دیگر من اغلب به مردم نگاه می کنم. موضوع این است که چه باید کرد. بنابراین من یک صحنه را به خوبی به خاطر می آورم (اگرچه در تعابیر دیگر بارها تکرار شده است). زیرزمینی قطار رسید. زوج جوانی در ایستگاه خداحافظی کردند. او را بوسید و جلو رفت. دم در حمل و نقل، دختر برگشت و به پسر نگاه کرد. اما مرد جوان قبلاً گوشی را درآورده و در دماغش گذاشته است. وضعیت چندان خوشایندی نیست. دختر هرگز پیامی را که انتظارش را داشت دریافت نکرد. احمقانه به نظر می رسید! اما حقیقت در چیزهای کوچک آشکار می شود. من می توانم آینده روابط مردم را بر اساس همین یک داستان پیش بینی کنم. و حکم من ناامید کننده خواهد بود. این رابطه در مرحله اولیه است، اما در اینجا ارزش دارد که از خود بپرسید که آیا این فرد مناسبی است و آیا ما واقعاً به یکدیگر نیاز داریم. آزادی بسیار وسوسه انگیز است - امروزه زمانی که یک زوج تصمیم می گیرند برای مدتی دور شوند و جدا زندگی کنند، "یک استراحت" مد شده است. آیا این روش مفید است؟ - فکر می کنم بله. با این حال، یک چیز وجود دارد. آزادی می تواند بسیار وسوسه انگیز باشد. اول از همه برای مردان. چرا مشکلات در ازدواج شروع می شود؟ در طول دوره Candy Bunch هیچ تعهدی وجود ندارد. امروز همدیگر را دیدیم، به سینما رفتیم، فردا تصمیم گرفتیم استراحت کنیم. احساسات مثبت بیشتری وجود دارد و هنوز برای هر ادعایی زود است. و سپس باید دائماً با یک شخص باشید، با هم بر موانع غلبه کنید، به یکدیگر عادت کنید.
و برای برخی بسیار دشوار است. پس اینجا اگر دوباره طعم آزادی را احساس کردید، میل جذابی برای پرواز برای همیشه دارید. وقتی موج شادی استقلال فروکش کرد، ممکن است معلوم شود که این آزادی واقعاً لازم نبوده است. آیا می توانید راهنمایی کنید که چگونه یک ازدواج را نجات دهید؟ کاستی های خود را به یکدیگر بگویید. وقتی به مشتریانم این را می گویم، چشمانشان گشاد می شود. و با این حال، بله، برای یک مرد صادقانه بگوید که هر از گاهی جوراب های خود را در سراسر آپارتمان پراکنده می کند، که نمی تواند قاب ها را به دیوارها آویزان کند و غیره. و گاهی از چیزهای کوچک ناراحت می شود. با برداشتن نقاب ایده آل، حرکت به سمت یکدیگر را آغاز می کنیم. قبل از ازدواج، زن و مرد اغلب شریک زندگی خود را ایده آل می کنند و از قبل انتظار یک رابطه خاص را دارند و سپس معلوم می شود که همه چیز به زیبایی آن در رویا نیست.
در هر شرایطی سعی کنید دیالوگ داشته باشید نه دوئل لفظی، خود را به جای همسرتان بگذارید، فکر کنید، سپس انجام دهید. این همیشه ازدواج را نجات نمی دهد، اما، باور کنید، اعصاب شما و احترام به یکدیگر را نجات می دهد. موضوع طلاق در خانواده های مدرن بسیار مرتبط و بسیار مشکل ساز است. روانشناسان با تجزیه و تحلیل این پدیده رو به رشد، فهرست بلندبالایی از دلایل را به ترتیب رتبه آنها ایجاد کرده اند. مستی و خیانت، دعوا و از دست دادن احساس عشق، بی مسئولیتی و حمایت مادی ناکافی و بسیاری موارد دیگر وجود دارد که با وجود همه تنوع و تنوع، به طرز عجیبی، چیزی متحد می شود. و این فساد گناه آلود روح انسان است که باعث غرور می شود. و همه موارد فوق جلوه ای از این غرور است. من به دلایل فردی طلاق می پردازم که من، اهل محله، اغلب با آنها دست و پنجه نرم می کنم. من آنها را به طور مشروط به چند دسته تقسیم می کنم. از خانواده پدر و مادر به ارث رسیده است. بخش قابل توجهی از اختلالات خانواده در آینده در خانه والدین است. از رحم مادر، در سطح ناخودآگاه، ما رابطه والدین خود را به عنوان یک کلیشه از رفتار خودمان نسبت به یکدیگر درک می کنیم.
اینجاست که ریشه های ایثار یا خودخواهی، فروتنی یا تکبر، مسئولیت یا بی تفاوتی، تکریم یا بدبینی آینده پدیدار خواهد شد. یک تله در روابط خانوادگی آینده اغلب تمایل نوجوانان به تشکیل خانواده به عنوان نوعی مخالفت با قوانین موجود در خانواده والدین است. این اعتراض خانواده خودش را تضعیف می کند و در نهایت آن را نابود می کند. و از سوی دیگر، افراد کمی در زمان ما موفق می شوند خانواده واقعی خود را بدون "طلاق" والدین خود ایجاد کنند. اغلب منظره غم انگیزی است که می بینیم یک مرد/دختر جوان توسط عروس/دامادش به خانه پدر و مادرش برده می شود، اما خودشان همچنان آرزو می کنند که در نقش سابق خود یعنی فرزند بی خیال باقی بمانند. فرزند دختر. عدم آمادگی برای ایجاد پایه های خانواده می تواند عواقب فاجعه باری داشته باشد. و همه چیز از چیزهای کوچک شروع می شود. داماد تازه مزاحم اگر جرأت کند در خانه دیگری میخ بزند، قطعاً عاقبتش بد و بیراه خواهد شد و به نوعی آش عروس خانم همیشه چاشنی می شود. با نمک آسیاب اشتباه...
مرکز مشاوره تلاس
در تخیل خودش متولد شد. یکی از معذرت خواهی های ارتدوکس مدرن گفت: "برای ناامید نشدن، نباید مسحور شد." شیفتگی مساوی با خودفریبی است. وقتی رویاها با واقعیت مطابقت ندارند، فضای مخرب در خانواده اجتناب ناپذیر است. من اغلب مجبورم با افرادی ارتباط برقرار کنم که اولین خانواده ازدواجشان از هم پاشیده شد و آنها تصمیم گرفتند یک دومی ایجاد کنند و از این کلیسا درخواست برکت کردند.
بنابراین، وقتی میپرسید چرا ازدواج اول به هم خورد، در پاسخ با چند توجیه خود روبرو میشوید، که مساوی است با گفتن اینکه معلوم شد اسب سفید شاهزاده چندان سفید نیست. در واقع، می فهمید که همسران در ابتدا به چیزهای بی اهمیت آویزان بودند و چیز اصلی را در زندگی خانوادگی پشت کوه نمی دانستند. برخاسته از قالب زندگی روزمره. یک بار بعد از مراسم کلیسا، زنی آشنا به من نزدیک شد. نگاه تیره، صدای آشفته، چیدمان عصبی کیف در دست. از داستان او چنین بود که شوهرش، که بیش از یک سال با او زندگی خوبی داشتند، با شخص دیگری قرار ملاقات داشت.
در حین گفتگو، سردرگمی اولیه دوستم به تدریج تبدیل به میل به انتقام از رقیبش شد. و من تقریباً مجبور شدم به خاطر برخی از مظاهر این انتقام او را تبرک کنم. او برای حل این موضوع "تایم اوت" گرفت، با شوهر زن متخلف ملاقات کرد. او درد خود را بدون سؤال بیشتر در میان گذاشت. معلوم شد که در آخرین سالهای زندگی خانوادگی ، مردی به شدت و دردناک نبود آسایش خانه و گرمای عنصری را از نیمه دیگر خود احساس می کرد. همسری که قبل از بیرون رفتن در جامعه مدت ها تلاش کرد، در خانه شلخته بود. فعالیت های اجتماعی نامتعادل او منجر به اشتغال دائم شد. مدتها بود که از سر کار با کسی ندیده بود و با شام ناهاری را که برای آینده آماده شده بود از یخچال می خورد. مرد کم کم یاد گرفت که پیراهن هایش را بشوید و جوراب هایش را خشک کند.
و در برابر این پس زمینه خاکستری زندگی خانوادگی ، او با زنی ملاقات کرد که خوشحال بود که خوب به نظر برسد ، خوشمزه بپزد و با لبخندی صمیمانه ملاقات کند - "که خانه بوی مرد می داد." من باید با دقت به آن همسر رنجیده توضیح دهم که پاهایش از خیانت کجا رشد می کند. صادقانه فکر می کردم کمک کند. اما قضاوت با این واقعیت که من نام قهرمان ما را در لیست نامزدهای انتخابات قبلی دیدم، کمکی نکرد ... بر اساس خودخواهی و بی مسئولیتی. آقایون از من ناراحت نشوید، اما به نظر من خودخواهی و بی مسئولیتی در بیشتر موارد در زمان ما از ویژگی های آنهاست. می گویند مردها امروز دیر بزرگ می شوند. و به دلایلی نمی توانم لحظه ای را تعیین کنم که آنها چه زمانی بزرگ می شوند.
بنابراین، من اغلب فکر می کنم که آیا آنها در حال رشد هستند یا نه؟ ما اغلب باید تماشا کنیم که چگونه یک مرد جوان ازدواج می کند تا مراقبت خوب از خود را از دوش مادرش به دیگری منتقل کند. و اگر، همانطور که بیشتر و بیشتر اتفاق می افتد، ازدواج را به تعویق می اندازد، باز هم صادقانه متوجه می شود که واقعاً نمی خواهد از کسی جز خودش مراقبت کند. بنا به دلایلی، در معبد مجبور شدم همسران جوانی را تشویق کنم که اخیراً ازدواج کرده بودند، دعوا کرده بودند و فرار کرده بودند تا در خانه های خود زندگی کنند. والدین آنها بر لزوم "ازدواج" و بردن اسناد مناسب به معبد اصرار داشتند. با شروع از این واقعیت که کلیسا آیین "تخت وطن" را نمی شناسد، مدت ها و صادقانه تلاش کردم تا جوانان را آشتی دهم، اما بیهوده. هیچ دلیل مشخصی برای طلاق آنها وجود نداشت. مکالمه به درازا کشید، بیرون تاریک بود، آخرین مینیبوسها رفته بودند. سپس مرد جوان به پخش مسابقات جهانی بوکس اشاره کرد و تاکسی گرفت و برای تماشای مسابقه به خانه اش رفت. همسرش مجبور شد او را تا دیروقت در خانه ببیند...
چنین موقعیت هایی که با خنده و گریه می توان گفت متاسفانه روز به روز بیشتر می شود. و من یک دستور العمل روشن نمی دانم، چگونه خانواده های مدرن را شفا دهیم و از پوسیدگی آنها جلوگیری کنیم. وقتی قبل از عروسی با تازه ازدواجکنندگان آیندهای برای مصاحبه ملاقات میکنم، همیشه عجله میکنم که به آنها یادآوری کنم که نخ قرمز و طرح اصلی ازدواج آنها باید پر از فضایل و قدم زدن با هم در ملکوت بهشت باشد. آنها باید این وظیفه را در پرتو ضعف خود و نیاز به التیام فسق گناه خود در نظر بگیرند. شاید حتی یک راز را فاش نکنم اگر این حقیقت ساده را به خاطر بیاورم که بدون عشق مبتنی بر فداکاری و فداکاری مبتنی بر انجیل، که در پشت آن خدای زنده ای وجود دارد که زندگی ما را از افکار پر می کند، ایجاد و حفظ یک واقعیت غیر ممکن است. خانواده. دین ولادیمیر رووینسکی آمار طلاق به گفته کارشناسان، هر دومین ازدواج در روسیه، اوکراین و بلاروس از هم می پاشد.
