26-03-2023, 05:55 PM
روانشناسی خانواده در بحران: انضباط مجدد پیمان آموزشی بین وسایل فعلی و خودمختاری خصوصی
روانشناس خانواده
هدف این مقاله، از تولد پیوند، اعم از زناشویی یا بالفعل خانواده یا در هر حال از تولد پیمان خانوادگی به معنای پیمان تربیتی والدین در سه گانه پدر-مادر-فرزندان شروع می شود. ، به طور خاص امروز عناصری را که در تعیین ثبات یا برعکس از هم پاشیدگی خانواده کمک می کند، تحلیل می کند.
در تجربه حرفهای میتوان بررسی کرد که چگونه اتحادیهها یا بهتر است بگوییم پیمانهای آموزشی خانوادهای وجود دارند که با وجود این واقعیت که پایههای بهینه وجود دارد، شکست میخورند، در حالی که میتوان مشخص کرد که چگونه اتحادیههای دیگر علیرغم درگیریها و بحرانها بسیار مستحکم باقی میمانند.
مشاهده شده است که تقریباً تمامی اعضای اتحادیه که به پیمان خانواده-تربیتی جان بخشیده اند، علت واقعی استرس خانوادگی و نارضایتی شخصی را به زوجین نسبت نمی دهند، در حالی که آن را به عوامل دیگری نسبت می دهند که همگی بیرونی است. به خود زن و شوهر: ادبیات شامل، به عنوان مثال، فقدان روابط اجتماعی جدید یا بازتر، تحریک علایق خارج از خانه، یا نیاز به خانه ای متفاوت، یا به فرزندی دیگر و غیره است.
هنگامی که این اتفاق می افتد، درگیری زوج ها افزایش می یابد، تحریکات تشدید می شود و وضعیت به تدریج غیرقابل تحمل می شود: افراد مجرد - اعم از همسر و یا والدین - بنابراین شروع به دیدن و احساس می کنند که اولین مقصر یا خالق بد پروژه شکست خانوادگی خود هستند. نتیجه این است که همه اینها منجر به دخالت فرزندان آنها در درگیری آنها می شود.
بنابراین، از آنجایی که از تجربه حرفهای ناشی میشود، نتیجهای به نظر میرسد، زیرا تنها زمانی که زوج والدینی که پیمان آموزشی-خانوادهای را تشکیل میدهند، موفق به شناسایی شکست پروژه خود در روابط زوجین خود شوند، آنگاه اعتماد میکنند که میتوانند شروع به فکر کردن کنند. و به دنبال راه حلی مناسب برای مشکلات خود باشند و شاید از بیرون درخواست کمک کنند.
آنچه اغلب اتفاق می افتد: به صورت فردی، ابتدا به دوستان، خویشاوندان، اغلب به کشیش ها یا وکلا مراجعه می کنند، در نهایت (به صورت انفرادی یا زوجی) ممکن است با یک روانشناس یا مشاور خانواده نیز تماس بگیرند (G. Santi, 1981) آنچه تجربه منجر به مشخص شدن آن شده است این است که با این حال این افراد اغلب مداخله معکوس و زیان آور خود را برای یک توافق زناشویی انجام می دهند، پیمان آموزشی والدینی جدید و دوباره تنظیم می شود و اکنون دیگر فعلی نیست.
در ادبیات علمی مشخص شده است که چگونه مدلهای عملیاتی سنتی که امروزه توسط متخصصان اعمال میشود و افراد مجرد در بحران به آنها روی میآورند، اغلب به جای مفید بودن برای زوجهای بحرانزده مضر هستند.
روانشناس خانواده
این نوشته به ویژه از مشاهدهای ناشی از یک سؤال مطرح شده است: آیا اختلالات روانی والدین جدا شده ناشی از جدایی آنها وجود دارد - خواه مبتنی بر یک زوج متاهل باشد یا مجرد.
پاسخ به این سوال باید از یک سوال دیگر شروع شود، یعنی اینکه آیا بین وضعیت یک زوج در بحران و وجود هرگونه اختلال روانی در بزرگسالان تشکیل دهنده زوج، رابطه علی وجود دارد؟
و در نهایت اگر جدایی زن و شوهر تنها یک عامل تبعی را نشان دهد یا در عوض خود جدایی باشد - در صورت لزوم - که نشانه ای از تصویر آینده و پیچیده تر از ناهنجاری های شخصیتی زوج جدا شده یا جدا شده باشد، آنگاه تحلیل که در نتیجه - از جدایی رخ داده - وضعیت اختلال روانی والدین بر روابط آنها با فرزندان و رشد طبیعی آنها تأثیر می گذارد.
ما نمی دانیم که آیا می توان به سؤالات فوق به طور جامع پاسخ داد یا خیر، اما همانطور که نشان داده شد، تا کنون می توانیم وجود رابطه نزدیک بین وضعیت تاهل از یک سو و آسیب شناسی روانی از سوی دیگر را تأیید کنیم (ر.ک. برای همه BL Bloom و همکاران، 1978). افراد جدا شده یا مطلقه بیش از حد در جمعیت روانپزشکی حضور دارند (MA Crago, 1972؛ AW Radick and C. Johnson, 1974; S. Bellin and RH Hardt, 1958) و همچنین احتمال بیشتری برای ابتلا به بیماری های جسمی دارند (TH Holmes and M. Masuda، 1974)، مشکلات الکلی (E. Rosenbaum، 1958؛ R. Woodruff et al., 1972; EM Jellinek, 1952) و رفتارهای اجتماعی (J. Morrison، 1974) را به میزان بیشتری نسبت به افراد متاهل یا مجرد نشان می دهد. V. Cigoli، G. Gullotta، G. Santi، در جدایی، طلاق و حضانت فرزند، Giuffrè Editore، 2007).
در واقع، بسیاری از مطالعات نشان داده اند که بین وقوع فروپاشی خانواده - که به عنوان یک عنصر بسیار استرس زا دیده می شود - و شروع اختلالات روانی-فیزیکی در بسیاری از افراد که در صورت عدم جدایی، بروز نمی کنند، پیامدی وجود دارد. این گونه آشفتگی ها، «... این افراد در واقع باید در یک بازه زمانی کوتاه، مشکلات متعددی را که در سه حوزه مهم ذاتی است حل کنند:
quella relativa agli aspetti pratici (lavoro, denaro, organizمربوط به جنبه های عملی (کار، پول، سازمان خانه و غیره)؛
حوزه روابط بین فردی-اجتماعی ( شبکه های دوستی، فعالیت های اجتماعی و روابط با دنیای خارج، روابط جنسی دگرجنس گرا و غیره)؛
حوزه تعاملات خانوادگی (تماس با شریک سابق، روابط با کودک و غیره).
