14-06-2022, 07:35 PM
« دونده مارپیچ » براساس رمانی پرفروش به قلم جیمز داشنر ساخته شده استp587 که مربوط به دنیای نوجوان و تلاش آنان برای به توفیق رسیدن می باشد. رمان « دونده مارپیچ » در سال 2007 منتشر شد و به سرعت نزد نوجوانان محبوب شد و تبدیل به یکی از پرفروش ترین های سال شد و بحث بر سر اقتباس سینمایی از آن در زمان مذکور مطرح شد که سرانجام این اتفاق در بهترین زمان ممکن یعنی سال 2014 رخ داد چراکه در یکی دو سال اخیر بارها مشاهده شده که آثار نوجوانانه در گیشه های سینما به فروش قابل قبولی دست پیدا کرده اند و این در حالی است که هزینه ساخت بسیاری از این آثار بسیار اندک می باشد. داستان فیلم از این قرار هست :
توماس ( دیلان اوبرین ) پسر جوانی است که چشم باز می کند و می بینید که در یک محیط بسته سرسبز با تعدادی از افراد دیگر قرار گرفته است. توماس به زودی متوجه می شود که هیچ چیز از گذشته و اینکه چرا در این مکان حضور دارد به خاطر ندارد و دیگران نیز مانند او، حافظه شان پاک شده و هیچ چیز از گذشته به خاطر نمی آورند. توماس و دیگران برای خروج از وضعیتی که درش گرفتار شده اند تلاش می کنند اما دیوارهای بلند و محیط مارپیچی که در آن قرار گرفته اند راه فرار را بر آنان بسته. به همین دلیل آنها تصمیم می گیرند تا با یکدیگر متحد شوند و راهی برای خروج از وضعیت کنونی بیابند اما...
« دونده مارپیچ » حاوی مضامینی است که سینمای این روزهای هالیوود به شدت به آن علاقه دارد و آن قهرمان بودن نوجوانان و فوران احساساتشان در قالب یک داستان آخرالزمانی می باشد. داستان فیلم به طرز شگفت انگیزی شباهت به داستان کلاسیک « سالار مگس ها » دارد و به نظر می رسد که نویسنده رمان مذکور در خلق موقعیت های داستان از بسیاری جهات از رمان ویلیام گلدینگ الهام گرفته است. ( کتاب « سالار مگس ها » در ایران به لطف ترجمه اقای حمید رفیعی در دسترس عموم است.
اما اگر « سالار مگس ها » درباره نوجوانان محبوس شده و اتحاد آنان با یکدیگر در شرایط بحران نوجوانی بود، اینجا در « دونده مارپیچ » اوضاع تا حدی متفاوت است. در اینجا بجای جزیره، منطقه ای به نام " سبزه زار " در داستان وجود دارد و دیوارهای بلندی که در شیار آنها موجوداتی عجیب حضور دارند که مانع خروج افراد از محل می شوند. اما با اینحال در روند شکل گیری شخصیت های داستان توفیق چندانی صورت نگرفته است و کماکان کلیشه های فیلمهای " نوجوان محور " در این اثر هم خودنمایی می کنند و ما شاهد اتحاد افراد با یکدیگر با توسل به زور و دعوا و مرافه و خانم(!) و ... می باشیم.
با اینحال اگرچه « دونده مارپیچ » به راحتی می تواند در کنار آثار نوجوانانه ای همچون « عطش مبارزه » و « بخشنده » قرار بگیرد اما از برخی جهات با همتایانش تفاوت عمده ای دارد که یکی از مهمترین آنها بازیگران جوان و گمنامش می باشد که در نقشهای خود به بهترین شکل ممکن ظاهر شده اند و خوشبختانه در اینجا خبری از لحظات لوس آثار " تینیجری " که می توان فستیوالی از آن را در سری « گرگ و میش » مشاهده کرد به چشم نمی خورد.
وس بال کارگردان این فیلم که « دونده مارپیچ » اولین فیلم بلند سینمایی او محسوب می شوند، بجای تاکید بر روابط احساسی میان جنس های مخالف نوجوان در فیلم، تمرکز خود را همانطور که در کتاب « دونده مارپیچ » بر آن تاکید شده بود، بر روی واژه " امید " قرار داده است و این اصل در تمام لحظات فیلم حضور پر رنگی دارد. در لحظاتی از فیلم این موضوع به خوبی نشان داده می شود که برخی از افراد سالهاست که در این منطقه محبوس شده اند و در واقع امیدی برای موفقیت ندارند اما براساس فرمول آثار " تینیجری " ، یک برگزیده به میدان می آید و دیگران را متقاعد می کند که : « شما می توانید تغییر کنید » و مسیری که از این پس در فیلم ترسیم می شود طبق قواعد ژانر نوجوانانه شکل می گیرد.