ده سال پیش، هر یک سوم شکست. افزایش بسیار زیاد است - یک و نیم برابر! با توجه به سالهای زندگی خانوادگی، طلاق به شرح زیر توزیع می شود: زیر 1 سال - 3.6٪؛ 1 تا 2 سال - 16٪؛ 3 تا 4 سال - 18٪؛ 5 تا 9 سال - 28٪؛ 10 تا 19 سال - 22٪؛ 20 سال و بالاتر - 12.4٪. بنابراین در 4 سال اول حدود 40 درصد طلاق ها و در 9 سال حدود دو سوم کل طلاق ها اتفاق می افتد. آمارها نشان می دهد که حساس ترین دوران زندگی یک خانواده زمانی است که همسران بین 20 تا 30 سال سن دارند. همچنین نشان داد که ازدواج های زیر 30 سال به طور متوسط دو برابر ازدواج هایی است که در سن سی سالگی همسران اتفاق افتاده است. بعد از 30 سالگی، تغییر شکل خود بر اساس نیازهای زندگی مشترک و ورود به نقش های خانوادگی برای افراد بسیار دشوارتر است. جوانان عادت هایی را که به همسرشان صدمه می زند راحت تر ترک می کنند.
اکثریت قریب به اتفاق طلاق ها در سنین 18 تا 35 سالگی رخ می دهد. افزایش شدید در سن 25 سالگی شروع می شود. در 64 درصد موارد، دادگاه طلاق گرفته را به فکر دعوت می کند و به آنها چند ماه فرصت می دهد. حدود 7 درصد از همسران تقاضای طلاق می کنند. با جمع بندی این آمار به تایید این نظر می رسیم که «ازدواج برای دو نفر در قفس حکم ابد نیست». دلایل طلاق شش دلیل اصلی برای طلاق وجود دارد: 1) ازدواج عجولانه و بدون فکر یا ازدواج آسان. 2) زنا؛ 3) نارضایتی جنسی نسبت به یکدیگر. 4) ناسازگاری شخصیت ها و دیدگاه ها. 5) عدم آمادگی روانی و عملی برای زندگی خانوادگی و در نتیجه انباشتگی اشتباهات در روابط خانوادگی، ناامیدی از یک عزیز یا از خود. 6) مستی. بررسی ها نشان داده است که علت اصلی طلاق عدم آمادگی روانی و عملی همسران برای زندگی خانوادگی است (42 درصد طلاق ها). این عدم آمادگی در بی ادبی، توهین و تحقیر متقابل همسران، در بی توجهی نسبت به یکدیگر، در عدم کمک در امور خانواده و در تربیت فرزندان، در ناتوانی در تسلیم شدن در برابر یکدیگر، در غیبت نمود می یابد. علایق معنوی مشترک، طمع و قمار.
عدم آمادگی یکی از همسران برای رابطه، ناتوانی در اصلاح و رفع تعارض و تلاش برای تشدید تعارض، ناتوانی در اداره خانواده. مستی یکی از همسران در رتبه دوم قرار دارد (31 درصد زنان و 23 درصد مردان به این دلیل اشاره کردند). علاوه بر این، مستی یکی از زوجین هم می تواند دلیلی بر تخریب روابط خانوادگی باشد و هم نتیجه روابط نابهنجار بین زوجین. در مقام سوم - زنا (این مورد توسط 15٪ از زنان و 12٪ از مردان ذکر شده است). تنها 9 درصد از زنان در این مطالعه عدم کمک همسرانشان در امور خانواده را دلیل اختلاف و طلاق عنوان کردند. می توان فرض کرد که اکثر شوهران در کارهای خانه کمک می کنند (مشخص شد که 40٪ از مردان هر کاری را در خانه انجام می دهند که همسرشان نیاز دارد). سایر دلایل طلاق نقش جزئی دارند: اختلالات خانوادگی (3.1%). تفاوت دیدگاه ها در مورد مسائل رفاه مادی (1.6٪)؛ مشکلات مادی (1.8٪)؛ حسادت بی دلیل یکی از همسران (1.5٪)؛ نارضایتی جنسی (0.8%)؛ فرزندی وجود ندارد (0.2%). مردان مطلقه شکایت دارند که صمیمیت جدی وجود ندارد (37٪)، حساسیت روزانه (29٪)، زندگی جنسی منظم (14٪)، مراقبت از او (9٪)، احساس محدودیت ("طناب دور گردنش") - چهارده.
مشاوره ازدواج
% همه اینها زمانی مشخص می شود که خانواده قبلاً از هم پاشیده است. قبل از آن، نه همسران و نه اطرافیانشان به وضوح درک نکرده بودند که چه اتفاقی می افتد. این ما را به یاد تمثیل رومی می اندازد که همسرش را طلاق داد. با شنیدن تعجب و نفرین اطرافیان پرسید: «اینجا کفش های من است. او خوب نیست اما چند نفر از شما می دانید که پای من کجا می لرزد؟ شاید بتوانیم از این نتیجه بگیریم: اگر همسران می دانستند چگونه ارتباط برقرار کنند، می توانستند بسیاری از مواردی را که منجر به فروپاشی خانواده می شد، حذف کنند. آغازگر طلاق در 68٪ موارد، زنان زیر 50 سال درخواست طلاق می کنند (در مسکو - 80٪)، زنان جوان به ویژه فعال هستند، پس از پنجاه سال، مردان بیشتر شروع به طلاق می کنند. این توضیح خودش را دارد. همسران (همانطور که قبلا ذکر شد) کیفیت ازدواج را کمتر از شوهرانشان ارزیابی می کنند. از این رو ابتکار آنها برای فسخ ازدواج است. اوج طلاق در گروه های سنی بالاتر عمدتاً توسط مردان آغاز می شود. و این قابل درک است. بچه ها بزرگ شدند و از لانه پراکنده شدند. شما مجبور به پرداخت نفقه نخواهید بود. و در سن 50 و حتی 60 سالگی، یک مرد هنوز آنقدر احساس قوی می کند که نه تنها می تواند یک خانواده جدید تشکیل دهد، بلکه می تواند به سراغ زنی بسیار جوانتر از همسر سابقش برود ... مراحل اختلاف قبل از طلاق مرحله اول رقابت، مبارزه برای قدرت در خانواده، توزیع سودمند حقوق و وظایف است. دوم ظاهر همکاری است. همسران با آموختن توزیع نقشهایی که با خواستهها مطابقت ندارند، اما فهمیدهاند که هیچ چیز بهتر از این نمیدرخشد، شروع به «بازی بر اساس قوانین» میکنند، یعنی در محدودههای مشخصی از ارتباطات نسبتاً رسمی بر اساس اصل «نباید» بمانند. به من دست بزن، وگرنه بدتر خواهد شد». قابل درک است که چنین رفتاری به تدریج منجر به انزوا می شود زیرا هر کس زندگی خود را می گذراند. خانواده به خاطر فرزندان، به دلیل عادت، به دلایل مادی، فضای زندگی حفظ می شود.
در چنین محیطی مشکلات جنسی به دلیل مکانیکی شدن رابطه جنسی به وجود می آید. در این مرحله از رابطه، بهترین شرایط برای پیدایش همدردی «در کنار» است که آزمونی جدی برای وجود خانواده است. تلاش برای جلوگیری از پیدایش «رازلوچنیکا» گاهی حکایتی است. زن قضیه را با شوهرش حل می کند: "قبل از اینکه معشوقه را شروع کنی، فکر کن اگر نتوانی همسرت را راضی کنی چگونه او را راضی می کنی!" تعجب می کنم که پس از چنین اظهاراتی چگونه زندگی صمیمی آنها را تصور می کرد؟ (آنها شش ماه بعد طلاق گرفتند.) در این مرحله از رابطه زناشویی است که این اصل در بین همسران رایج است: «همه مردان زن زن هستند، حاضرند پشت هر دامنی بروند، تغییر آنها هزینه ای ندارد». اما این تنظیمات به سه دلیل اشتباه است: اول اینکه با یک زن خیانت می کنند، مردها توسط زن ها اغوا می شوند. پس زنان نیز در خیانت مردان مقصرند; ثانیاً، دیگری چیزی را می گیرد که زن نمی تواند بگیرد: لطافت بیان نشده. ثالثاً، مردان ذاتاً این گونه مرتب شده اند: مردان همیشه سعی می کنند تا حد امکان زنان را باردار کنند.
این کار را انجام دهید تا هیچ نیرویی به دیگران وارد نشود - این فقط به شما بستگی دارد. خیانت به تنهایی دلیل کافی برای طلاق نیست. اعتقاد بر این است که بیشتر افراد به دلیل خیانت طلاق می گیرند. در واقع خیانت به خودی خود علت نیست، بلکه نتیجه دلایل عمیق تری است. اگر همه چیز در ازدواج خوب باشد، پس خیانت نمی تواند جریان این رودخانه را معکوس کند. اگر کسالت، ادعاهای قدیمی، عدم اعتماد، از دست دادن میل جنسی وجود داشته باشد، در واقع، خیانت می تواند دلیل مستقیم طلاق باشد. از تهدید طلاق سوء استفاده نکنید از آنجایی که زنان بیشتر آغازگر طلاق هستند، بیشتر از همسرانشان در معرض خطر طلاق قرار دارند. این معمولاً برای اهداف آموزشی انجام می شود تا نتیجه گیری در مورد نحوه رفتار انجام شود. این تاکتیک کشنده است زیرا ناشی از ناآگاهی از روانشناسی مردانه است. 1. مردها بیشتر از "احساس" "عمل" می کنند. عمل کردن برای او آسان تر از احساس کردن است. طلاق یک عمل است. بنابراین، پس از شنیدن کلمه "طلاق"، شوهر شروع به فکر کردن در مورد آن می کند و همه جوانب مثبت و منفی را می سنجید. پس از هر رسوایی جدید، استدلال های بیشتری به نفع ظاهر می شود. 2. برای بسیاری از مردان، سخت ترین قسمت این است که آن را ترک نکنید (این عمل است)، بلکه گفتن تصمیم خود به همسرتان است. در برخورد لفظی، زن از مرد قویتر است، آن را احساس میکند، بنابراین شروع گفتوگو در این زمینه برای او عذاب دردناکی است.
بسیاری نیز از غیرقابل پیش بینی بودن واکنش همسر می ترسند. بنابراین وقتی زوجه تمایل خود را برای طلاق اعلام می کند، کار را بسیار آسان می کند! 3. خطر به طرق مختلف بر افراد تأثیر می گذارد. افراد ضعیف می توانند بترسند، و قوی ها تهدید را به عنوان یک چالش درک می کنند و در برابر آن "در اصل" عمل می کنند - یک مرد باید قوی باشد. حتی موشهای سفید بیضرر وقتی به گوشهای میروند گاز میگیرند. و شوهر از اینکه با تهدید به دیوار چسبانده شود چه احساسی دارد؟ آیا آنها کار درستی انجام دادند؟ زندگی به عنوان یک طلاق چگونه بود؟ در گروه های شرکت کننده در آموزش هایی که انجام دادم این سوال را پرسیدم: "از اینکه جدا شدید متاسفید؟" فکر نمی کنید نجات خانواده ممکن و ضروری بود؟ در 28 درصد موارد، همسران سابق گفتند که اشتباه کرده اند - ازدواج باید حفظ می شد. چند جمله از زنان مجرد پس از طلاق: «... من در خلاص شدن از شر شوهرم لذت چندانی نمی بینم. تنها زندگی کردن سخت است. گاهی اوقات فکر می کنم برای جلوگیری از درگیری هر کاری نکردم و مطمئناً برای نجات خانواده ام کاری نکردم. برای این او با تنهایی مجازات می شود. «... بعد از طلاق، مردان زیادی بودند که می خواستم با آنها تشکیل خانواده بدهم.
اما امروز مردان مراقب هستند، به محض اینکه شما شروع به تحمیل ساده ترین وظایف به آنها می کنید، بلافاصله آنها را ترک می کنند. بله، اگر قبلاً این تجربه را با مردان داشتم، هرگز پرونده طلاق را شروع نمی کردم. من از همه لحاظ بهتر بودم." مردان نیز از زندگی ناموفق خود پشیمان هستند: «او البته ناموفق ازدواج کرد. فقط تقصیر خودش بود اگر جور دیگری عمل می کرد، همه چیز می توانست درست شود. حالا بعد از هشت سال مجردی، همه چیز را به خوبی درک می کنم. به زودی چهل سالگی، و من به اندازه یک انگشت تنها هستم. اگر خانواده ای بود، حالا پسرم با من به جنگل می رفت تا قارچ بچیند، با ماشین دعوا می کرد. این زندگی سرگردان شیرین نیست.