شکست در تلاش برای حل این مشکلات مؤلفه اصلی واکنشهای هیجانی غیرطبیعی فردی است: هم زن و هم مرد الگوهای ناکارآمد و تصاویر آسیبشناختی مشابهی را در مرحله بلافاصله پس از جدایی نشان میدهند (علائم روانپزشکی، اضطراب، افسردگی همراه با مارلنز اقدام به خودکشی، خودکم بینی پایین). احترام و احساس گناه به همان اندازه در آثار سی. بریسکو، جی بی اسمیت، ای. رابینز، جی. و ف. گسکین، 1973؛ ام. گوتنتاگ و اس. سالاسین، 1979؛ ای.ام. هترینگتون، 1972؛ لی. و جی. جانسون، 1975)، با این حال، عدم تعادل در ابتدا در شوهران برجسته تر و جدی تر به نظر می رسد (EM Hetherington and coll., 1976; BL Bloom and coll., 1978)، اما برای همسران طولانی تر و پایدارتر است (EM Hetherington و همکاران. .، 1977؛ R. Brandwein، C. Brown and E. Fox، 1974؛ RL Stein، 1970) ( ر.ک. V. Cigoli، G. Gullotta، G. Santi، در Separazione، طلاق و حضانت کودک، Giuffrè Editore، 2007 ).
گزارش فوق، در محدوده این مقاله، مرتبط است، زیرا بر این مشکل تمرکز دارد که چرا پس از جدایی، والدینی داریم که تأثیر منفی میگذارند، شاید به این دلیل که قربانی یک آسیبشناسی روانشناختی، رشد طبیعی روانی-فیزیکی هستند. از فرزندانشان در این مورد، مطالعات زیل (1978) تأیید واضحی را ارائه می دهد و نشان می دهد که چگونه مادرانی - برای مثال - که از هم جدا شده اند و از نظر روانی تحت استرس هستند، رفتارهای طردکننده، تنبیهی و پرخاشگرانه بیشتری را در نظر می گیرند و نسبت به آن مادران کمتر توجه یا مراقبت می کنند. با تشکیل گروههای کنترل تا رسیدن به چنین نتیجهای، میتوان اظهار داشت که میزان بهزیستی عاطفی و سلامت روانی والدینی که حضانت را برعهده دارند، از عوامل بسیار مهم برای رشد سالم کودک هستند، خواه ناپایدار یا ناقص. ، آنها بر تعاملات و روابط در خانواده های تک والدی تأثیر می گذارند و باعث استرس بیشتر می شوند که به نوبه خود به تشدید شرایط حساس کمک می کند. (ر.ک. V. Cigoli، G. Gullotta، G. Santi، در جدایی، طلاق و حضانت فرزند، Giuffrè Editore، 2007).
همچنین باید به رویدادهای آسیبشناختی روانی کلاسیکتر مرتبط با مرحله پس از جدایی و رویدادهایی که این مرحله از جدایی زوجین به همراه دارد اشاره کرد: به نظر میرسد شناساییشدهترین مرحله فاز افسردگی باشد.
به نظر می رسد که این مرحله با احساس بی اعتمادی به تک تک والدین همراه با احساس تنهایی و احساس گناه به خاطر شکست آنها به عنوان یک زوج یا همچنین همراه با احساس خشم همراه با آسیب آشکار به فرزندان است که علت درگیری بین آنها می شود. بزرگسالان و سازهای آنها
بنابراین ضروری به نظر می رسد که یک فرد متخصص را شناسایی کنیم که با شروع از علائم ذکر شده در بالا، می تواند به فردی که مطمئناً در مشکل بزرگی است کمک کند، با توجه به اینکه به نظر می رسد برای فرد بسیار دشوار است که بتواند بر معنای رفتار خود تمرکز کند. آن لحظه.
در این مورد مشاهده شده است که چگونه: « مرحله افسردگی یا انتقالی به دنبال جدایی جسمانی است . بنابراین هدف اصلی اپراتور باید کمک به طرفین باشد تا آنها به "طلاق عاطفی" برسند (در سطح زناشویی، اما نه والدین): برای مدتی شرکای خود را "در رابطه با دیگران" می دانند . به جای "در خود" (R. Weiss, 1975)، آنها برای مدت طولانی توانایی، اعتبار یا موفقیت خود را در رابطه با یک فرد دیگر (اغلب از جنس مخالف) ارزیابی می کنند نه اینکه خود را مثبت درک کنند ، بنابراین. که واقعا ارزش دارند
از لحظهای که طرفین ایده تنها بودن در طول دوره انتقالی را بپذیرند و همیشه باید نیروی لازم برای خروج از آن را به تنهایی پیدا کنند، آخرین مرحله آغاز میشود که به عنوان مرحله تثبیت مجدد شناخته میشود . V. Cigoli، G. Gullotta، G. Santi، در جدایی، طلاق و حضانت فرزند، Giuffrè Editore، 2007).
برای رسیدن به مرحله تعادل مجدد زوجین پس از جدایی و یا در هر حال در مرحله جدایی که انعکاس آن برای فرزندان مفید خواهد بود، شناسایی ابزارهایی برای زوجین در بحران در ابتدای راه ضروری به نظر می رسد. جدایی، یا در جریان جدایی، ترک تعارض برای رسیدن به جدایی توافقی.
قانون فعلی ابزارهای مختلفی را ارائه می دهد: شناخته شده ترین آنها میانجیگری خانواده است که به عنوان ابزاری برای حل و فصل سازنده تعارض موجود در مدیریت خانواده است، به عنوان ابزاری که هدف آن هدایت افراد فردی است به طوری که خود آنها همیشه با مداخله شخص ثالثی، بی طرف و واجد شرایط، قادر است تمام منافع مربوطه را آشکار کند، در استقلال کامل مذاکره، تنظیم روابط آتی خود و مهمتر از همه با توجه به رفاه خردسالان، در صورت وجود، یا در در هر صورت با توجه به جدایی یا طلاق.
اما میانجی گری ماهیت داوطلبانه افراد را دارد، یعنی ضروری است که هر دو طرف در بحران بخواهند به آن متوسل شوند یا توافقی بین آنها وجود داشته باشد.
میانجیگری خانواده به عنوان ابزاری منحصربفرد و قراردادی بین افراد مجرد تشکیل دهنده زوج و با هدف شناسایی توافقی که اساساً در راستای وظایف والدین در قبال خردسالان حل و فصل یا رفع یا رفع تعارض می شود، همانطور که گفته شد مستلزم توافق فردی است. تا این مسیر را دنبال کند.
سوالی که باید پرسید این است: اگر این توافق وجود نداشته باشد، با کدام ابزار می توان به جدایی توافقی و متوازن بین زوجین در بحران و حین جدایی رسید؟
CTU ماتریس سیستمیک به کمک ما می آید.
