26-11-2018, 03:28 AM
شناخت گرایی
ادامه مطلب رادر سایتemadadkar.ir دنبال کنید...
همان گونه که مستحضرید اهمیت علم روان شناسی درکشورمان به صورت مدرن آن در چند دهه ی اخیر، بیش از پیش آشکار شده است.
به عبارت دیگر می توان گفت برای حل قسمت عمده ای از مسائلی که بشر امروز با آن روبرو است باید از علم روانشناسی کمک گرفت.
در همین راستا کتاب روان شناسی سال سوم رشته ادبیات و علوم انسانی بیش از یک دهه است که در چرخه ی آموزش کشور قرار دارد.مرکز یادگیری تبیان نیز به منظور یاری رساندن به شما دانش آموزان و دانشجویان عزیز، سلسله مقالاتی را در این ارتباط در نظر گرفته، که امید است مورد بهره مندیتان قرار گیرد.
مکتب شناخت گرایی فرآیند های ذهنی را مورد مطالعه قرار می دهد. برخی خیلی ساده می گویند روان شناسان ساخت گرا «نحوی فعالیت ذهن » را مطالعه می کنند. و در حالی که رفتار گرایانی مانند جان واتسون معتقدند مفهوم ذهن یا هشیاری چیزی بیش از قصه های بی اساس نیست.
با فرض پذیرش وجود ذهن این نکته مطرح می شود که ذهن در کجا قرار دارد؟
ممکن است برخی از روان شناسان شناختی پاسخ دهند: «مهم نیست شما مجبور باشید ذهن را در محل خاصی قرار دهید» و این نحوه عملکرد آنست که اهمیت دارد.
برخی می گویند: ذهن در مغز جای دارد. با پیشرفتی که توسط روان شناسان فیزیولوژیکی یا به طور اختصاصی تر عصب شناسان درباره ی این که مغز در انتقال تکانه های عصبی و رمز گردانی اطلاعات عصبی، چگونه عمل می کند، مطالب زیادی مطرح شده است. یافته های این گروه از دانشمندان برای آن دسته از روان شناسان شناختی بسیار مطبوع است که معتقدند در بر رسی نهایی، زمانی که تمام واقعیت ها روشن می شود، به زبان فیزیولوژیکی پاسخ داده خواهد شد: جایگاه ذهن در مغز است.
هایس Hayes تعریف خوبی از روان شناسی شناختی، به شرح زیر ارائه می دهد:
روان شناسی شاختی، رویکردی نوین به مطالعه ی فرایند هایی است که افراد توسط آن ها دنیای خود را می شناسند، فرآیند هایی مثل حافظه، یادگیری، فهمیدن زبان، مسأله گشایی و خلاقیت
روان شناسی شناختی تحت تأثیر پیشرفت های موجود درد زبان، علوم کامپیوتر و البته مطالعات پیشین در فلسفه و روان شناسی قرار داشته است.
چیزی که در این تعریف به صورت تلویحی بیان شده، این مفهوم است که روان شناسی شناختی بر مطالعه ی «فرآیند های ذهنی عالی» تأکید دارد.
لیختنشتاین Lichtenstein معتقد است:
یکی از ویژگی های جذاب روان شناسی شناخت این واقعیت است که با روان شناسی عقل سلیم یک فرد عادی مطابقت دارد. تعریف معمولی و تا حدی علمی روان شناسی اینست: روان شناسی مطالعه ی ذهن است.
نیسر Neisser که یکی از پژوهشگران پیشگام در این زمینه تعریف جالبی از این پدیده دارد:
روان شناسی شناختی به کلیه ی فرآیند هایی اشاره دارد که توسط آن، درون داد حسی تغییر شکل می یابد؛ کاهش می یابد، گسترش می یابد، ذخیره می شود، بهبود می پذیرد و به کار برده می شود.
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ویلهم وونت برای ایجاد یک علم آزمایشی جدید، روان شناسی را از فلسفه جدا نمود.
هم او و هم طرفدارش تیچنر، معتقد بودن که
اولا ادراک را «تا اندازه ای که ما دنیای واقعی را می شناسیم» تبیین کردند و
ثانیا درون نگری را به عنوان روشی ابداعی برای مطالعه ی محتوای ذهن معرفی کردند.
در مقالات پیشین دانستیم مسأله مورد توجه روان شناسان گشتالت مطالعه ی ادراک است.
آن ها معتقدند ادراک ها را باید به صورت کل مطالعه کرد، و نباید آن ها را برای تجزیه و تحلیل، به اجزاء تقسیم کنیم.
در بسیاری از موارد نحوه ی عملکرد ذهن فطری یا طبیعی است و رویداد های ذهنی به وسیله ی قوانین سازماندهی ادراکی، توضیح داده می شوند.
اما نکته ی مهم برای روان شناسی شناختی اینست که ادراک ها، شناخت ها یا شیوه های پی بردن به دنیا هستند. در صورتی که گشتالتی ها بر بینش و آمایه تأکید می ورزند. که برای توجیه و توضیح عملکرد ذهن بی اهمیت به نظر می رسد.
علاقه به روان شناسی شناختی با پژوهش عوامل انسانی در طول جنگ جهانی دوم آغاز شد.
عوامل انسانی به عنوان موضوع مطالعه به تعامل انسان و ماشین ها می پرد ازد مخصوصا با توجه به بهتر کردن مهارت های انسان.
این حوزه از روان شناسی در طول جنگ با توجه به نیاز برای متحول شدن تکنولوژی در طراحی وسایل، نمایان شد.
این مسأله در حوزه ی هوانوردی مهم تر به نظر می رسید.
برودبنت Broadbent خاطر نشان کرد که هواپیما اطلاعاتی که برای خلبان به نمایش گذاشته می شود، زیاد است. لذا وی نمی تواند کلیه ی آن ها مورد توجه قرار دهد. در واقع توجه کردن به عقربه های بسیار زیاد، به مقدار زمان زیادی نیاز دارد.
در واقع وی به صورت ضمنی به طرح این مسأله پرداخت که:
اولا انسان ها به صورت منفعل منتظر نمی مانند که محرک ها بر آن ها تأثیر بگذارند، بلکه به صورت فعال محرک ها را جستجو می کنند.
دوما به نظر می رسید پردازش اطلاعات انسان مشابه مکانیزم های کنترل ماشین باشد. یعنی همان گونه که هر مکانیزم ماشین به نوع خاصی از اطلاع رسان پاسخ می دهد، نظام پردازش ما نیز به همین نحو به صورت مجموعه ای از این گونه مکانیزم ها عمل می کند.
عموم روان شناسان شناختی بر شناخت ها و فرایند های ذهنی میانجی تأکید می ورزند، اما در بسیاری از جنبه های دیگر با هم فرق دارند.
لی هی leahey آن چه را که سه الگو برای روان شناسی شناختی می نامد توصیه کرده است:
۱-ساخت گرایی «جدید»
این جنبش که در اروپا شروع شد، ارتباط چندایی با ساخت گرایی وونت و تیچنر ندارد. این الگو بر رویکرد ساختاری به شناخت تکیه می ورزد. یعنی این که ساختارهای شناخت چیستند و چگونه کار می کنند. این گروه بر رابطه ی زبان با شناخت تکیه دارند. دو نفر در این جنبش بسیار مشهورند.
یکی از آن ها ژان پیاژه روان شناس سرشناس رشد است که......ادامه مطلب رادر سایتemadadkar.ir دنبال کنید...