مردان دلیل اصلی زندگی ناموفق خود را اینگونه توضیح می دهند: «من به دلیل اعتیاد به مواد مخدر مشروب ننوشیدم، اما چون گیج بودم نمی دانستم در چنین شرایطی چگونه رفتار کنم. نوزادان، پوشک، لباس های شسته شده، آشپزی - همه اینها غیرمردانه به نظر می رسید. بنابراین او خود را از ازدواج رها کرد، اما خود را از خود، از عشق، از هر چیزی که انسان را به زندگی پیوند می دهد، رها یافت. من معتقدم که همه طلاق ها یک دلیل مشترک دارند - عدم آمادگی ما برای زندگی خانوادگی. در یکی از این مطالعات، از مردان مطلقه پرسیدم: «اگر می توانستید، آیا با همسرتان دوباره ازدواج می کردید؟ حدود 80٪ پاسخ دادند که ازدواج خواهند کرد (به هر حال، زنان کمتر موافق "ازدواج مجدد" هستند). طلاق و سلامتی طلاق تأثیر بسیار منفی بر سلامتی دارد: به طور متوسط، افراد مطلقه دو برابر افراد متاهل بیمار می شوند و کمتر زندگی می کنند. همچنین میزان بروز و مرگ و میر در مردان مطلقه، مجرد و بیوه بسیار بیشتر از زنان است.
طلاق دومین عامل اصلی حمله قلبی است (اولین عامل مرگ همسر). امیدهای واهی تنها 27 درصد از زنان دوباره ازدواج می کنند که از این میان تنها 56 درصد خوشحال هستند. این ارقام باید برخی از زنان را به فکر وادار کند: معلوم می شود که تنها 15 درصد از زنان مطلقه شادی جدیدی پیدا می کنند. 85 درصد دیگر چطور؟ یا تنهایی (سه چهارم مطلقه ها)، یا ازدواج ناموفق دیگری. همانطور که قبلاً گفتیم، در بیشتر موارد مبتکر طلاق زن است. وقتی میگوید: «همین است، من میخواهم طلاق بگیرم»، با این باور آگاهانه یا ناخودآگاه هدایت میشود که با انجام این کار، اولین گام را برای تصحیح اشتباهی که زمانی مرتکب شده، به سوی یک زندگی موفقتر برمیدارد. . اما زمان می گذرد و او شروع می کند به درک اینکه چقدر سخت است وارد یک ازدواج جدید، به خصوص با یک فرزند، زیرا احتمال ازدواج در این مورد 3 برابر کمتر از بدون آن است. اگر زنی در سن 30-25 سالگی برای طلاق اقدام کند، پنج سال دیگر احساس می کند که در واقع کسی را برای انتخاب ندارد. در حال حاضر پس از 35 سال، دلیل اصلی تنهایی زنان کمبود آشکار مردان به دلیل افزایش مرگ و میر است. بر اساس محاسبات AB Sinelnikov، بیش از 40٪ از زنان مطلقه نمی توانند زندگی خود را تنظیم کنند، زیرا ... هیچ خواستگار سنی مناسبی برای آنها وجود نداشت. در واقع، شانس آنها حتی کمتر است زیرا بیش از یک سن در انتخاب شریک زندگی نقش دارد. در واقع، در میان شاکیان احتمالی، بسیاری از الکلیهایی هستند که در زندان هستند (اکثریت قریب به اتفاق یک میلیون زندانی روسیه مرد هستند). به نظر می رسد که از نظر واقعیت جمعیتی، افزایش ابتکار عمل زنان در طلاق احمقانه به نظر می رسد. مهم نیست که یک شوهر طرد شده چقدر بد به نظر می رسد، یک زن جدید خیلی زودتر از شوهر جدیدی که طلاق گرفته است برای او پیدا می شود.
اما به نظر می رسد برای اینکه واقعاً از این موضوع مطمئن شوید و از شر توهمات خلاص شوید، باید از آن عبور کنید. درک این موضوع که ازدواج دوم (اگر خوش شانس باشید) زمانی که بچه دارید کار آسانی نیست. از این گذشته، افرادی که رنج زیادی کشیده اند، ناراحت شده اند یا از فرزندان خود جدا شده اند یا آنها را مجبور کرده اند به زندگی با یک پدر یا مادر جدید عادت کنند، سرنوشت را به هم وصل می کنند. پس توصیه ما به کسانی که در آستانه طلاق قرار دارند: در گرداب تنهایی عجله نکنید. سعی کنید ازدواج خود را نجات دهید. به شدت از خود انتقاد کنید. "صدر اعظم آهنین" بیسمارک با این جمله نسبت داده می شود: "احمق کسی است که از اشتباهات خود درس می گیرد. من ترجیح می دهم از غریبه ها یاد بگیرم!" به عبارت دقیق تر، اشتباهات همیشه قابل اجتناب نیستند، با این حال، این واقعیت که درس گرفتن از اشتباهات دیگران مطلوب است، قابل بحث نیست! شادی دوم ۶۸ درصد مردان مطلقه تشکیل خانواده جدیدی می دهند. ازدواج دوم برای 73 درصد مردان شادتر بود.
در نتیجه، دو سوم مردان مطلقه خوشبختی زناشویی پیدا کردند. این داده ها چندین برابر بیشتر از شاخص های مربوط به "زن" است و نشان می دهد که موقعیت یک مرد مطلقه بسیار مطلوب تر از موقعیت یک زن مطلقه است. با این حال، نباید مردان مطلقه ای را که یا مجرد ماندند یا ازدواج دوم ناموفق داشتند فراموش کرد. شما به آنها حسادت نمی کنید! زن و شوهر در حال قدم زدن در پارک هستند. خانمی به سمت آنها می رود. شوهر با همسرش زمزمه می کند: سونیا سعی کن خوشحال باشی اون خانم همسر اول منه به عنوان یک قاعده، تجربه پس از طلاق در همسران سابق برای حدود شش ماه یا یک سال حاد است. در مردان، اغلب - یک و نیم: نمایندگان جنس قوی تر گذشته را "رها نمی کنند". برخی افراد از زنی که برای مدت طولانی از او جدا شده اند متنفرند. خب، نفرت هم یک خاطره است... مردی که از طلاق آسیب دیده است، به طور معمول، آشنایان جدید را بیش از حد مستقیم، حتی با یک چالش، گویی دو طرفه ایجاد می کند: یا احساس حقارت می کند، یا خواسته های بسیار زیاد.
مشاوره ازدواج
او عجله دارد، رنج می برد... و اغلب پشیمان است که برای کمک به متخصص مراجعه نکرده است. از این گذشته ، یک متخصص می تواند به طور مصنوعی یک وضعیت پس از طلاق ایجاد کند: "اگر خانواده از هم بپاشد این چیزی است که در انتظار شماست!" روانشناسان به این «طلاق آزمایشی» می گویند. جدا شده پس از طلاق، فرد دو راه دارد: تنها زندگی کند یا تشکیل خانواده دوم. برای برخی از افراد، اولین راه تنها راه به نظر می رسد و تصمیم خود را اینگونه توضیح می دهند: "شما به خانه می آیید - و در نهایت آرامش به شما می رسد." سرنوشت خود آپارتمان تمیز و راحت است که من تمام عمرم در مورد آن آرزو داشتم. من می خواهم - من به فروشگاه می روم، برای بازدید، به سینما، تصمیم خود را با کسی هماهنگ نمی کنم.
احساس آزادی - بعد از تمام کارهای سخت خانوادگی که پشت سر گذاشته ام. در واقع، پس از طلاق، به خصوص اگر شرایط سختی در خانواده وجود داشته باشد، احساس رهایی غالب است. زمان می گذرد و موقعیت یک زن آزاد شروع به سنگین کردن او می کند. او قبلاً به احتمال ازدواج مجدد اعتراف کرده است، اما می ترسد که آیا چنین شوهری پیدا کند تا داستان یک ازدواج ناموفق تکرار نشود، آیا فرزند "پدر جدید" را می پذیرد و آیا او می تواند تبدیل به یک پدر شود. پدر کودک؟ رقیق شده زمانی که بلافاصله پس از طلاق، وقتی دوستان به او "رهایی" را تبریک گفتند، یکی از طلاق گرفته ها با ناراحتی گفت: "خوب، تو چه شادی؟ 12 سال با هم زندگی کردیم... من نگران مشکل مالی نیستم. , نفقه... اصلی ترین چیز الان بچه ها نیستن، بعدا چطوری بالاخره مهم نیست کدوم زنی جای زن رو میگیره ولی بچه ها - نمیتونی جایگزینشون کنی و کی جایگزین پدرشون میشه؟ بسیاری از مردان به این دلیل چنین احساساتی را تجربه می کنند که نمی توانند از وظایف پدری خلاص شوند که اگرچه بلافاصله پس از تولد فرزند در مرد ظاهر نمی شود و کندتر از احساسات مادری رشد می کند، اما در طول زندگی او را رها نمی کند.
مرکز مشاوره تلاس
و هر چه بچه ها بیشتر رشد کنند، مرد نیاز به حضور و مشارکت آنها را بیشتر تجربه و درک می کند. افکار عمومی نیز نسبت به مرد بی تفاوت نیستند: از این گذشته ، به عنوان یک قاعده ، او در وهله اول مقصر طلاق است و بیشتر اوقات فقط او. حداقل می توان گفت طلاق استرس زا است. اکثر زنان حتی اگر ازدواج غیرقابل تحمل شده باشد، مایل به طلاق از شوهران خود نیستند. و همه اینها به این دلیل است که آنها از موارد زیر می ترسند: مسئولیت فرزندان به طور کامل به دوش مادر منتقل می شود. زن نمی خواهد احساس گناه کند که پدر بچه هایش را گرفته است، زن تا آخر حضور شوهرش را تحمل می کند. بستگان، بدون اطلاع از شرایط واقعی خانواده، اغلب طرف شوهر را می گیرند. بنابراین، یک زن بدون حمایت عزیزان خود باقی می ماند، که منجر به شک و تردید در مورد رفتار او و نتیجه گیری های اشتباه می شود. امنیت مالی یکی از موانع اصلی جدایی است. مخصوصاً زمانی که زن به طور کامل توسط شوهرش حمایت می شود. در این صورت استرس دو چندان می شود.
با این حال، برای کسانی که از تصمیم گیری و وجود خسته کننده خسته شده اند، برعکس، جستجوی کار به فرصتی برای خودشناسی تبدیل می شود. تنهایی و ترس که باعث ناراحتی روانی می شود. خانم باید به این ایده عادت کند که اکنون وضعیت جدیدی دارد - "زن مجرد". برای بسیاری، این بسیار ناراحت کننده است. طبیعتاً دلایل کاملاً فردی وجود دارد که یک خانم جوان ازدواج بد را به راحتی از تنهایی ترجیح می دهد. اما مواقعی وجود دارد که شما فقط باید بروید. در غیر این صورت زندگی مشترک سلامت جسمی و روانی یک فرد زیبا را تهدید می کند. چگونه بفهمیم که باید از شوهرت طلاق بگیری؟ الکل، اعتیاد همسر به مواد مخدر. محتمل ترین دلایل این است که افراد وابسته به مرور زمان غیراجتماعی می شوند، زوال می یابند و تمام توانایی خود را برای انجام وظایف خانوادگی از دست می دهند. شما باید به فرزندان فکر کنید - چرا آنها را قربانی کنید و پدرتان را مجبور کنید تقریباً هر روز شما را در وضعیت نامناسب ببیند؟ خشونت فیزیکی بیت - یعنی عشق؟ منو بخندون هیچ دلیل موجهی در دنیا وجود ندارد که چرا شوهر باید دست خود را روی منتخب خود بگذارد. هر چه زودتر شکاف ایجاد شود، برای سلامتی و زندگی شما بهتر است.