در این شرایط یک CTU روانشناختی سیستمیک اهمیت اساسی دارد زیرا وظیفه چندگانه بودن را بر عهده می گیرد:
- کاتالیزور برای کاهش درگیری و در نهایت پایان دادن به آن،
- تحلیلگر دلایل اساسی و استعاری تعارض،
- ایجاد چارچوب قراردادی برای طرفین دعوی.
در واقع، شکل روانشناس سیستمی CTU نشان دهنده شخص ثالثی است که اعضای زوج علاوه بر خانواده های گسترده مرتبط، به قصد همدستی و تایید آن به دلایلی که به آن توجه تعارض دارند، توجه می کنند. هر کدام می دهد. با این حال، این اجازه میدهد که دعوی قضایی در یک زمینه سازمانی اجرا شود، و بیشترین سطح انرژی آن را کاهش میدهد و پایههای یک گروه قراردادی را با تعریف معیارهایی که هر دو متعهد به رعایت آنها هستند، میگذارد.
روانشناس خانواده
در این فرآیند بیش از هر چیز می توان دلیل استعاری اختلاف را شناسایی کرد. آگاهی از این عنصر-علت دوم است که می تواند اجازه دهد تا تعارض به پایان برسد.
در مقابل این، روانشناس سیستمی CTU قادر است سوژه متعارض را از طریق مذاکره ای که اساساً توسط طرفین انجام می شود، هدایت کند تا راه حل هایی را که برای هر دو به اندازه کافی مؤثر است، با آرام کردن تدریجی تعارض، به سمت یک جدایی منطقی در انحصاراً کارکردی و عملکردی هدایت کند. مبتنی بر همکاری.
و بنابراین، علاوه بر اینکه اصحاب دعوا از آن منتفع میشوند، بیتردید کودکان بیشترین ذینفع هستند، زیرا به دلیل بیربط بودن به دلایل نزاع، تنها تا زمانی که نزاع والدین حتی پس از نزاع ادامه دارد، میتوانند کاملاً منفعل و بازنده باشند. جدایش، جدایی.
CTU روانشناختی سیستمیک همچنین برای تأیید شرایط رشد کودکان و همچنین برای رفع تردید در مورد وضعیتهای آسیبشناختی روانی احتمالی والدین و خانوادههای بزرگ آنها ضروری به نظر میرسد که احتمالاً رفاه و رشد خردسالان را محدود میکند و در نتیجه مشکلات را نیز حل میکند. سوالات در ابتدا برداشته شد
این همچنین میتواند استفاده ابزاری از کودکان توسط والدین را در فرضیه سندرم بیگانگی والدین (SAP) حل کند (به Gardner, Parental Alenation Syndrome - SAP, 1998 مراجعه کنید)، جایی که در یک موقعیت از هم گسیختگی آشنا، "ابر مادر" ادعا می کند که نقش فراگیر در مدیریت فرزندان
همچنین به لطف CTU سیستمیک، می توان از بروز مشکلات روانی در مواردی که والدین توسط والدین دیگر از زندگی فرزند خود حذف می شوند و این به دلیل نوعی "برنامه ریزی" که توسط خردسال انجام شده است جلوگیری کرد. والد دیگر که با سوء استفاده از تعارض با شریک، مدعی مدیریت تک والدی صغیر است.
اثرات مخرب اختلال به اصطلاح سندروم بیگانگی والدین، در واقع، از دیدگاه روانشناختی، معمولاً در موقعیتهای قوی «رنج» و ساختار اجتنابناپذیر احساس گناه در خردسال و در نتیجه ترس از والدین قابل اعتماد، که می توانند با راهبردهای خودسرزنش و خود تخریبی به اختلالات هویتی و جنسی منجر شوند.
که برای آن استفاده سیستمی-رابطه ای از CTU خود را به عنوان یک ابزار قانونی اساسی برای درک و مداخله در مورد خود موضوع جدایی تحمیل می کند و این با غلبه بر بینش صرفاً فردگرایانه تجربه جدایی و تأثیرات آن بر رفاه افراد درگیر، از بزرگسالان شروع می شود تا به کودکان برسد.
بنابراین نیاز به تأکید بر آنچه که باید دوباره متعادل شود آشکار می شود و برای انجام این کار باید از تاریخچه خانوادگی شروع کرد، چگونه زوج متولد شد، چگونه به یک زوج والدین تبدیل شد که با آمدن به پیمان خانوادگی زندگی می کنند. بچهها، چگونه بچههای جدا شده به ابزاری برای درگیری والدین تبدیل میشوند که راهحل آن فقط از طریق کار مشترک همه متخصصانی که بر اساس مهارتهایشان با فروپاشی خانواده سروکار دارند، میتواند حاصل شود.
به سوی نظم و انضباط مجدد پیمان خانواده-آموزشی در یک موقعیت جداگانه: خودمختاری خصوصی پیمانکاران پیمان خانوادگی- آموزشی.
همانطور که مشخص است، از نظامی که انحصار تنظیم بحران خانواده و در نتیجه قدرت تنظیم مجدد توافقنامه آموزشی در بحران خانواده را به دولت - که به عنوان یک مرجع قضایی درک می شود، نسبت می دهد، اخیراً قانونگذار با تمایل برای "عدم صلاحیت" دعوا، اولین نشانه ای از تمایل به نسبت دادن مجدد به موضوعات تشکیل دهنده پیمان مزبور - اولیای دم و دیگران - داده است که تقریباً امکان تنظیم مجدد پیمان آموزشی جدید را دارد که در پی جدایی این پیمان شکل می گیرد. زوج والدین (مثلاً به قانون 10 نوامبر 2014، شماره 162 فکر کنید، که اجازه می دهد تا جدایی، طلاق و اصلاحات مربوطه از طریق مذاکره با کمک وکلا یا حتی با توافق مستقیم با شهردار و همچنین قانون به دست آید. 6 مه 2015، شماره 55، در مورد به اصطلاح "طلاق مختصر" که فاصله زمانی بین جدایی و طلاق را کوتاه می کند و باعث تقویت دیگری به طلاق ممکن می شود. تفاهمات گسترده بین طرفین).
به نظر می رسد واضح است که این قواعد نشان دهنده تمایل به ایجاد پایه های آینده برای بازنگری در مفهوم در دسترس بودن و عدم دسترسی به حقوق - به ویژه تعیین تکلیف و نظم و انضباط درگیری زوجین - و حوزه های کاربردی مربوطه با پشتیبانی ابزارها است. مانند میانجیگری خانواده و به اصطلاح رویه مشارکتی که اگرچه مدون نیست به تدریج در عمل گسترش مییابد و حفظ گفتوگو را در هر رابطه، حتی متعارض، تقویت میکند.
مجموعه ای از ابزارهایی که در جهت پرهیز از سایر اقدامات تحمیلی - دولتی - می روند تا به اراده والدین در مدیریت بحران خانواده یا بهتر بگوییم جدایی زوج والدین خود فضای بیشتری بدهند.