با اینحال علی رغم اینکه « دونده مارپیچ » طبق کلیشه ها قدم بر می دارد و هسته اصلی داستان را همان المان های آشنای آثار نوجوانانه شکل می دهند، اما امتیاز ویژه ای هم در خود دارد که آن تجربه وس بال در امر جلوه های ویژه به شمار می رود. وس بال پیش از اینکه اولین فیلم بلند خودش را کارگردنی کند، سالها به عنوان طراح جلوه های ویژه کامپیوتری فعالیت می کرد ( البته در مقیاس کوچک ) و حالا تجربه مفید بال اینجا در یک اثر بلند سینمایی به کمکش آمده و به خوبی توانسته از امکاناتی که تهیه کنندگان برای او محیا کرده اند بهترین خروجی را بگیرد.
در فیلم اگرچه خبری از زد و خورد های شلوغ نیست اما در لحظاتی، جلوه های ویژه محدود فیلم حسابی خودنمایی می کنند. درباره جلوه های ویژه « دونده مارپیچ » می توان گفت که افکت های کامپیوتری بطور کامل در اختیار داستان بوده اند و هرگز بیش از آنچه که نیاز بوده به تصویر کشیده نشده اند که این مسئله باعث شده لحظات اکشن فیلم مانند مسیر شخصیت های داستان، پر پیچ و خم نباشد و حواس تماشاگر هم در این میان دچار اختلال نگردد.
دیلان اوبرین که بیشتر او را برای نقش آفرینی اش در سریال « گرگ نوجوان » به خاطر می آورند، بازی بسیار خوبی در نقش توماس از خود به نمایش گذاشته است و اگرچه در اینگونه نقش ها هرگز نمی توان به توفیق مشخصی رسید، اما در مجموع می توان گفت که کارش را به خوبی انجام داده است. دیگر بازیگران نوجوان فیلم مانند کایا اسکودلاریو و ویل پولتر نیز در نقش های خود به خوبی ظاهر شده اند. در این میان اما حضور کوتاه مدت پاتریشیا کلارکسون سوالات بسیاری را بی پاسخ رها می کند که در نوع خودش یک ضعف آشکار به شمار می رود و خودِ کلارکسون هم آنقدری فرصت پیدا نمی کند که بتوانیم بر حضورش بر پرده سینما عادت کنیم!
« دونده مارپیچ » اثری امیدوار کننده در دسته آثار نوجوانانه است که اگرچه بی نقص نیست اما در مقایسه با آثار مشابه می توان از آن به عنوان یک فیلم خوب یاد کرد. فراموش نکنید که نباید از « دونده مارپیچ » هیچ انتظار بیشتری از حد و اندازه های یک اثر نوجوانانه داشته باشید. فیلم روایتگر همان دسته مشغله های ذهنی است که در دیگر آثار نوجوانانه هالیوود مشاهده می شود با این تفاوت که این مشغله ها در این فیلم راوی بهتری داشته اند و می شود که به پای تماشایش نشست.
برگرفته از: https://www.plaza.ir/140102/213067/best-...-all-time/
توماس ( دیلان اوبرین ) پسر جوانی است که چشم باز می کند و می بینید که در یک محیط بسته سرسبز با تعدادی از افراد دیگر قرار گرفته است. توماس به زودی متوجه می شود که هیچ چیز از گذشته و اینکه چرا در این مکان حضور دارد به خاطر ندارد و دیگران نیز مانند او، حافظه شان پاک شده و هیچ چیز از گذشته به خاطر نمی آورند. توماس و دیگران برای خروج از وضعیتی که درش گرفتار شده اند تلاش می کنند اما دیوارهای بلند و محیط مارپیچی که در آن قرار گرفته اند راه فرار را بر آنان بسته. به همین دلیل آنها تصمیم می گیرند تا با یکدیگر متحد شوند و راهی برای خروج از وضعیت کنونی بیابند اما...
« دونده مارپیچ » حاوی مضامینی است که سینمای این روزهای هالیوود به شدت به آن علاقه دارد و آن قهرمان بودن نوجوانان و فوران احساساتشان در قالب یک داستان آخرالزمانی می باشد. داستان فیلم به طرز شگفت انگیزی شباهت به داستان کلاسیک « سالار مگس ها » دارد و به نظر می رسد که نویسنده رمان مذکور در خلق موقعیت های داستان از بسیاری جهات از رمان ویلیام گلدینگ الهام گرفته است. ( کتاب « سالار مگس ها » در ایران به لطف ترجمه اقای حمید رفیعی در دسترس عموم است.
اما اگر « سالار مگس ها » درباره نوجوانان محبوس شده و اتحاد آنان با یکدیگر در شرایط بحران نوجوانی بود، اینجا در « دونده مارپیچ » اوضاع تا حدی متفاوت است. در اینجا بجای جزیره، منطقه ای به نام " سبزه زار " در داستان وجود دارد و دیوارهای بلندی که در شیار آنها موجوداتی عجیب حضور دارند که مانع خروج افراد از محل می شوند. اما با اینحال در روند شکل گیری شخصیت های داستان توفیق چندانی صورت نگرفته است و کماکان کلیشه های فیلمهای " نوجوان محور " در این اثر هم خودنمایی می کنند و ما شاهد اتحاد افراد با یکدیگر با توسل به زور و دعوا و مرافه و خانم(!) و ... می باشیم.