فشار اخلاقی، استبداد معلوم نیست چه چیزی بدتر است - سوء استفاده فیزیکی یا آزار اخلاقی روزانه. اگر همراه دائماً توهین کند ، کوچک کند ، نادیده بگیرد ، با گذشت زمان اشتیاق به یک بخش مداوم بیماری تبدیل می شود. شریک زندگی با تمسخر، عزت نفس نیمه دیگر را از بین می برد، عقده های حقارت را به وجود می آورد که منجر به شکست روان تنی می شود. کودک (در صورت وجود) با دیدن نحوه رفتار پدر با مادر، عقده ها و مشکلات خود را در روابط آینده ایجاد می کند. خیانت مداوم چشم بر خیانت ببندیم؟ اگر زنا یک بار اتفاق افتاده باشد و شریک زندگی خالصانه توبه کند، لازم است. و اگر خیانت آشکارا اتفاق بیفتد و همراه با غفلت کامل از همراه شرعی باشد - چرا تحمل کرد؟ تنبلی و میل به تأمین معاش خانواده بله، هرکسی ممکن است در مقطعی از زندگی خود بیکار باشد. شما میتوانید بفهمید اما چگونه می توان فردی را درک کرد که نمی خواهد سر کار برود و کاملاً بی سر و صدا با هزینه های مالی یک همراه زندگی می کند؟ آیا دلیلی برای طلاق است؟
توجه: این نکات باید برای همسرانی در نظر گرفته شود که دلایل جدی جدایی ذکر شده در بالا را ندارند. چگونه در مورد طلاق تصمیم بگیریم؟ روانشناسان تکنیک های بسیار خوبی دارند که به طور خاص برای مقابله با موقعیت های گیج کننده طراحی شده اند. به خصوص در مواردی که احساسات یک چیز می گوید و ذهن چیز دیگری. این تکنیک "سوالات دکارتی" نامیده می شود که به نظر می رسد: اگر انجام دهد چه؟ (فقط جواب بده). اگر انجام دهید چه اتفاقی نمی افتد؟ این سوال برای تعیین "مزایای ثانویه" طراحی شده است. یعنی به کمک پاسخ می توان مزیت وضعیت موجود و مزیت هایی را مشخص کرد که در هنگام دستیابی به نتیجه جدید خطر از دست دادن آنها وجود دارد. اگر این کار را نکنید چه اتفاقی می افتد؟ اینجا نیمکره چپ مغز به حماقت می افتد. اما اگر در تلاش برای یافتن پاسخ هستید، آنگاه میتوانید افکار خودآگاه معمولی را دور بزنید و از کانالهای عصبی دیگر مغز استفاده کنید.
به زبان ساده، در مورد یک موقعیت آشنا به روشی جدید فکر خواهید کرد. این فرآیند به شما کمک می کند تا ارزش ها و نقاط قوت درونی را که قبلاً برای شما ناشناخته بودند، درک کنید. بنابراین، در اینجا می خواهم با کمک شهود به دنبال پاسخ باشم، اما نه با منطق. اگر نه؟ این بهایی را که اگر به زندگی خود ادامه دهید، پرداخت خواهید کرد. یا متوجه می شوید که جدایی گامی رو به جلو برای شما خواهد بود، انگیزه ای که زندگی شما را برای بهتر شدن تغییر خواهد داد. زودتر مهم: چگونه از شوهرتان طلاق بگیرید یک زن باید به روح خود نگاه کند،
به ارزش های او بپردازد، از خود بپرسد که وضعیت فعلی چگونه عمیق ترین نیازهای شما را برآورده می کند. اغلب، زمانی که زن به این فکر می کند که آیا طلاق ارزش دارد یا خیر، وضعیت مالی خود را در وهله اول قرار می دهد. بسیاری از زنان یک معضل حل نشده دارند - راحتی مادی یا معنوی. اینجا فقط دو خروجی وجود دارد. اول اینکه یک فرد زیبا مسئولیت زندگی خود را به عهده می گیرد، مستقل می شود و از نظر مالی مستقل می شود. یعنی عشق و اخلاص را بر پول ترجیح می داد. دوم، شخص پول و آسایش را انتخاب می کند، اما مجبور می شود خود را سازگار کند و تحمل کند و خود را از یک تجربه احساسی کامل محروم کند. آیا باید این همه رنج کشید یا زندگی یکی است و بهتر است نبینی، زندگی کنی؟ انتظار و واقعیت پس از بررسی دقیق پرسش ها و پاسخ های قبلی، ممکن است با تعجب متوجه شوید که در واقع می توان بدون از هم گسیختگی، موانع موجود در زندگی خانوادگی خود را از بین برد و همچنین به اهداف خود دست یافت. از آنجا که بخش اصلی عوامل مثبتی که یک فرد برای آن تلاش می کند از قبل در زندگی وجود دارد، او به سادگی آنها را نمی بیند. اگرچه هنوز تصمیم به طلاق کامل از شوهرتان نگرفته اید، اما فرصتی برای شروعی تازه وجود دارد. فقط برای شروع، نیازی به تغییر اساسی شریک زندگی نیست. فقط دیدگاه خود را تغییر دهید. اگر به چنین آگاهی ای رسیده اید، پس از فرصت استفاده کنید و زمانی که هنوز به شریک سابق خود نزدیک هستید، خود را تغییر دهید. زیرا با یک جدید مجبور خواهید شد از صفر شروع کنید.
و هیچ تضمینی وجود ندارد که نسخه جدید بهتر باشد. توجه داشته باشید که ممکن است شخص دیگر پیدا نشود. به خصوص زمانی که خواسته های یک زن بسیار زیاد است و ایده آل های بسیار کمی در بین نمایندگان جنس قوی تر وجود دارد. روانشناسان به ما توصیه می کنند که فیلسوف شویم - انتظارات و احتمالات را مرتب کنیم. همچنین به خودتان ایمان داشته باشید، مهم نیست در خط پایان چه چیزی در انتظار شماست. پس وقتی زن حاضر است تصمیم به طلاق بگیرد چه انتظاری دارد؟ البته، ناخودآگاه، او فقط منتظر یک چیز است - یک پایان خوش: شریک می ترسد، تصحیح می کند، نظر خود را تغییر می دهد، وزن می کند و به سرعت شرو
مرکز مشاوره تلاس
اما اتفاق می افتد که تصمیم به صورت دو طرفه گرفته می شود. پایان همیشه غم انگیز نیست. - البته. چنین زوج هایی وجود دارند و من با آنها احترام زیادی دارم. متأسفانه همه موافق نیستند. روابط خوب بین همسران سابق نادر است. اما افرادی به سراغ من آمدند که با وجود طلاق هنوز با هم دوست هستند. در مراسم پذیرایی در مورد مشکلات فرزند مشترکشان صحبت کردند. به عنوان مثال، یکی از کودکان مشکلات روانی داشت و هر دو والدین علاقه مند بودند که او را در آغوش بگیرند و به او کمک کنند تا خودش را درک کند. این یک مثال عالی برای دیگران است. طلاق گرفت، ازدواج کرد، دوباره طلاق گرفت، دوباره ازدواج کرد - آنها می گویند که اگر یکی از همسران، در اصل، فکر طلاق را داشته باشد، پس چیزی برای بازگشت وجود ندارد. دیر یا زود یک وقفه رخ خواهد داد. - و نمی توان اینجا بدون ابهام صحبت کرد. شرایط متفاوت است.
این بستگی به این دارد که هر فرد چه نقشی در خانواده ایفا می کند، که درونی بر کدام یک حاکم است. زوج هایی هستند که او و او علیرغم سن واقعی شان نوجوان هستند. در این مورد، همه چیز غیرقابل پیش بینی است، زیرا برای آنها روابط بیشتر شبیه یک بازی است. در کلام، همسران تقریبا هر روز از هم جدا می شوند. به تدریج حتی اطرافیان نیز به رسوایی های آنها عادت می کنند. زمان هایی وجود دارد که افراد واقعاً طلاق می گیرند. بعد دوباره ازدواج می کنند. بعد دوباره از هم جدا می شوند و ... ازدواج می کنند (می خندد). این روش آموزش شخصی آنهاست. اغلب در چنین ازدواجی کودک نقش یک بزرگسال را بر عهده می گیرد. متناقض، اما واقعی! او مسئول ترین و عاقل ترین مرد خانه است. برای زنده ماندن باید اینطور می شد. ازدواجی که در آن یکی از شرکا نقش والدین را بازی می کند می تواند مدت زیادی طول بکشد، زیرا یک فرد بالغ چیزهای زیادی را می فهمد، از قبول مسئولیت نمی ترسد و می داند چگونه تسلیم شود. اتحادیه هایی وجود دارد که زن و شوهر هر دو افراد مستقل هستند، هر دو بزرگسال. در این مورد، دلیل طلاق معمولاً بسیار جدی است،
به عنوان مثال، ناسازگاری ساختار جنسی. وقتی یکی از طرفین بیش فعال است، طرف دیگر خیلی کمتر به جنبه صمیمی زندگی علاقه دارد. یا کسی نه تنها یک رابطه گذرا دارد، بلکه یک عشق قوی دارد که به تدریج به عشق واقعی تبدیل می شود و با هم بودن به سادگی غیرقابل تحمل است. خانواده دیگر همسری را که خانواده را ترک کرده محکوم نمی کند - با توجه به تجربه شما، چه کسی احتمال بیشتری برای طلاق دارد؟ - احتمالاً تعجب خواهید کرد: امروز تعداد زنان بیشتر و بیشتر شده است! آنها می توانند از نظر مالی خود را تامین کنند، والدینشان به آنها کمک می کنند، آنها جاه طلبی دارند، اهداف شخصی دارند، جامعه دیگر همسری را که خانواده را ترک کرده است سرزنش نمی کند، این دیگر شرم آور است. گاهی اوقات رسیدن به آمازون مدرن تقریبا غیرممکن است. هنگامی که او ذهن خود را به چیزی معطوف می کند، متوقف کردن او دشوار است. - آزادی درونی خوب است. اما آیا تصمیم برای سوزاندن پل ها همیشه درست است؟ - شاید، من یک روانشناس بسیار محافظه کار هستم. امروز استقلال و قدرت ارتقا یافته است. با این حال، به نظر من باید تا آخر سعی کنید خانواده را نجات دهید. در نتیجه گیری عجله نکنید.
از این گذشته، می توانید بعداً پشیمان شوید و همیشه نمی توانید همه چیز را پس بگیرید. خیلی ها به من مراجعه می کنند و با اطمینان کامل می گویم این بچه ها هستند که از جدایی پدر و مادرشان بیشترین آسیب را می بینند. اینها مشکلات روحی و روانی هستند که با بزرگسالی بعدی و بیماری های مختلف ناشی از استرس شدید عصبی همراه هستند. در نوجوانی ممکن است افکار خودکشی ظاهر شود. و اینها اظهارات بی اساس نیست، بلکه موقعیت های واقعی است که من به عنوان یک متخصص مجبور بودم با آنها دست و پنجه نرم کنم. روان کودکان کاملاً منعطف است، اما پسران و دختران 13-17 ساله بسیار حساس هستند. به مدت 47 سال، این مرد احساس عذاب آور رها شدن را به همراه داشت آیا ارزش دارد که ازدواج فقط به خاطر فرزندان حفظ شود؟ - اگر این امکان وجود ندارد، همیشه از والدین خواهش می کنم که حداقل سعی کنند رابطه گرم خود را با یکدیگر حفظ کنند. این برای کودکان مهم است. فحش ندهید، در مقابل آنها متوجه نشوید که حق با کیست، سعی کنید به نوعی سازش کنید، زیرا همانطور که گفتم شرایط طلاق به دختر و پسر آسیب زیادی می زند. اگر به موقع به آن توجه نکنید، درد انسان را تا آخر عمر عذاب می دهد. اخیراً با زنی صحبت کردم که قبلاً 47 سال دارد. پدرش در جوانی خانواده را ترک کرد. اوضاع اینگونه پیش آمد. پدرش او را ندید. الان تصمیم گرفتم آدرس را فهمیدم و پدر و مادرم را که مدت ها پیش به مسکو نقل مکان کرده بودند، دیدم. جلسه بسیار گرم بود. پدر از دیدن دخترش خوشحال شد، پایتخت را نشان داد، از سرنوشت او به او گفت.