گفته شده است که « به وسیله این ابزار می توان از پتانسیل موجود در درگیری و دانش و منافع قهرمانان آن بهره برد. مرکز ثقل به واقعیت عینی دعوا باز می گردد و فرد شروع به فکر می کند که غلبه بر آن لزوماً با تصمیم مقتدرانه ای که اراده انتزاعی قانون را احیا می کند صورت نگیرد.
در مواردی که افراد خصوصی مالک موقعیتهای اساسی مورد اختلاف هستند و منافع فرافردی یا عمومی برای محافظت وجود ندارد، همانطور که میتوانند به روابط جان بخشند، آنها را تغییر دهند یا ناپدید کنند، به همان روشی که باید بتوانند هر گونه اشک را برطرف کنید، بحران های همکاری را حل کنید و آزادانه ترتیبات و تعادل های آینده خود را تنظیم کنید. تا دیروز، توافقاتی که در چارچوب میانجیگری خانواده یا رویه مشارکتی حاصل شده بود، باید در درخواستهای جدایی توافقی یا طلاق مشترک اجرا میشد. امروزه، همان داراییها میتوانند مستقیماً از طریق مذاکره کمکی رسمیت داشته باشند » (به دانوی، فرآیند جدایی و طلاق، میلان، 2015، ص 283 مراجعه کنید).
اما با توجه به اینکه این ابزار امروزه فقط دارای یک نظم عمومی در سطح مدنی با میانجیگری مدنی و تجاری است، همانطور که توسط فرمان قانونی 4 مارس 2010، n. 28، و نه در مسائل خانواده، بلافاصله مداخله قانونی لازم به نظر می رسد که حداقل با این ابزارها می تواند مشروعیت قانونی را به کسانی که واقعاً باید تنها رعیت دارای قدرت حق برای تنظیم مجدد پیمان تربیتی باشند، بازگرداند. با تولد فرزندان به وجود آمد و متعاقباً برای جدایی زوج والدین نظم جدیدی را می طلبد.
از این رو، از اینجا به نظر می رسد که رعایت بهترین قانون خانواده برای تضمین هرچه بهتر بهترین توافق آموزشی پس از جدایی زوجین، ضروری به نظر می رسد.
پاسخ ممکن است بدیهی به نظر برسد: انتساب مجدد قدرت کامل به خودمختاری والدین که علاوه بر این منعکس کننده ارزش برجسته ای است که قانون اساسی به حمایت از شخص، هم به عنوان یک فرد و هم به عنوان عضوی از تشکیلات اجتماعی که شخصیت او در آن آشکار می شود، نسبت می دهد.
اما هنوز از جهات مختلف انتقاداتی در این مورد وجود دارد، کسانی هستند که بر نقش اساسی که باید همچنان فقه با انتساب ارزشی به نقش سوابق - احکام دادگاه تجدیدنظر یا دادگاه قانون اساسی - به عنوان یک نقش اساسی تاکید کنند. ابزاری برای انطباق حق با واقعیت اجتماعی و فرهنگی و در نتیجه اقدامات ناهمگون تحمیلی که بعد از جدایی بر زندگی جدید خانوادگی در اجزای خود تأثیر می گذارد.
و در واقع مشخص است که دولت لایحه توانمندسازی را به مجلس ارائه کرده است (لایحه توانمندساز شماره C 2953 است که توسط دولت در 11 مارس 2015 به اتاق ارائه شده است) که باید با هدف نسبت دادن برخی اختلافات به متخصصان باشد. نهادهای قضایی که باید در دادگاه های عادی ایجاد بخش های تخصصی ویژه به نام «خانواده و شخص» را پیش بینی کنند (این بخش ها باید همانطور که در چندین جا در لایحه ذکر شده است، عنوان «دادگاه» را به خود اختصاص دهند. از خانواده و شخص» که باید نوع شناسی وسیعی از اختلافات و نه فقط قضاوت جدایی و طلاق را به آنها سپرد.
نکته جالب فنی نیز این است که پروژه به مفاد هنر اشاره صریح دارد. 38 موجود است att به منظور حل مثبت شبهات موجود در خصوص تقسیم صلاحیت بین دادگاه عادی و دادگاه صغیر در دعاوی مشروط به موضوع مواد 330 ff. ج: در واقع لایحه صراحتاً مقرر می دارد که دادگاه اطفال و نوجوانان صلاحیت رسیدگی به احکام محدود کننده و ابطال کننده را دارد و vis atrativa که با حکم در انتظار جدایی یا طلاق تعیین می شود، فقط باید به نفع دادگاه خانواده عمل کند. برای مقررات محدود کننده طبق ماده. ماده 333 قانون مدنی: این اشاره در تضاد با آن چیزی است که توسط دادگاه کیفری تصمیم گرفته شده است که صلاحیت دادگاه عادی برای آن نیز در رابطه با دعاوی سلب قدرت مذکور در ماده مذکور عمل می کند. 330 قانون مدنی ایتالیا (ر.ک. دادگاه تجدیدنظر 26 ژانویه 2015، شماره 1349).
با این حال، برای نادیده گرفتن ارزش قانونی این لایحه، سؤال اول همچنان باز است: بهترین حق برای خانواده در بحران چیست؟
در این مورد، موضوع قراردادهای پیش از ازدواج به کمک ما می آید، که به طور فزاینده ای در حال تبدیل شدن به یک حوزه آزمایشات فقهی و اعتقادی، در غیاب، در حال حاضر، مراجع نظارتی خاص است.
به عبارت دیگر، بحثی تجربی در مورد امکان تهیه پیشنویس توافقنامههایی با ماهیت پیشگیرانه از بحران زناشویی توسط مدیران انحصاری انجام میشود که هم توافقات قبل از جشن عروسی یا حتی در دوران عقد را درک میکنند. که طرفین در نظر دارند (از قبل) شرایط هر بحران زناشویی (به اصطلاح «قراردادهای مربوط به جدایی، طلاق، فسخ» )، هر دو توافقی که به مناسبت جدایی شخصی توافقی مقرر شده است، یا بین جدایی و طلاق (و بنابراین، در لحظه ای که بحران زناشویی قبلاً منفجر شده است) که با آن زوجین قصد دارند (قبل) شرایط طلاق آینده (اما در حال حاضر احتمالی و نزدیک) را فراهم کنند (بنابراین "توافق بین جدایی و طلاق" نامیده می شود .
حکم قصاص 21 دسامبر 2012، n. 23713 از یک ارزیابی مثبت اساسی از این توافقنامه ها؛ در واقع، او تأیید می کند که آنها در ایالات مختلف، به ویژه در کشورهایی که فرهنگ آنگلوساکسون دارند، بسیار رایج هستند، جایی که آنها "عملکرد سودآوری از کاهش قیمت اختلافات خانوادگی و طلاق" را انجام می دهند.
