12-09-2020, 01:45 PM
(آخرین ویرایش: 12-09-2020, 05:34 PM، توسط Monabahrami.)
پردیس فناوری کیش_طرح مشاوره متخصصین صنعت ومدیریت_دپارتمان زبانهای خارجی:http://kishindustry.com
Paul loved baseball. He loved baseball more than football. He loved baseball more than basketball. His favorite team was the Yankees. He wanted to play baseball for the Yankees.
He practiced baseball almost every day. He practiced throwing the baseball. . He practiced hitting the baseball. He slept with his baseball glove. His baseball glove was under his pillow. At night he dreamed about baseball. He dreamed about playing for the Yankees. He played on his high school team. He played on his college team. His coaches loved Paul. They said he was going to be a baseball player.
Then Paul was in a car accident. It was a bad accident. Paul couldn't walk. His doctors said he would never walk again. Paul said, "I will walk again. I will run again. I will play baseball for the Yankees."
رویاهای بیس بال
پل عاشق بیس بال بود. بيس بال را بيشتر از فوتبال دوست داشت. بيس بال را بيشتر از بسکتبال دوست داشت. تیم محبوب او یانکی ها بود. او می خواست برای یانکی ها بیس بال بازی کند.
تقریباً هر روز بیس بال تمرین می کرد. پرتاب بیس بال را تمرین می کرد. تمرین می کرد که بیس بال را بزند. با دستکش بیس بال خود می خوابید. دستکش بیس بالش زیر بالشش بود. شب ها خواب بیس بال را می دید. آرزو داشت که برای یانکی ها بازی کند. او در تیم دبیرستان خود بازی می کرد. در تیم کالج خود بازی می کرد. مربیانش پاول را دوست داشتند. آنها گفتند که او قرار است یک بازیکن بیس بال شود.
سپس پل تصادف ماشین کرد. این یک تصادف بد بود. پل نمی توانست راه برود. پزشکان وی گفتند او دیگر هرگز راه نخواهد رفت. پل گفت: "من دوباره راه خواهم رفت. دوباره خواهم دوید. برای یانکی ها بیس بال بازی خواهم کرد."