زن اعتراف کرد که فقط اکنون متوجه شد: او در تمام زندگی خود احساس حقارت می کرد. و فقط اکنون برای او آسان تر شد. برای تقریباً 47 سال، این مرد احساس دردناک رها شدن را به همراه داشت. - آیا در عمل شما مواردی وجود داشته که مردم از قطع رابطه پشیمان شده باشند؟ - من در این مورد می پرسم و قاعدتاً افراد بالای 35 سال به این سؤال پاسخ مثبت می دهند. - دلیل اصلی چیست؟ - ارتباطی از طرفی که شریک زندگی نمی تواند آن را ببخشد، حتی اگر در واقع چیزی بیهوده باشد. من فقط سه دلیل خوب برای طلاق می دانم - از کجا بفهمیم که طلاق واقعاً ضروری است، چون چنین شرایطی وجود دارد؟ برای درک بهتر، یک داستان کوچک برای شما تعریف می کنم. در اتحاد جماهیر شوروی، نامه یک زن را در یک مجله بسیار جدی خواندم. به نوعی پیامی برای همه بود. او از زندگی خود نوشت. راوی خانواده فوق العاده ای داشت: یک شوهر خوب و دو فرزند، صلح و هماهنگی. اما زن متوجه شد که شوهرش شروع به جدا شدن کرد - او تمام وقت آزاد خود را فقط به نوزادان اختصاص داد.
مرکز مشاوره تلاس
در مقطعی همسر شروع به سوال پرسیدن کرد. شوهر صادقانه پاسخ داد که برای او بسیار عزیز است و به او احترام بی نهایت می گذارد، اما... همانطور که مادر فرزندانشان بود، معلوم شد که او عاشق دیگری شده است. زن گریه می کرد، ناراحت بود، فحش می داد. تحمل کرد و توجیه نکرد. این مرد خیلی به فرزندانش وابسته بود، نمی توانست خانواده اش را ترک کند. بله همسرش اجازه نداد داخل شود. آهسته و دردناک اما با این حال متوجه شد که عزیزش جلوی چشمانش می میرد. صحبتی شد و از هم جدا شدند. بدون اینکه منتظر صبح شود، عجله کرد تا وسایل را بردارد. با این حال او آنقدر عجله داشت که کنترل خود را از دست داد و تصادف کرد. در یک ثانیه امید و حمایت همه از بین رفت. او در این نامه از او خواسته که اشتباهش را تکرار نکند، بلکه احساسات دیگران را درک کند و بپذیرد و هر چقدر هم که دردناک باشد، آنها را رها کند.
چرا این داستان؟ عشق بزرگترین دلیل است . اگر احساس می کنید که به شما دروغ نمی گویند، یک احساس جدی فرد را مجبور به ترک می کند، پس باید آن را بپذیرید. دلیل دوم اعتیاد هر فرد اعم از الکل، مواد مخدر، قمار است. اگر خود فرد آمادگی مبارزه با خودش را نداشته باشد، بیرون کشیدن او از باتلاق غیرممکن است، هر چقدر هم که همسر یا همسر تلاش کند، باید با هم غرق شوند. در اینجا من یک موضع نسبتاً سختگیرانه دارم، زیرا این درست است. سرنوشت های شکسته خیلی زیاد هیچ معتاد سابق وجود ندارد. دلیل سوم خشونت است. فکر می کنم همه این را می فهمند. لازم نیست منتظر بمانید تا متجاوز در نهایت شما را از نظر جسمی یا ذهنی فلج کند. وسایلتان را جمع کنید، کمک بخواهید، حمایت کنید و بروید. همیشه گزینه هایی وجود دارد. به نظر من سه عامل اصلی وجود دارد. در همه موارد دیگر به شما توصیه می کنم در تصمیم گیری عجله نکنید. عینک صورتی را بردارید! - شاید از خود سوال بپرسید تا بهتر بفهمید در روح چه می گذرد؟ - بدون مراجعه به روانشناس، می توانید از روش های فرافکنانه جملات ناتمام با موضوع "روابط خانوادگی" عبور کنید. فقط باید جمله را کامل کنند.
توصیه می شود این کار را با هم انجام دهید، و سپس نتایج را مبادله کنید، آنها هر دو را شگفت زده خواهند کرد. فقط توصیه می کنم به سایت های جدی روانشناسی مراجعه کنید. هنگام ازدواج، ما اغلب انتظارات را با واقعیت اشتباه می گیریم، با ویژگی های ناموجود از شریک زندگی خود پیشی می گیریم، رفتار او را در یک زمان معین از یک موقعیت مطلوب برای خود درک می کنیم. و همانطور که تجربه نشان می دهد، برداشتن "عینک رز رنگ" و دیدن یک فرد از زاویه ای دیگر بسیار دردناک است. اگر شرکا فقط تصمیم بگیرند با یکدیگر صحبت کنند - این یک گام جدی به جلو است! من برای این مردم کلاه برمی دارم. متأسفانه زن و شوهرها بیشتر و بیشتر به من مراجعه می کنند که او با لحنی تقریباً آمرانه می پرسد: به شوهرم (همسرم) بگو چه کار کند! مدت هاست که چنین اظهاراتی مرا شگفت زده نکرده است. متأسفانه ما فقط خودمان و درد خود را درک می کنیم، بدون اینکه به آنچه در روح یک شخص دیگر می گذرد فکر کنیم. من همیشه می خواهم به چنین افرادی بگویم: «وقت آن است که عینک های رز رنگ را بردارید!» اما این کار باید قبل از ازدواج انجام می شد. اگر آمادگی پذیرش شخص دیگری را ندارید، پس بهتر است وارد رابطه نشوید.
و اگر تغییر کنند، فقط با هم. یک طرح کوچک دیگر من اغلب به مردم نگاه می کنم. موضوع این است که چه باید کرد. بنابراین من یک صحنه را به خوبی به خاطر می آورم (اگرچه در تعابیر دیگر بارها تکرار شده است). زیرزمینی قطار رسید. زوج جوانی در ایستگاه خداحافظی کردند. او را بوسید و جلو رفت. دم در حمل و نقل، دختر برگشت و به پسر نگاه کرد. اما مرد جوان قبلاً گوشی را درآورده و در دماغش گذاشته است. وضعیت چندان خوشایندی نیست. دختر هرگز پیامی را که انتظارش را داشت دریافت نکرد. احمقانه به نظر می رسید! اما حقیقت در چیزهای کوچک آشکار می شود. من می توانم آینده روابط مردم را بر اساس همین یک داستان پیش بینی کنم. و حکم من ناامید کننده خواهد بود. این رابطه در مرحله اولیه است، اما در اینجا ارزش دارد که از خود بپرسید که آیا این فرد مناسبی است و آیا ما واقعاً به یکدیگر نیاز داریم. آزادی بسیار وسوسه انگیز است - امروزه زمانی که یک زوج تصمیم می گیرند برای مدتی دور شوند و جدا زندگی کنند، "یک استراحت" مد شده است. آیا این روش مفید است؟ - فکر می کنم بله. با این حال، یک چیز وجود دارد. آزادی می تواند بسیار وسوسه انگیز باشد. اول از همه برای مردان. چرا مشکلات در ازدواج شروع می شود؟ در طول دوره Candy Bunch هیچ تعهدی وجود ندارد. امروز همدیگر را دیدیم، به سینما رفتیم، فردا تصمیم گرفتیم استراحت کنیم. احساسات مثبت بیشتری وجود دارد و هنوز برای هر ادعایی زود است. و سپس باید دائماً با یک شخص باشید، با هم بر موانع غلبه کنید، به یکدیگر عادت کنید.
و برای برخی بسیار دشوار است. پس اینجا اگر دوباره طعم آزادی را احساس کردید، میل جذابی برای پرواز برای همیشه دارید. وقتی موج شادی استقلال فروکش کرد، ممکن است معلوم شود که این آزادی واقعاً لازم نبوده است. آیا می توانید راهنمایی کنید که چگونه یک ازدواج را نجات دهید؟ کاستی های خود را به یکدیگر بگویید. وقتی به مشتریانم این را می گویم، چشمانشان گشاد می شود. و با این حال، بله، برای یک مرد صادقانه بگوید که هر از گاهی جوراب های خود را در سراسر آپارتمان پراکنده می کند، که نمی تواند قاب ها را به دیوارها آویزان کند و غیره. و گاهی از چیزهای کوچک ناراحت می شود. با برداشتن نقاب ایده آل، حرکت به سمت یکدیگر را آغاز می کنیم. قبل از ازدواج، زن و مرد اغلب شریک زندگی خود را ایده آل می کنند و از قبل انتظار یک رابطه خاص را دارند و سپس معلوم می شود که همه چیز به زیبایی آن در رویا نیست.
در هر شرایطی سعی کنید دیالوگ داشته باشید نه دوئل لفظی، خود را به جای همسرتان بگذارید، فکر کنید، سپس انجام دهید. این همیشه ازدواج را نجات نمی دهد، اما، باور کنید، اعصاب شما و احترام به یکدیگر را نجات می دهد. موضوع طلاق در خانواده های مدرن بسیار مرتبط و بسیار مشکل ساز است. روانشناسان با تجزیه و تحلیل این پدیده رو به رشد، فهرست بلندبالایی از دلایل را به ترتیب رتبه آنها ایجاد کرده اند. مستی و خیانت، دعوا و از دست دادن احساس عشق، بی مسئولیتی و حمایت مادی ناکافی و بسیاری موارد دیگر وجود دارد که با وجود همه تنوع و تنوع، به طرز عجیبی، چیزی متحد می شود. و این فساد گناه آلود روح انسان است که باعث غرور می شود. و همه موارد فوق جلوه ای از این غرور است. من به دلایل فردی طلاق می پردازم که من، اهل محله، اغلب با آنها دست و پنجه نرم می کنم. من آنها را به طور مشروط به چند دسته تقسیم می کنم. از خانواده پدر و مادر به ارث رسیده است. بخش قابل توجهی از اختلالات خانواده در آینده در خانه والدین است. از رحم مادر، در سطح ناخودآگاه، ما رابطه والدین خود را به عنوان یک کلیشه از رفتار خودمان نسبت به یکدیگر درک می کنیم.
اینجاست که ریشه های ایثار یا خودخواهی، فروتنی یا تکبر، مسئولیت یا بی تفاوتی، تکریم یا بدبینی آینده پدیدار خواهد شد. یک تله در روابط خانوادگی آینده اغلب تمایل نوجوانان به تشکیل خانواده به عنوان نوعی مخالفت با قوانین موجود در خانواده والدین است. این اعتراض خانواده خودش را تضعیف می کند و در نهایت آن را نابود می کند. و از سوی دیگر، افراد کمی در زمان ما موفق می شوند خانواده واقعی خود را بدون "طلاق" والدین خود ایجاد کنند. اغلب منظره غم انگیزی است که می بینیم یک مرد/دختر جوان توسط عروس/دامادش به خانه پدر و مادرش برده می شود، اما خودشان همچنان آرزو می کنند که در نقش سابق خود یعنی فرزند بی خیال باقی بمانند. فرزند دختر. عدم آمادگی برای ایجاد پایه های خانواده می تواند عواقب فاجعه باری داشته باشد. و همه چیز از چیزهای کوچک شروع می شود. داماد تازه مزاحم اگر جرأت کند در خانه دیگری میخ بزند، قطعاً عاقبتش بد و بیراه خواهد شد و به نوعی آش عروس خانم همیشه چاشنی می شود. با نمک آسیاب اشتباه...
مرکز مشاوره تلاس
در تخیل خودش متولد شد. یکی از معذرت خواهی های ارتدوکس مدرن گفت: "برای ناامید نشدن، نباید مسحور شد." شیفتگی مساوی با خودفریبی است. وقتی رویاها با واقعیت مطابقت ندارند، فضای مخرب در خانواده اجتناب ناپذیر است. من اغلب مجبورم با افرادی ارتباط برقرار کنم که اولین خانواده ازدواجشان از هم پاشیده شد و آنها تصمیم گرفتند یک دومی ایجاد کنند و از این کلیسا درخواست برکت کردند.