روانشناس خانواده
بنابراین، ما قبلاً درخششی فقهی داریم که می گوید: «نه تنها اصول حقوق خانواده باید به اندازه کافی مورد توجه قرار گیرد، بلکه خود بسط نظام نظارتی که اکنون به سمت شناخت فضاهای هرچه بیشتر استقلال برای همسران در تعیین روابط اقتصادی خود معطوف شده است. ". "
ما شروعی برای تبدیل بطلان مطلق (به دلیل مغایرت با نظم عمومی) عقد قبل از عقد به نسبی داریم که فقط توسط صاحب حق می تواند فعال شود. و این ما را امیدوار می کند که به زودی این بیانیه نیز به قانون تبدیل شود.
طرحی مشابه، همانطور که تا به حال تأیید شده است - روانی و حقوقی - منجر به تأیید این موضوع می شود که چگونه اصل توافق در مدیریت خانواده و توافق جدید ناشی از برهم زدن نهایی خانواده توسط والدین پیمانکار باید از اختیارات خارج شود. قاضی نمی تواند با تصمیمات تحمیلی غیرقانونی در مورد تصمیمات آموزشی تنبیه کند زیرا امروز دیگر با مصلحت صغیر منطبق نیست.
هر چقدر هم که دشوار باشد، فقط به توافق والدین - قبل و بعد از جدایی زوج والدین - باید ارزش قانونی داده شود، زیرا والدین همیشه اولین متولیان انتخاب های مربوط به تحقق شخصیت صغیر هستند. وجود تفاهم بین والدین در هر لحظه از زندگی مدیریت خانواده - فیزیولوژیکی یا آسیب شناختی - تنها چیزی است که همیشه می تواند مورد لطف فرزند قرار گیرد.
فقط به این ترتیب است که منافع صغیر واقعاً به یک "ارزش اعلام شده" تبدیل می شود که محتوای آن از قبل تعیین شده نیست اما در توافقنامه والدین مشخص شده است که مشخص بودن آن قبل از درخواست مشخص نیست.
آنچه می توان فهمید این است که امروزه در جایی که مدیریت خصوصی مدیریت خانواده مورد بحث است، خلأ قانونی وجود دارد، تا جایی که بیان می شود: «قاضی در واقع قدرت جانشینی نامحدودی نسبت به والدین دارد که باید. تحت شرایطی که دادگاه اطفال و نوجوانان تعیین کرده است. بنابراین، این قدرت در تضاد با انتخاب مجدد قانونی برای «سپردن» مراقبت از صغیر به والدین، تنزل یافته است. متون قانونگذاری یک «نمایندگی منظره» را ایجاد می کند که تحت سلطه پیش بینی یک کارگردان (قاضی) است که می تواند هر لحظه تصمیم به پایان دادن به به صورت آزاد نمایندگی بگیرد. بنابراین ناتوانی واقعی حق تنظیم این بخش پنهان است. ” (P. ZATTI, Family Relations-Marriage-D facto family, in Family and Marriage, I, Milan, 2002, 48).
بنابراین ناگفته نماند که در فرضیه آسیب شناسی مدیریت، جاده عمومی قدیم مغالطه آمیز است، در حالی که جاده خصوصی خودمختاری خصوصی بهترین وسیله برای تنظیم مجدد پیمان آموزشی است، زیرا جاده عمومی فقط می تواند نسبت به یک یا هر دو طرف سرکوبگر باشید، زیرا دارای خاصیت محدودیت است و بنابراین، به ندرت تعیین کننده است و بنابراین ناکافی است.
در واقع نظر نگارنده این است که پیمان آموزشی فقط باید مشتمل بر اراده ضمنی طرفین تکمیل آن باشد و برای اینکه چنین باشد لازم است که در انتهای مسیر خودمختار قرارداد صورت گیرد. احزاب، زیرا نمیتواند و نباید حاوی مقررات تحریم عمومی باشد.
بنابراین در فرضیه آسیب شناسی مدیریت خانواده: «تأمین لزوم در نظر گرفتن توافقات بین والدین در مورد حضانت و نفقه فرزندان در این است که والدین در صورت توافق در این مورد می توانند . بهترین مفسر علایق کودکان و همچنین افرادی باشید که بیشترین آگاهی را از نیازها و ترجیحات آنها دارند. (L. RUBINO، مقررات موارد انحلال ازدواج، ماده 6، در Comm. to Italian Family Law، ویرایش شده توسط CIAN-OPPO-TRABUCCHI, VI, 1, Padua, 1993, 420 ss.).
و اگر قبلاً در مورد سودمندی رسمی شدن به اصطلاح میانجی گری خانواده صحبت کرده بودیم، اکنون می توان گفت که به دلیل اینکه اساساً نهادی فراقانونی است، میانجی گری خانواده در واقع از یک سو می تواند مفید باشد. کمک به کاهش، اگر نگوییم از بین بردن کینهها و کینههای زناشویی که محاکمه به احتمال زیاد میتواند با شدت تمام آنها را بروز دهد و در نتیجه، در صورت از دست دادن رضایت، میتواند به حصول توافق کمک کند. از والدین گرفته تا فضای داخلی اداره.
اما اگر پدر یا مادر به عنوان مجری عقد والدین با احراز شرایط شخصی خارج از اختیار خود محدود شود، اجرای قرارداد بی اثر خواهد بود و عنصری که موجب عدم نافذ بودن احتمالی قرارداد شده است، آن را نخواهد داشت. ممکن است تعارض بین استقلال از قبل موجود پیمانکاران متخلف و مقررات قانونی تحریم کننده یا بهتر بگوییم گسترش صلاحیت دولتی در مورد مشکل آموزشی باشد.
در این مورد، به آنچه قبلاً در مورد حکم قطعی 21 دسامبر 2012، n. 23713، ممکن است اقدامی از سوی شخص ذی صلاح صورت گیرد که مستلزم مداخله مقام قضایی – شاید تخصصی که در لایحه فوق الذکر پیش بینی شده است – باشد. C 2953، ارائه شده توسط دولت به اتاق در 11 مارس 2015 - که باید برای اجرای یک تحریم عذاب آور مداخله کند تا ناقض پیمان آموزشی در جهت احیای وضعیت فیزیولوژی اجتماعی دوباره آموزش ببیند.
یعنی در صورت نقض یا عدم اجرای قرارداد آموزشی و یا در صورت رفتار طرفین قرارداد بر خلاف مفاد قراردادی حاکم بر قرارداد آموزشی در رابطه با فرزندان خود، تخلفی صورت گیرد که همانطور که در بالا ذکر شد، به منظور بازگرداندن نوعی از فیزیولوژی مدیریت فوق الذکر، با منفعت اولیه برای خردسالان، و در نتیجه برای تک تک طرفین قرارداد، به یک صلاحیت آموزشی مجدد "تحریم" نیاز دارد.