با اینحال اگرچه « دونده مارپیچ » به راحتی می تواند در کنار آثار نوجوانانه ای همچون « عطش مبارزه » و « بخشنده » قرار بگیرد اما از برخی جهات با همتایانش تفاوت عمده ای دارد که یکی از مهمترین آنها بازیگران جوان و گمنامش می باشد که در نقشهای خود به بهترین شکل ممکن ظاهر شده اند و خوشبختانه در اینجا خبری از لحظات لوس آثار " تینیجری " که می توان فستیوالی از آن را در سری « گرگ و میش » مشاهده کرد به چشم نمی خورد.
وس بال کارگردان این فیلم که « دونده مارپیچ » اولین فیلم بلند سینمایی او محسوب می شوند، بجای تاکید بر روابط احساسی میان جنس های مخالف نوجوان در فیلم، تمرکز خود را همانطور که در کتاب « دونده مارپیچ » بر آن تاکید شده بود، بر روی واژه " امید " قرار داده است و این اصل در تمام لحظات فیلم حضور پر رنگی دارد. در لحظاتی از فیلم این موضوع به خوبی نشان داده می شود که برخی از افراد سالهاست که در این منطقه محبوس شده اند و در واقع امیدی برای موفقیت ندارند اما براساس فرمول آثار " تینیجری " ، یک برگزیده به میدان می آید و دیگران را متقاعد می کند که : « شما می توانید تغییر کنید » و مسیری که از این پس در فیلم ترسیم می شود طبق قواعد ژانر نوجوانانه شکل می گیرد.
با اینحال علی رغم اینکه « دونده مارپیچ » طبق کلیشه ها قدم بر می دارد و هسته اصلی داستان را همان المان های آشنای آثار نوجوانانه شکل می دهند، اما امتیاز ویژه ای هم در خود دارد که آن تجربه وس بال در امر جلوه های ویژه به شمار می رود. وس بال پیش از اینکه اولین فیلم بلند خودش را کارگردنی کند، سالها به عنوان طراح جلوه های ویژه کامپیوتری فعالیت می کرد ( البته در مقیاس کوچک ) و حالا تجربه مفید بال اینجا در یک اثر بلند سینمایی به کمکش آمده و به خوبی توانسته از امکاناتی که تهیه کنندگان برای او محیا کرده اند بهترین خروجی را بگیرد.
در فیلم اگرچه خبری از زد و خورد های شلوغ نیست اما در لحظاتی، جلوه های ویژه محدود فیلم حسابی خودنمایی می کنند. درباره جلوه های ویژه « دونده مارپیچ » می توان گفت که افکت های کامپیوتری بطور کامل در اختیار داستان بوده اند و هرگز بیش از آنچه که نیاز بوده به تصویر کشیده نشده اند که این مسئله باعث شده لحظات اکشن فیلم مانند مسیر شخصیت های داستان، پر پیچ و خم نباشد و حواس تماشاگر هم در این میان دچار اختلال نگردد.
دیلان اوبرین که بیشتر او را برای نقش آفرینی اش در سریال « گرگ نوجوان » به خاطر می آورند، بازی بسیار خوبی در نقش توماس از خود به نمایش گذاشته است و اگرچه در اینگونه نقش ها هرگز نمی توان به توفیق مشخصی رسید، اما در مجموع می توان گفت که کارش را به خوبی انجام داده است. دیگر بازیگران نوجوان فیلم مانند کایا اسکودلاریو و ویل پولتر نیز در نقش های خود به خوبی ظاهر شده اند. در این میان اما حضور کوتاه مدت پاتریشیا کلارکسون سوالات بسیاری را بی پاسخ رها می کند که در نوع خودش یک ضعف آشکار به شمار می رود و خودِ کلارکسون هم آنقدری فرصت پیدا نمی کند که بتوانیم بر حضورش بر پرده سینما عادت کنیم!
« دونده مارپیچ » اثری امیدوار کننده در دسته آثار نوجوانانه است که اگرچه بی نقص نیست اما در مقایسه با آثار مشابه می توان از آن به عنوان یک فیلم خوب یاد کرد. فراموش نکنید که نباید از « دونده مارپیچ » هیچ انتظار بیشتری از حد و اندازه های یک اثر نوجوانانه داشته باشید. فیلم روایتگر همان دسته مشغله های ذهنی است که در دیگر آثار نوجوانانه هالیوود مشاهده می شود با این تفاوت که این مشغله ها در این فیلم راوی بهتری داشته اند و می شود که به پای تماشایش نشست.
برگرفته از: https://www.plaza.ir/140102/213067/best-...-all-time/