بنابراین، وقتی میپرسید چرا ازدواج اول به هم خورد، در پاسخ با چند توجیه خود روبرو میشوید، که مساوی است با گفتن اینکه معلوم شد اسب سفید شاهزاده چندان سفید نیست. در واقع، می فهمید که همسران در ابتدا به چیزهای بی اهمیت آویزان بودند و چیز اصلی را در زندگی خانوادگی پشت کوه نمی دانستند. برخاسته از قالب زندگی روزمره. یک بار بعد از مراسم کلیسا، زنی آشنا به من نزدیک شد. نگاه تیره، صدای آشفته، چیدمان عصبی کیف در دست. از داستان او چنین بود که شوهرش، که بیش از یک سال با او زندگی خوبی داشتند، با شخص دیگری قرار ملاقات داشت.
در حین گفتگو، سردرگمی اولیه دوستم به تدریج تبدیل به میل به انتقام از رقیبش شد. و من تقریباً مجبور شدم به خاطر برخی از مظاهر این انتقام او را تبرک کنم. او برای حل این موضوع "تایم اوت" گرفت، با شوهر زن متخلف ملاقات کرد. او درد خود را بدون سؤال بیشتر در میان گذاشت. معلوم شد که در آخرین سالهای زندگی خانوادگی ، مردی به شدت و دردناک نبود آسایش خانه و گرمای عنصری را از نیمه دیگر خود احساس می کرد. همسری که قبل از بیرون رفتن در جامعه مدت ها تلاش کرد، در خانه شلخته بود. فعالیت های اجتماعی نامتعادل او منجر به اشتغال دائم شد. مدتها بود که از سر کار با کسی ندیده بود و با شام ناهاری را که برای آینده آماده شده بود از یخچال می خورد. مرد کم کم یاد گرفت که پیراهن هایش را بشوید و جوراب هایش را خشک کند.
و در برابر این پس زمینه خاکستری زندگی خانوادگی ، او با زنی ملاقات کرد که خوشحال بود که خوب به نظر برسد ، خوشمزه بپزد و با لبخندی صمیمانه ملاقات کند - "که خانه بوی مرد می داد." من باید با دقت به آن همسر رنجیده توضیح دهم که پاهایش از خیانت کجا رشد می کند. صادقانه فکر می کردم کمک کند. اما قضاوت با این واقعیت که من نام قهرمان ما را در لیست نامزدهای انتخابات قبلی دیدم، کمکی نکرد ... بر اساس خودخواهی و بی مسئولیتی. آقایون از من ناراحت نشوید، اما به نظر من خودخواهی و بی مسئولیتی در بیشتر موارد در زمان ما از ویژگی های آنهاست. می گویند مردها امروز دیر بزرگ می شوند. و به دلایلی نمی توانم لحظه ای را تعیین کنم که آنها چه زمانی بزرگ می شوند.
بنابراین، من اغلب فکر می کنم که آیا آنها در حال رشد هستند یا نه؟ ما اغلب باید تماشا کنیم که چگونه یک مرد جوان ازدواج می کند تا مراقبت خوب از خود را از دوش مادرش به دیگری منتقل کند. و اگر، همانطور که بیشتر و بیشتر اتفاق می افتد، ازدواج را به تعویق می اندازد، باز هم صادقانه متوجه می شود که واقعاً نمی خواهد از کسی جز خودش مراقبت کند. بنا به دلایلی، در معبد مجبور شدم همسران جوانی را تشویق کنم که اخیراً ازدواج کرده بودند، دعوا کرده بودند و فرار کرده بودند تا در خانه های خود زندگی کنند. والدین آنها بر لزوم "ازدواج" و بردن اسناد مناسب به معبد اصرار داشتند. با شروع از این واقعیت که کلیسا آیین "تخت وطن" را نمی شناسد، مدت ها و صادقانه تلاش کردم تا جوانان را آشتی دهم، اما بیهوده. هیچ دلیل مشخصی برای طلاق آنها وجود نداشت. مکالمه به درازا کشید، بیرون تاریک بود، آخرین مینیبوسها رفته بودند. سپس مرد جوان به پخش مسابقات جهانی بوکس اشاره کرد و تاکسی گرفت و برای تماشای مسابقه به خانه اش رفت. همسرش مجبور شد او را تا دیروقت در خانه ببیند...
چنین موقعیت هایی که با خنده و گریه می توان گفت متاسفانه روز به روز بیشتر می شود. و من یک دستور العمل روشن نمی دانم، چگونه خانواده های مدرن را شفا دهیم و از پوسیدگی آنها جلوگیری کنیم. وقتی قبل از عروسی با تازه ازدواجکنندگان آیندهای برای مصاحبه ملاقات میکنم، همیشه عجله میکنم که به آنها یادآوری کنم که نخ قرمز و طرح اصلی ازدواج آنها باید پر از فضایل و قدم زدن با هم در ملکوت بهشت باشد. آنها باید این وظیفه را در پرتو ضعف خود و نیاز به التیام فسق گناه خود در نظر بگیرند. شاید حتی یک راز را فاش نکنم اگر این حقیقت ساده را به خاطر بیاورم که بدون عشق مبتنی بر فداکاری و فداکاری مبتنی بر انجیل، که در پشت آن خدای زنده ای وجود دارد که زندگی ما را از افکار پر می کند، ایجاد و حفظ یک واقعیت غیر ممکن است. خانواده. دین ولادیمیر رووینسکی آمار طلاق به گفته کارشناسان، هر دومین ازدواج در روسیه، اوکراین و بلاروس از هم می پاشد.
ده سال پیش، هر یک سوم شکست. افزایش بسیار زیاد است - یک و نیم برابر! با توجه به سالهای زندگی خانوادگی، طلاق به شرح زیر توزیع می شود: زیر 1 سال - 3.6٪؛ 1 تا 2 سال - 16٪؛ 3 تا 4 سال - 18٪؛ 5 تا 9 سال - 28٪؛ 10 تا 19 سال - 22٪؛ 20 سال و بالاتر - 12.4٪. بنابراین در 4 سال اول حدود 40 درصد طلاق ها و در 9 سال حدود دو سوم کل طلاق ها اتفاق می افتد. آمارها نشان می دهد که حساس ترین دوران زندگی یک خانواده زمانی است که همسران بین 20 تا 30 سال سن دارند. همچنین نشان داد که ازدواج های زیر 30 سال به طور متوسط دو برابر ازدواج هایی است که در سن سی سالگی همسران اتفاق افتاده است. بعد از 30 سالگی، تغییر شکل خود بر اساس نیازهای زندگی مشترک و ورود به نقش های خانوادگی برای افراد بسیار دشوارتر است. جوانان عادت هایی را که به همسرشان صدمه می زند راحت تر ترک می کنند.
اکثریت قریب به اتفاق طلاق ها در سنین 18 تا 35 سالگی رخ می دهد. افزایش شدید در سن 25 سالگی شروع می شود. در 64 درصد موارد، دادگاه طلاق گرفته را به فکر دعوت می کند و به آنها چند ماه فرصت می دهد. حدود 7 درصد از همسران تقاضای طلاق می کنند. با جمع بندی این آمار به تایید این نظر می رسیم که «ازدواج برای دو نفر در قفس حکم ابد نیست». دلایل طلاق شش دلیل اصلی برای طلاق وجود دارد: 1) ازدواج عجولانه و بدون فکر یا ازدواج آسان. 2) زنا؛ 3) نارضایتی جنسی نسبت به یکدیگر. 4) ناسازگاری شخصیت ها و دیدگاه ها. 5) عدم آمادگی روانی و عملی برای زندگی خانوادگی و در نتیجه انباشتگی اشتباهات در روابط خانوادگی، ناامیدی از یک عزیز یا از خود. 6) مستی. بررسی ها نشان داده است که علت اصلی طلاق عدم آمادگی روانی و عملی همسران برای زندگی خانوادگی است (42 درصد طلاق ها). این عدم آمادگی در بی ادبی، توهین و تحقیر متقابل همسران، در بی توجهی نسبت به یکدیگر، در عدم کمک در امور خانواده و در تربیت فرزندان، در ناتوانی در تسلیم شدن در برابر یکدیگر، در غیبت نمود می یابد. علایق معنوی مشترک، طمع و قمار.
عدم آمادگی یکی از همسران برای رابطه، ناتوانی در اصلاح و رفع تعارض و تلاش برای تشدید تعارض، ناتوانی در اداره خانواده. مستی یکی از همسران در رتبه دوم قرار دارد (31 درصد زنان و 23 درصد مردان به این دلیل اشاره کردند). علاوه بر این، مستی یکی از زوجین هم می تواند دلیلی بر تخریب روابط خانوادگی باشد و هم نتیجه روابط نابهنجار بین زوجین. در مقام سوم - زنا (این مورد توسط 15٪ از زنان و 12٪ از مردان ذکر شده است). تنها 9 درصد از زنان در این مطالعه عدم کمک همسرانشان در امور خانواده را دلیل اختلاف و طلاق عنوان کردند. می توان فرض کرد که اکثر شوهران در کارهای خانه کمک می کنند (مشخص شد که 40٪ از مردان هر کاری را در خانه انجام می دهند که همسرشان نیاز دارد). سایر دلایل طلاق نقش جزئی دارند: اختلالات خانوادگی (3.1%). تفاوت دیدگاه ها در مورد مسائل رفاه مادی (1.6٪)؛ مشکلات مادی (1.8٪)؛ حسادت بی دلیل یکی از همسران (1.5٪)؛ نارضایتی جنسی (0.8%)؛ فرزندی وجود ندارد (0.2%). مردان مطلقه شکایت دارند که صمیمیت جدی وجود ندارد (37٪)، حساسیت روزانه (29٪)، زندگی جنسی منظم (14٪)، مراقبت از او (9٪)، احساس محدودیت ("طناب دور گردنش") - چهارده.
مشاوره ازدواج
% همه اینها زمانی مشخص می شود که خانواده قبلاً از هم پاشیده است. قبل از آن، نه همسران و نه اطرافیانشان به وضوح درک نکرده بودند که چه اتفاقی می افتد. این ما را به یاد تمثیل رومی می اندازد که همسرش را طلاق داد. با شنیدن تعجب و نفرین اطرافیان پرسید: «اینجا کفش های من است. او خوب نیست اما چند نفر از شما می دانید که پای من کجا می لرزد؟ شاید بتوانیم از این نتیجه بگیریم: اگر همسران می دانستند چگونه ارتباط برقرار کنند، می توانستند بسیاری از مواردی را که منجر به فروپاشی خانواده می شد، حذف کنند. آغازگر طلاق در 68٪ موارد، زنان زیر 50 سال درخواست طلاق می کنند (در مسکو - 80٪)، زنان جوان به ویژه فعال هستند، پس از پنجاه سال، مردان بیشتر شروع به طلاق می کنند. این توضیح خودش را دارد. همسران (همانطور که قبلا ذکر شد) کیفیت ازدواج را کمتر از شوهرانشان ارزیابی می کنند. از این رو ابتکار آنها برای فسخ ازدواج است. اوج طلاق در گروه های سنی بالاتر عمدتاً توسط مردان آغاز می شود. و این قابل درک است. بچه ها بزرگ شدند و از لانه پراکنده شدند. شما مجبور به پرداخت نفقه نخواهید بود. و در سن 50 و حتی 60 سالگی، یک مرد هنوز آنقدر احساس قوی می کند که نه تنها می تواند یک خانواده جدید تشکیل دهد، بلکه می تواند به سراغ زنی بسیار جوانتر از همسر سابقش برود ... مراحل اختلاف قبل از طلاق مرحله اول رقابت، مبارزه برای قدرت در خانواده، توزیع سودمند حقوق و وظایف است. دوم ظاهر همکاری است. همسران با آموختن توزیع نقشهایی که با خواستهها مطابقت ندارند، اما فهمیدهاند که هیچ چیز بهتر از این نمیدرخشد، شروع به «بازی بر اساس قوانین» میکنند، یعنی در محدودههای مشخصی از ارتباطات نسبتاً رسمی بر اساس اصل «نباید» بمانند. به من دست بزن، وگرنه بدتر خواهد شد». قابل درک است که چنین رفتاری به تدریج منجر به انزوا می شود زیرا هر کس زندگی خود را می گذراند. خانواده به خاطر فرزندان، به دلیل عادت، به دلایل مادی، فضای زندگی حفظ می شود.