روانشناس خانواده
روانشناس خانواده
هدف این مقاله، از تولد پیوند، اعم از زناشویی یا بالفعل خانواده یا در هر حال از تولد پیمان خانوادگی به معنای پیمان تربیتی والدین در سه گانه پدر-مادر-فرزندان شروع می شود. ، به طور خاص امروز عناصری را که در تعیین ثبات یا برعکس از هم پاشیدگی خانواده کمک می کند، تحلیل می کند.
در تجربه حرفهای میتوان بررسی کرد که چگونه اتحادیهها یا بهتر است بگوییم پیمانهای آموزشی خانوادهای وجود دارند که با وجود این واقعیت که پایههای بهینه وجود دارد، شکست میخورند، در حالی که میتوان مشخص کرد که چگونه اتحادیههای دیگر علیرغم درگیریها و بحرانها بسیار مستحکم باقی میمانند.
مشاهده شده است که تقریباً تمامی اعضای اتحادیه که به پیمان خانواده-تربیتی جان بخشیده اند، علت واقعی استرس خانوادگی و نارضایتی شخصی را به زوجین نسبت نمی دهند، در حالی که آن را به عوامل دیگری نسبت می دهند که همگی بیرونی است. به خود زن و شوهر: ادبیات شامل، به عنوان مثال، فقدان روابط اجتماعی جدید یا بازتر، تحریک علایق خارج از خانه، یا نیاز به خانه ای متفاوت، یا به فرزندی دیگر و غیره است.
هنگامی که این اتفاق می افتد، درگیری زوج ها افزایش می یابد، تحریکات تشدید می شود و وضعیت به تدریج غیرقابل تحمل می شود: افراد مجرد - اعم از همسر و یا والدین - بنابراین شروع به دیدن و احساس می کنند که اولین مقصر یا خالق بد پروژه شکست خانوادگی خود هستند. نتیجه این است که همه اینها منجر به دخالت فرزندان آنها در درگیری آنها می شود.
بنابراین، از آنجایی که از تجربه حرفهای ناشی میشود، نتیجهای به نظر میرسد، زیرا تنها زمانی که زوج والدینی که پیمان آموزشی-خانوادهای را تشکیل میدهند، موفق به شناسایی شکست پروژه خود در روابط زوجین خود شوند، آنگاه اعتماد میکنند که میتوانند شروع به فکر کردن کنند. و به دنبال راه حلی مناسب برای مشکلات خود باشند و شاید از بیرون درخواست کمک کنند.
آنچه اغلب اتفاق می افتد: به صورت فردی، ابتدا به دوستان، خویشاوندان، اغلب به کشیش ها یا وکلا مراجعه می کنند، در نهایت (به صورت انفرادی یا زوجی) ممکن است با یک روانشناس یا مشاور خانواده نیز تماس بگیرند (G. Santi, 1981) آنچه تجربه منجر به مشخص شدن آن شده است این است که با این حال این افراد اغلب مداخله معکوس و زیان آور خود را برای یک توافق زناشویی انجام می دهند، پیمان آموزشی والدینی جدید و دوباره تنظیم می شود و اکنون دیگر فعلی نیست.
در ادبیات علمی مشخص شده است که چگونه مدلهای عملیاتی سنتی که امروزه توسط متخصصان اعمال میشود و افراد مجرد در بحران به آنها روی میآورند، اغلب به جای مفید بودن برای زوجهای بحرانزده مضر هستند.
روانشناس خانواده
این نوشته به ویژه از مشاهدهای ناشی از یک سؤال مطرح شده است: آیا اختلالات روانی والدین جدا شده ناشی از جدایی آنها وجود دارد - خواه مبتنی بر یک زوج متاهل باشد یا مجرد.
پاسخ به این سوال باید از یک سوال دیگر شروع شود، یعنی اینکه آیا بین وضعیت یک زوج در بحران و وجود هرگونه اختلال روانی در بزرگسالان تشکیل دهنده زوج، رابطه علی وجود دارد؟
و در نهایت اگر جدایی زن و شوهر تنها یک عامل تبعی را نشان دهد یا در عوض خود جدایی باشد - در صورت لزوم - که نشانه ای از تصویر آینده و پیچیده تر از ناهنجاری های شخصیتی زوج جدا شده یا جدا شده باشد، آنگاه تحلیل که در نتیجه - از جدایی رخ داده - وضعیت اختلال روانی والدین بر روابط آنها با فرزندان و رشد طبیعی آنها تأثیر می گذارد.
ما نمی دانیم که آیا می توان به سؤالات فوق به طور جامع پاسخ داد یا خیر، اما همانطور که نشان داده شد، تا کنون می توانیم وجود رابطه نزدیک بین وضعیت تاهل از یک سو و آسیب شناسی روانی از سوی دیگر را تأیید کنیم (ر.ک. برای همه BL Bloom و همکاران، 1978). افراد جدا شده یا مطلقه بیش از حد در جمعیت روانپزشکی حضور دارند (MA Crago, 1972؛ AW Radick and C. Johnson, 1974; S. Bellin and RH Hardt, 1958) و همچنین احتمال بیشتری برای ابتلا به بیماری های جسمی دارند (TH Holmes and M. Masuda، 1974)، مشکلات الکلی (E. Rosenbaum، 1958؛ R. Woodruff et al., 1972; EM Jellinek, 1952) و رفتارهای اجتماعی (J. Morrison، 1974) را به میزان بیشتری نسبت به افراد متاهل یا مجرد نشان می دهد. V. Cigoli، G. Gullotta، G. Santi، در جدایی، طلاق و حضانت فرزند، Giuffrè Editore، 2007).
در واقع، بسیاری از مطالعات نشان داده اند که بین وقوع فروپاشی خانواده - که به عنوان یک عنصر بسیار استرس زا دیده می شود - و شروع اختلالات روانی-فیزیکی در بسیاری از افراد که در صورت عدم جدایی، بروز نمی کنند، پیامدی وجود دارد. این گونه آشفتگی ها، «... این افراد در واقع باید در یک بازه زمانی کوتاه، مشکلات متعددی را که در سه حوزه مهم ذاتی است حل کنند:
quella relativa agli aspetti pratici (lavoro, denaro, organizمربوط به جنبه های عملی (کار، پول، سازمان خانه و غیره)؛
حوزه روابط بین فردی-اجتماعی ( شبکه های دوستی، فعالیت های اجتماعی و روابط با دنیای خارج، روابط جنسی دگرجنس گرا و غیره)؛
حوزه تعاملات خانوادگی (تماس با شریک سابق، روابط با کودک و غیره).
