20-10-2019, 01:14 PM
ریموند کارور نویسنده ی توانای آمریکایی در این رمان خود زندگی آشفته و سردرگم انسان امروزی را بیان می کند انسان هایی که در تنهایی گرفتار شده اند و سرگشته و درمانده به جهان اطراف خود نظاره می کنند تا شاید دری به روی آن ها باز شود.این کتاب فراتر از مرز و بوم خاصی است بلکه توصیفات و دغدغه های این کتاب درباره انسان امروزی اکثریت انسان ها را در نظر میگیرد.
بخشی از این کتاب را با هم می خوانیم : ((به انتهای خیابان که رسید به سمت راست چرخید. به دقت همه جا را نگاه می کرد. خورشید دیگر غروب کرده بود و شب همه چیز را در شولای خود پیچانده بود. خانه هایی که مرتب کنار هم قرار گرفته بودند، درختان، تیرهای تلفن، ماشین های پارک شده کنار خیابان، همه و همه به او نوید آرامش می داد. آل با خودش گفت: " خدایا! یعنی هنوز هم شانس دارم؟!)
بخشی از این کتاب را با هم می خوانیم : ((به انتهای خیابان که رسید به سمت راست چرخید. به دقت همه جا را نگاه می کرد. خورشید دیگر غروب کرده بود و شب همه چیز را در شولای خود پیچانده بود. خانه هایی که مرتب کنار هم قرار گرفته بودند، درختان، تیرهای تلفن، ماشین های پارک شده کنار خیابان، همه و همه به او نوید آرامش می داد. آل با خودش گفت: " خدایا! یعنی هنوز هم شانس دارم؟!)
درب اتوماتیک شیشه ای