در چنین محیطی مشکلات جنسی به دلیل مکانیکی شدن رابطه جنسی به وجود می آید. در این مرحله از رابطه، بهترین شرایط برای پیدایش همدردی «در کنار» است که آزمونی جدی برای وجود خانواده است. تلاش برای جلوگیری از پیدایش «رازلوچنیکا» گاهی حکایتی است. زن قضیه را با شوهرش حل می کند: "قبل از اینکه معشوقه را شروع کنی، فکر کن اگر نتوانی همسرت را راضی کنی چگونه او را راضی می کنی!" تعجب می کنم که پس از چنین اظهاراتی چگونه زندگی صمیمی آنها را تصور می کرد؟ (آنها شش ماه بعد طلاق گرفتند.) در این مرحله از رابطه زناشویی است که این اصل در بین همسران رایج است: «همه مردان زن زن هستند، حاضرند پشت هر دامنی بروند، تغییر آنها هزینه ای ندارد». اما این تنظیمات به سه دلیل اشتباه است: اول اینکه با یک زن خیانت می کنند، مردها توسط زن ها اغوا می شوند. پس زنان نیز در خیانت مردان مقصرند; ثانیاً، دیگری چیزی را می گیرد که زن نمی تواند بگیرد: لطافت بیان نشده. ثالثاً، مردان ذاتاً این گونه مرتب شده اند: مردان همیشه سعی می کنند تا حد امکان زنان را باردار کنند.
این کار را انجام دهید تا هیچ نیرویی به دیگران وارد نشود - این فقط به شما بستگی دارد. خیانت به تنهایی دلیل کافی برای طلاق نیست. اعتقاد بر این است که بیشتر افراد به دلیل خیانت طلاق می گیرند. در واقع خیانت به خودی خود علت نیست، بلکه نتیجه دلایل عمیق تری است. اگر همه چیز در ازدواج خوب باشد، پس خیانت نمی تواند جریان این رودخانه را معکوس کند. اگر کسالت، ادعاهای قدیمی، عدم اعتماد، از دست دادن میل جنسی وجود داشته باشد، در واقع، خیانت می تواند دلیل مستقیم طلاق باشد. از تهدید طلاق سوء استفاده نکنید از آنجایی که زنان بیشتر آغازگر طلاق هستند، بیشتر از همسرانشان در معرض خطر طلاق قرار دارند. این معمولاً برای اهداف آموزشی انجام می شود تا نتیجه گیری در مورد نحوه رفتار انجام شود. این تاکتیک کشنده است زیرا ناشی از ناآگاهی از روانشناسی مردانه است. 1. مردها بیشتر از "احساس" "عمل" می کنند. عمل کردن برای او آسان تر از احساس کردن است. طلاق یک عمل است. بنابراین، پس از شنیدن کلمه "طلاق"، شوهر شروع به فکر کردن در مورد آن می کند و همه جوانب مثبت و منفی را می سنجید. پس از هر رسوایی جدید، استدلال های بیشتری به نفع ظاهر می شود. 2. برای بسیاری از مردان، سخت ترین قسمت این است که آن را ترک نکنید (این عمل است)، بلکه گفتن تصمیم خود به همسرتان است. در برخورد لفظی، زن از مرد قویتر است، آن را احساس میکند، بنابراین شروع گفتوگو در این زمینه برای او عذاب دردناکی است.
بسیاری نیز از غیرقابل پیش بینی بودن واکنش همسر می ترسند. بنابراین وقتی زوجه تمایل خود را برای طلاق اعلام می کند، کار را بسیار آسان می کند! 3. خطر به طرق مختلف بر افراد تأثیر می گذارد. افراد ضعیف می توانند بترسند، و قوی ها تهدید را به عنوان یک چالش درک می کنند و در برابر آن "در اصل" عمل می کنند - یک مرد باید قوی باشد. حتی موشهای سفید بیضرر وقتی به گوشهای میروند گاز میگیرند. و شوهر از اینکه با تهدید به دیوار چسبانده شود چه احساسی دارد؟ آیا آنها کار درستی انجام دادند؟ زندگی به عنوان یک طلاق چگونه بود؟ در گروه های شرکت کننده در آموزش هایی که انجام دادم این سوال را پرسیدم: "از اینکه جدا شدید متاسفید؟" فکر نمی کنید نجات خانواده ممکن و ضروری بود؟ در 28 درصد موارد، همسران سابق گفتند که اشتباه کرده اند - ازدواج باید حفظ می شد. چند جمله از زنان مجرد پس از طلاق: «... من در خلاص شدن از شر شوهرم لذت چندانی نمی بینم. تنها زندگی کردن سخت است. گاهی اوقات فکر می کنم برای جلوگیری از درگیری هر کاری نکردم و مطمئناً برای نجات خانواده ام کاری نکردم. برای این او با تنهایی مجازات می شود. «... بعد از طلاق، مردان زیادی بودند که می خواستم با آنها تشکیل خانواده بدهم.
اما امروز مردان مراقب هستند، به محض اینکه شما شروع به تحمیل ساده ترین وظایف به آنها می کنید، بلافاصله آنها را ترک می کنند. بله، اگر قبلاً این تجربه را با مردان داشتم، هرگز پرونده طلاق را شروع نمی کردم. من از همه لحاظ بهتر بودم." مردان نیز از زندگی ناموفق خود پشیمان هستند: «او البته ناموفق ازدواج کرد. فقط تقصیر خودش بود اگر جور دیگری عمل می کرد، همه چیز می توانست درست شود. حالا بعد از هشت سال مجردی، همه چیز را به خوبی درک می کنم. به زودی چهل سالگی، و من به اندازه یک انگشت تنها هستم. اگر خانواده ای بود، حالا پسرم با من به جنگل می رفت تا قارچ بچیند، با ماشین دعوا می کرد. این زندگی سرگردان شیرین نیست.
مردان دلیل اصلی زندگی ناموفق خود را اینگونه توضیح می دهند: «من به دلیل اعتیاد به مواد مخدر مشروب ننوشیدم، اما چون گیج بودم نمی دانستم در چنین شرایطی چگونه رفتار کنم. نوزادان، پوشک، لباس های شسته شده، آشپزی - همه اینها غیرمردانه به نظر می رسید. بنابراین او خود را از ازدواج رها کرد، اما خود را از خود، از عشق، از هر چیزی که انسان را به زندگی پیوند می دهد، رها یافت. من معتقدم که همه طلاق ها یک دلیل مشترک دارند - عدم آمادگی ما برای زندگی خانوادگی. در یکی از این مطالعات، از مردان مطلقه پرسیدم: «اگر می توانستید، آیا با همسرتان دوباره ازدواج می کردید؟ حدود 80٪ پاسخ دادند که ازدواج خواهند کرد (به هر حال، زنان کمتر موافق "ازدواج مجدد" هستند). طلاق و سلامتی طلاق تأثیر بسیار منفی بر سلامتی دارد: به طور متوسط، افراد مطلقه دو برابر افراد متاهل بیمار می شوند و کمتر زندگی می کنند. همچنین میزان بروز و مرگ و میر در مردان مطلقه، مجرد و بیوه بسیار بیشتر از زنان است.
طلاق دومین عامل اصلی حمله قلبی است (اولین عامل مرگ همسر). امیدهای واهی تنها 27 درصد از زنان دوباره ازدواج می کنند که از این میان تنها 56 درصد خوشحال هستند. این ارقام باید برخی از زنان را به فکر وادار کند: معلوم می شود که تنها 15 درصد از زنان مطلقه شادی جدیدی پیدا می کنند. 85 درصد دیگر چطور؟ یا تنهایی (سه چهارم مطلقه ها)، یا ازدواج ناموفق دیگری. همانطور که قبلاً گفتیم، در بیشتر موارد مبتکر طلاق زن است. وقتی میگوید: «همین است، من میخواهم طلاق بگیرم»، با این باور آگاهانه یا ناخودآگاه هدایت میشود که با انجام این کار، اولین گام را برای تصحیح اشتباهی که زمانی مرتکب شده، به سوی یک زندگی موفقتر برمیدارد. . اما زمان می گذرد و او شروع می کند به درک اینکه چقدر سخت است وارد یک ازدواج جدید، به خصوص با یک فرزند، زیرا احتمال ازدواج در این مورد 3 برابر کمتر از بدون آن است. اگر زنی در سن 30-25 سالگی برای طلاق اقدام کند، پنج سال دیگر احساس می کند که در واقع کسی را برای انتخاب ندارد. در حال حاضر پس از 35 سال، دلیل اصلی تنهایی زنان کمبود آشکار مردان به دلیل افزایش مرگ و میر است. بر اساس محاسبات AB Sinelnikov، بیش از 40٪ از زنان مطلقه نمی توانند زندگی خود را تنظیم کنند، زیرا ... هیچ خواستگار سنی مناسبی برای آنها وجود نداشت. در واقع، شانس آنها حتی کمتر است زیرا بیش از یک سن در انتخاب شریک زندگی نقش دارد. در واقع، در میان شاکیان احتمالی، بسیاری از الکلیهایی هستند که در زندان هستند (اکثریت قریب به اتفاق یک میلیون زندانی روسیه مرد هستند). به نظر می رسد که از نظر واقعیت جمعیتی، افزایش ابتکار عمل زنان در طلاق احمقانه به نظر می رسد. مهم نیست که یک شوهر طرد شده چقدر بد به نظر می رسد، یک زن جدید خیلی زودتر از شوهر جدیدی که طلاق گرفته است برای او پیدا می شود.
اما به نظر می رسد برای اینکه واقعاً از این موضوع مطمئن شوید و از شر توهمات خلاص شوید، باید از آن عبور کنید. درک این موضوع که ازدواج دوم (اگر خوش شانس باشید) زمانی که بچه دارید کار آسانی نیست. از این گذشته، افرادی که رنج زیادی کشیده اند، ناراحت شده اند یا از فرزندان خود جدا شده اند یا آنها را مجبور کرده اند به زندگی با یک پدر یا مادر جدید عادت کنند، سرنوشت را به هم وصل می کنند. پس توصیه ما به کسانی که در آستانه طلاق قرار دارند: در گرداب تنهایی عجله نکنید. سعی کنید ازدواج خود را نجات دهید. به شدت از خود انتقاد کنید. "صدر اعظم آهنین" بیسمارک با این جمله نسبت داده می شود: "احمق کسی است که از اشتباهات خود درس می گیرد. من ترجیح می دهم از غریبه ها یاد بگیرم!" به عبارت دقیق تر، اشتباهات همیشه قابل اجتناب نیستند، با این حال، این واقعیت که درس گرفتن از اشتباهات دیگران مطلوب است، قابل بحث نیست! شادی دوم ۶۸ درصد مردان مطلقه تشکیل خانواده جدیدی می دهند. ازدواج دوم برای 73 درصد مردان شادتر بود.
در نتیجه، دو سوم مردان مطلقه خوشبختی زناشویی پیدا کردند. این داده ها چندین برابر بیشتر از شاخص های مربوط به "زن" است و نشان می دهد که موقعیت یک مرد مطلقه بسیار مطلوب تر از موقعیت یک زن مطلقه است. با این حال، نباید مردان مطلقه ای را که یا مجرد ماندند یا ازدواج دوم ناموفق داشتند فراموش کرد. شما به آنها حسادت نمی کنید! زن و شوهر در حال قدم زدن در پارک هستند. خانمی به سمت آنها می رود. شوهر با همسرش زمزمه می کند: سونیا سعی کن خوشحال باشی اون خانم همسر اول منه به عنوان یک قاعده، تجربه پس از طلاق در همسران سابق برای حدود شش ماه یا یک سال حاد است. در مردان، اغلب - یک و نیم: نمایندگان جنس قوی تر گذشته را "رها نمی کنند". برخی افراد از زنی که برای مدت طولانی از او جدا شده اند متنفرند. خب، نفرت هم یک خاطره است... مردی که از طلاق آسیب دیده است، به طور معمول، آشنایان جدید را بیش از حد مستقیم، حتی با یک چالش، گویی دو طرفه ایجاد می کند: یا احساس حقارت می کند، یا خواسته های بسیار زیاد.