شکست در تلاش برای حل این مشکلات مؤلفه اصلی واکنشهای هیجانی غیرطبیعی فردی است: هم زن و هم مرد الگوهای ناکارآمد و تصاویر آسیبشناختی مشابهی را در مرحله بلافاصله پس از جدایی نشان میدهند (علائم روانپزشکی، اضطراب، افسردگی همراه با مارلنز اقدام به خودکشی، خودکم بینی پایین). احترام و احساس گناه به همان اندازه در آثار سی. بریسکو، جی بی اسمیت، ای. رابینز، جی. و ف. گسکین، 1973؛ ام. گوتنتاگ و اس. سالاسین، 1979؛ ای.ام. هترینگتون، 1972؛ لی. و جی. جانسون، 1975)، با این حال، عدم تعادل در ابتدا در شوهران برجسته تر و جدی تر به نظر می رسد (EM Hetherington and coll., 1976; BL Bloom and coll., 1978)، اما برای همسران طولانی تر و پایدارتر است (EM Hetherington و همکاران. .، 1977؛ R. Brandwein، C. Brown and E. Fox، 1974؛ RL Stein، 1970) ( ر.ک. V. Cigoli، G. Gullotta، G. Santi، در Separazione، طلاق و حضانت کودک، Giuffrè Editore، 2007 ).
گزارش فوق، در محدوده این مقاله، مرتبط است، زیرا بر این مشکل تمرکز دارد که چرا پس از جدایی، والدینی داریم که تأثیر منفی میگذارند، شاید به این دلیل که قربانی یک آسیبشناسی روانشناختی، رشد طبیعی روانی-فیزیکی هستند. از فرزندانشان در این مورد، مطالعات زیل (1978) تأیید واضحی را ارائه می دهد و نشان می دهد که چگونه مادرانی - برای مثال - که از هم جدا شده اند و از نظر روانی تحت استرس هستند، رفتارهای طردکننده، تنبیهی و پرخاشگرانه بیشتری را در نظر می گیرند و نسبت به آن مادران کمتر توجه یا مراقبت می کنند. با تشکیل گروههای کنترل تا رسیدن به چنین نتیجهای، میتوان اظهار داشت که میزان بهزیستی عاطفی و سلامت روانی والدینی که حضانت را برعهده دارند، از عوامل بسیار مهم برای رشد سالم کودک هستند، خواه ناپایدار یا ناقص. ، آنها بر تعاملات و روابط در خانواده های تک والدی تأثیر می گذارند و باعث استرس بیشتر می شوند که به نوبه خود به تشدید شرایط حساس کمک می کند. (ر.ک. V. Cigoli، G. Gullotta، G. Santi، در جدایی، طلاق و حضانت فرزند، Giuffrè Editore، 2007).
همچنین باید به رویدادهای آسیبشناختی روانی کلاسیکتر مرتبط با مرحله پس از جدایی و رویدادهایی که این مرحله از جدایی زوجین به همراه دارد اشاره کرد: به نظر میرسد شناساییشدهترین مرحله فاز افسردگی باشد.
به نظر می رسد که این مرحله با احساس بی اعتمادی به تک تک والدین همراه با احساس تنهایی و احساس گناه به خاطر شکست آنها به عنوان یک زوج یا همچنین همراه با احساس خشم همراه با آسیب آشکار به فرزندان است که علت درگیری بین آنها می شود. بزرگسالان و سازهای آنها
بنابراین ضروری به نظر می رسد که یک فرد متخصص را شناسایی کنیم که با شروع از علائم ذکر شده در بالا، می تواند به فردی که مطمئناً در مشکل بزرگی است کمک کند، با توجه به اینکه به نظر می رسد برای فرد بسیار دشوار است که بتواند بر معنای رفتار خود تمرکز کند. آن لحظه.
در این مورد مشاهده شده است که چگونه: « مرحله افسردگی یا انتقالی به دنبال جدایی جسمانی است . بنابراین هدف اصلی اپراتور باید کمک به طرفین باشد تا آنها به "طلاق عاطفی" برسند (در سطح زناشویی، اما نه والدین): برای مدتی شرکای خود را "در رابطه با دیگران" می دانند . به جای "در خود" (R. Weiss, 1975)، آنها برای مدت طولانی توانایی، اعتبار یا موفقیت خود را در رابطه با یک فرد دیگر (اغلب از جنس مخالف) ارزیابی می کنند نه اینکه خود را مثبت درک کنند ، بنابراین. که واقعا ارزش دارند
از لحظهای که طرفین ایده تنها بودن در طول دوره انتقالی را بپذیرند و همیشه باید نیروی لازم برای خروج از آن را به تنهایی پیدا کنند، آخرین مرحله آغاز میشود که به عنوان مرحله تثبیت مجدد شناخته میشود . V. Cigoli، G. Gullotta، G. Santi، در جدایی، طلاق و حضانت فرزند، Giuffrè Editore، 2007).
برای رسیدن به مرحله تعادل مجدد زوجین پس از جدایی و یا در هر حال در مرحله جدایی که انعکاس آن برای فرزندان مفید خواهد بود، شناسایی ابزارهایی برای زوجین در بحران در ابتدای راه ضروری به نظر می رسد. جدایی، یا در جریان جدایی، ترک تعارض برای رسیدن به جدایی توافقی.
قانون فعلی ابزارهای مختلفی را ارائه می دهد: شناخته شده ترین آنها میانجیگری خانواده است که به عنوان ابزاری برای حل و فصل سازنده تعارض موجود در مدیریت خانواده است، به عنوان ابزاری که هدف آن هدایت افراد فردی است به طوری که خود آنها همیشه با مداخله شخص ثالثی، بی طرف و واجد شرایط، قادر است تمام منافع مربوطه را آشکار کند، در استقلال کامل مذاکره، تنظیم روابط آتی خود و مهمتر از همه با توجه به رفاه خردسالان، در صورت وجود، یا در در هر صورت با توجه به جدایی یا طلاق.
اما میانجی گری ماهیت داوطلبانه افراد را دارد، یعنی ضروری است که هر دو طرف در بحران بخواهند به آن متوسل شوند یا توافقی بین آنها وجود داشته باشد.
میانجیگری خانواده به عنوان ابزاری منحصربفرد و قراردادی بین افراد مجرد تشکیل دهنده زوج و با هدف شناسایی توافقی که اساساً در راستای وظایف والدین در قبال خردسالان حل و فصل یا رفع یا رفع تعارض می شود، همانطور که گفته شد مستلزم توافق فردی است. تا این مسیر را دنبال کند.
سوالی که باید پرسید این است: اگر این توافق وجود نداشته باشد، با کدام ابزار می توان به جدایی توافقی و متوازن بین زوجین در بحران و حین جدایی رسید؟
CTU ماتریس سیستمیک به کمک ما می آید.
در این شرایط یک CTU روانشناختی سیستمیک اهمیت اساسی دارد زیرا وظیفه چندگانه بودن را بر عهده می گیرد:
- کاتالیزور برای کاهش درگیری و در نهایت پایان دادن به آن،
- تحلیلگر دلایل اساسی و استعاری تعارض،
- ایجاد چارچوب قراردادی برای طرفین دعوی.