مشاوره ازدواج
او عجله دارد، رنج می برد... و اغلب پشیمان است که برای کمک به متخصص مراجعه نکرده است. از این گذشته ، یک متخصص می تواند به طور مصنوعی یک وضعیت پس از طلاق ایجاد کند: "اگر خانواده از هم بپاشد این چیزی است که در انتظار شماست!" روانشناسان به این «طلاق آزمایشی» می گویند. جدا شده پس از طلاق، فرد دو راه دارد: تنها زندگی کند یا تشکیل خانواده دوم. برای برخی از افراد، اولین راه تنها راه به نظر می رسد و تصمیم خود را اینگونه توضیح می دهند: "شما به خانه می آیید - و در نهایت آرامش به شما می رسد." سرنوشت خود آپارتمان تمیز و راحت است که من تمام عمرم در مورد آن آرزو داشتم. من می خواهم - من به فروشگاه می روم، برای بازدید، به سینما، تصمیم خود را با کسی هماهنگ نمی کنم.
احساس آزادی - بعد از تمام کارهای سخت خانوادگی که پشت سر گذاشته ام. در واقع، پس از طلاق، به خصوص اگر شرایط سختی در خانواده وجود داشته باشد، احساس رهایی غالب است. زمان می گذرد و موقعیت یک زن آزاد شروع به سنگین کردن او می کند. او قبلاً به احتمال ازدواج مجدد اعتراف کرده است، اما می ترسد که آیا چنین شوهری پیدا کند تا داستان یک ازدواج ناموفق تکرار نشود، آیا فرزند "پدر جدید" را می پذیرد و آیا او می تواند تبدیل به یک پدر شود. پدر کودک؟ رقیق شده زمانی که بلافاصله پس از طلاق، وقتی دوستان به او "رهایی" را تبریک گفتند، یکی از طلاق گرفته ها با ناراحتی گفت: "خوب، تو چه شادی؟ 12 سال با هم زندگی کردیم... من نگران مشکل مالی نیستم. , نفقه... اصلی ترین چیز الان بچه ها نیستن، بعدا چطوری بالاخره مهم نیست کدوم زنی جای زن رو میگیره ولی بچه ها - نمیتونی جایگزینشون کنی و کی جایگزین پدرشون میشه؟ بسیاری از مردان به این دلیل چنین احساساتی را تجربه می کنند که نمی توانند از وظایف پدری خلاص شوند که اگرچه بلافاصله پس از تولد فرزند در مرد ظاهر نمی شود و کندتر از احساسات مادری رشد می کند، اما در طول زندگی او را رها نمی کند.
مرکز مشاوره تلاس
و هر چه بچه ها بیشتر رشد کنند، مرد نیاز به حضور و مشارکت آنها را بیشتر تجربه و درک می کند. افکار عمومی نیز نسبت به مرد بی تفاوت نیستند: از این گذشته ، به عنوان یک قاعده ، او در وهله اول مقصر طلاق است و بیشتر اوقات فقط او. حداقل می توان گفت طلاق استرس زا است. اکثر زنان حتی اگر ازدواج غیرقابل تحمل شده باشد، مایل به طلاق از شوهران خود نیستند. و همه اینها به این دلیل است که آنها از موارد زیر می ترسند: مسئولیت فرزندان به طور کامل به دوش مادر منتقل می شود. زن نمی خواهد احساس گناه کند که پدر بچه هایش را گرفته است، زن تا آخر حضور شوهرش را تحمل می کند. بستگان، بدون اطلاع از شرایط واقعی خانواده، اغلب طرف شوهر را می گیرند. بنابراین، یک زن بدون حمایت عزیزان خود باقی می ماند، که منجر به شک و تردید در مورد رفتار او و نتیجه گیری های اشتباه می شود. امنیت مالی یکی از موانع اصلی جدایی است. مخصوصاً زمانی که زن به طور کامل توسط شوهرش حمایت می شود. در این صورت استرس دو چندان می شود.
با این حال، برای کسانی که از تصمیم گیری و وجود خسته کننده خسته شده اند، برعکس، جستجوی کار به فرصتی برای خودشناسی تبدیل می شود. تنهایی و ترس که باعث ناراحتی روانی می شود. خانم باید به این ایده عادت کند که اکنون وضعیت جدیدی دارد - "زن مجرد". برای بسیاری، این بسیار ناراحت کننده است. طبیعتاً دلایل کاملاً فردی وجود دارد که یک خانم جوان ازدواج بد را به راحتی از تنهایی ترجیح می دهد. اما مواقعی وجود دارد که شما فقط باید بروید. در غیر این صورت زندگی مشترک سلامت جسمی و روانی یک فرد زیبا را تهدید می کند. چگونه بفهمیم که باید از شوهرت طلاق بگیری؟ الکل، اعتیاد همسر به مواد مخدر. محتمل ترین دلایل این است که افراد وابسته به مرور زمان غیراجتماعی می شوند، زوال می یابند و تمام توانایی خود را برای انجام وظایف خانوادگی از دست می دهند. شما باید به فرزندان فکر کنید - چرا آنها را قربانی کنید و پدرتان را مجبور کنید تقریباً هر روز شما را در وضعیت نامناسب ببیند؟ خشونت فیزیکی بیت - یعنی عشق؟ منو بخندون هیچ دلیل موجهی در دنیا وجود ندارد که چرا شوهر باید دست خود را روی منتخب خود بگذارد. هر چه زودتر شکاف ایجاد شود، برای سلامتی و زندگی شما بهتر است.
فشار اخلاقی، استبداد معلوم نیست چه چیزی بدتر است - سوء استفاده فیزیکی یا آزار اخلاقی روزانه. اگر همراه دائماً توهین کند ، کوچک کند ، نادیده بگیرد ، با گذشت زمان اشتیاق به یک بخش مداوم بیماری تبدیل می شود. شریک زندگی با تمسخر، عزت نفس نیمه دیگر را از بین می برد، عقده های حقارت را به وجود می آورد که منجر به شکست روان تنی می شود. کودک (در صورت وجود) با دیدن نحوه رفتار پدر با مادر، عقده ها و مشکلات خود را در روابط آینده ایجاد می کند. خیانت مداوم چشم بر خیانت ببندیم؟ اگر زنا یک بار اتفاق افتاده باشد و شریک زندگی خالصانه توبه کند، لازم است. و اگر خیانت آشکارا اتفاق بیفتد و همراه با غفلت کامل از همراه شرعی باشد - چرا تحمل کرد؟ تنبلی و میل به تأمین معاش خانواده بله، هرکسی ممکن است در مقطعی از زندگی خود بیکار باشد. شما میتوانید بفهمید اما چگونه می توان فردی را درک کرد که نمی خواهد سر کار برود و کاملاً بی سر و صدا با هزینه های مالی یک همراه زندگی می کند؟ آیا دلیلی برای طلاق است؟
توجه: این نکات باید برای همسرانی در نظر گرفته شود که دلایل جدی جدایی ذکر شده در بالا را ندارند. چگونه در مورد طلاق تصمیم بگیریم؟ روانشناسان تکنیک های بسیار خوبی دارند که به طور خاص برای مقابله با موقعیت های گیج کننده طراحی شده اند. به خصوص در مواردی که احساسات یک چیز می گوید و ذهن چیز دیگری. این تکنیک "سوالات دکارتی" نامیده می شود که به نظر می رسد: اگر انجام دهد چه؟ (فقط جواب بده). اگر انجام دهید چه اتفاقی نمی افتد؟ این سوال برای تعیین "مزایای ثانویه" طراحی شده است. یعنی به کمک پاسخ می توان مزیت وضعیت موجود و مزیت هایی را مشخص کرد که در هنگام دستیابی به نتیجه جدید خطر از دست دادن آنها وجود دارد. اگر این کار را نکنید چه اتفاقی می افتد؟ اینجا نیمکره چپ مغز به حماقت می افتد. اما اگر در تلاش برای یافتن پاسخ هستید، آنگاه میتوانید افکار خودآگاه معمولی را دور بزنید و از کانالهای عصبی دیگر مغز استفاده کنید.
به زبان ساده، در مورد یک موقعیت آشنا به روشی جدید فکر خواهید کرد. این فرآیند به شما کمک می کند تا ارزش ها و نقاط قوت درونی را که قبلاً برای شما ناشناخته بودند، درک کنید. بنابراین، در اینجا می خواهم با کمک شهود به دنبال پاسخ باشم، اما نه با منطق. اگر نه؟ این بهایی را که اگر به زندگی خود ادامه دهید، پرداخت خواهید کرد. یا متوجه می شوید که جدایی گامی رو به جلو برای شما خواهد بود، انگیزه ای که زندگی شما را برای بهتر شدن تغییر خواهد داد. زودتر مهم: چگونه از شوهرتان طلاق بگیرید یک زن باید به روح خود نگاه کند،
به ارزش های او بپردازد، از خود بپرسد که وضعیت فعلی چگونه عمیق ترین نیازهای شما را برآورده می کند. اغلب، زمانی که زن به این فکر می کند که آیا طلاق ارزش دارد یا خیر، وضعیت مالی خود را در وهله اول قرار می دهد. بسیاری از زنان یک معضل حل نشده دارند - راحتی مادی یا معنوی. اینجا فقط دو خروجی وجود دارد. اول اینکه یک فرد زیبا مسئولیت زندگی خود را به عهده می گیرد، مستقل می شود و از نظر مالی مستقل می شود. یعنی عشق و اخلاص را بر پول ترجیح می داد. دوم، شخص پول و آسایش را انتخاب می کند، اما مجبور می شود خود را سازگار کند و تحمل کند و خود را از یک تجربه احساسی کامل محروم کند. آیا باید این همه رنج کشید یا زندگی یکی است و بهتر است نبینی، زندگی کنی؟ انتظار و واقعیت پس از بررسی دقیق پرسش ها و پاسخ های قبلی، ممکن است با تعجب متوجه شوید که در واقع می توان بدون از هم گسیختگی، موانع موجود در زندگی خانوادگی خود را از بین برد و همچنین به اهداف خود دست یافت. از آنجا که بخش اصلی عوامل مثبتی که یک فرد برای آن تلاش می کند از قبل در زندگی وجود دارد، او به سادگی آنها را نمی بیند. اگرچه هنوز تصمیم به طلاق کامل از شوهرتان نگرفته اید، اما فرصتی برای شروعی تازه وجود دارد. فقط برای شروع، نیازی به تغییر اساسی شریک زندگی نیست. فقط دیدگاه خود را تغییر دهید. اگر به چنین آگاهی ای رسیده اید، پس از فرصت استفاده کنید و زمانی که هنوز به شریک سابق خود نزدیک هستید، خود را تغییر دهید. زیرا با یک جدید مجبور خواهید شد از صفر شروع کنید.
و هیچ تضمینی وجود ندارد که نسخه جدید بهتر باشد. توجه داشته باشید که ممکن است شخص دیگر پیدا نشود. به خصوص زمانی که خواسته های یک زن بسیار زیاد است و ایده آل های بسیار کمی در بین نمایندگان جنس قوی تر وجود دارد. روانشناسان به ما توصیه می کنند که فیلسوف شویم - انتظارات و احتمالات را مرتب کنیم. همچنین به خودتان ایمان داشته باشید، مهم نیست در خط پایان چه چیزی در انتظار شماست. پس وقتی زن حاضر است تصمیم به طلاق بگیرد چه انتظاری دارد؟ البته، ناخودآگاه، او فقط منتظر یک چیز است - یک پایان خوش: شریک می ترسد، تصحیح می کند، نظر خود را تغییر می دهد، وزن می کند و به سرعت شرو