در واقع، شکل روانشناس سیستمی CTU نشان دهنده شخص ثالثی است که اعضای زوج علاوه بر خانواده های گسترده مرتبط، به قصد همدستی و تایید آن به دلایلی که به آن توجه تعارض دارند، توجه می کنند. هر کدام می دهد. با این حال، این اجازه میدهد که دعوی قضایی در یک زمینه سازمانی اجرا شود، و بیشترین سطح انرژی آن را کاهش میدهد و پایههای یک گروه قراردادی را با تعریف معیارهایی که هر دو متعهد به رعایت آنها هستند، میگذارد.
روانشناس خانواده
در این فرآیند بیش از هر چیز می توان دلیل استعاری اختلاف را شناسایی کرد. آگاهی از این عنصر-علت دوم است که می تواند اجازه دهد تا تعارض به پایان برسد.
در مقابل این، روانشناس سیستمی CTU قادر است سوژه متعارض را از طریق مذاکره ای که اساساً توسط طرفین انجام می شود، هدایت کند تا راه حل هایی را که برای هر دو به اندازه کافی مؤثر است، با آرام کردن تدریجی تعارض، به سمت یک جدایی منطقی در انحصاراً کارکردی و عملکردی هدایت کند. مبتنی بر همکاری.
و بنابراین، علاوه بر اینکه اصحاب دعوا از آن منتفع میشوند، بیتردید کودکان بیشترین ذینفع هستند، زیرا به دلیل بیربط بودن به دلایل نزاع، تنها تا زمانی که نزاع والدین حتی پس از نزاع ادامه دارد، میتوانند کاملاً منفعل و بازنده باشند. جدایش، جدایی.
CTU روانشناختی سیستمیک همچنین برای تأیید شرایط رشد کودکان و همچنین برای رفع تردید در مورد وضعیتهای آسیبشناختی روانی احتمالی والدین و خانوادههای بزرگ آنها ضروری به نظر میرسد که احتمالاً رفاه و رشد خردسالان را محدود میکند و در نتیجه مشکلات را نیز حل میکند. سوالات در ابتدا برداشته شد
این همچنین میتواند استفاده ابزاری از کودکان توسط والدین را در فرضیه سندرم بیگانگی والدین (SAP) حل کند (به Gardner, Parental Alenation Syndrome - SAP, 1998 مراجعه کنید)، جایی که در یک موقعیت از هم گسیختگی آشنا، "ابر مادر" ادعا می کند که نقش فراگیر در مدیریت فرزندان
همچنین به لطف CTU سیستمیک، می توان از بروز مشکلات روانی در مواردی که والدین توسط والدین دیگر از زندگی فرزند خود حذف می شوند و این به دلیل نوعی "برنامه ریزی" که توسط خردسال انجام شده است جلوگیری کرد. والد دیگر که با سوء استفاده از تعارض با شریک، مدعی مدیریت تک والدی صغیر است.
اثرات مخرب اختلال به اصطلاح سندروم بیگانگی والدین، در واقع، از دیدگاه روانشناختی، معمولاً در موقعیتهای قوی «رنج» و ساختار اجتنابناپذیر احساس گناه در خردسال و در نتیجه ترس از والدین قابل اعتماد، که می توانند با راهبردهای خودسرزنش و خود تخریبی به اختلالات هویتی و جنسی منجر شوند.
که برای آن استفاده سیستمی-رابطه ای از CTU خود را به عنوان یک ابزار قانونی اساسی برای درک و مداخله در مورد خود موضوع جدایی تحمیل می کند و این با غلبه بر بینش صرفاً فردگرایانه تجربه جدایی و تأثیرات آن بر رفاه افراد درگیر، از بزرگسالان شروع می شود تا به کودکان برسد.
بنابراین نیاز به تأکید بر آنچه که باید دوباره متعادل شود آشکار می شود و برای انجام این کار باید از تاریخچه خانوادگی شروع کرد، چگونه زوج متولد شد، چگونه به یک زوج والدین تبدیل شد که با آمدن به پیمان خانوادگی زندگی می کنند. بچهها، چگونه بچههای جدا شده به ابزاری برای درگیری والدین تبدیل میشوند که راهحل آن فقط از طریق کار مشترک همه متخصصانی که بر اساس مهارتهایشان با فروپاشی خانواده سروکار دارند، میتواند حاصل شود.
به سوی نظم و انضباط مجدد پیمان خانواده-آموزشی در یک موقعیت جداگانه: خودمختاری خصوصی پیمانکاران پیمان خانوادگی- آموزشی.
همانطور که مشخص است، از نظامی که انحصار تنظیم بحران خانواده و در نتیجه قدرت تنظیم مجدد توافقنامه آموزشی در بحران خانواده را به دولت - که به عنوان یک مرجع قضایی درک می شود، نسبت می دهد، اخیراً قانونگذار با تمایل برای "عدم صلاحیت" دعوا، اولین نشانه ای از تمایل به نسبت دادن مجدد به موضوعات تشکیل دهنده پیمان مزبور - اولیای دم و دیگران - داده است که تقریباً امکان تنظیم مجدد پیمان آموزشی جدید را دارد که در پی جدایی این پیمان شکل می گیرد. زوج والدین (مثلاً به قانون 10 نوامبر 2014، شماره 162 فکر کنید، که اجازه می دهد تا جدایی، طلاق و اصلاحات مربوطه از طریق مذاکره با کمک وکلا یا حتی با توافق مستقیم با شهردار و همچنین قانون به دست آید. 6 مه 2015، شماره 55، در مورد به اصطلاح "طلاق مختصر" که فاصله زمانی بین جدایی و طلاق را کوتاه می کند و باعث تقویت دیگری به طلاق ممکن می شود. تفاهمات گسترده بین طرفین).
به نظر می رسد واضح است که این قواعد نشان دهنده تمایل به ایجاد پایه های آینده برای بازنگری در مفهوم در دسترس بودن و عدم دسترسی به حقوق - به ویژه تعیین تکلیف و نظم و انضباط درگیری زوجین - و حوزه های کاربردی مربوطه با پشتیبانی ابزارها است. مانند میانجیگری خانواده و به اصطلاح رویه مشارکتی که اگرچه مدون نیست به تدریج در عمل گسترش مییابد و حفظ گفتوگو را در هر رابطه، حتی متعارض، تقویت میکند.
مجموعه ای از ابزارهایی که در جهت پرهیز از سایر اقدامات تحمیلی - دولتی - می روند تا به اراده والدین در مدیریت بحران خانواده یا بهتر بگوییم جدایی زوج والدین خود فضای بیشتری بدهند.
گفته شده است که « به وسیله این ابزار می توان از پتانسیل موجود در درگیری و دانش و منافع قهرمانان آن بهره برد. مرکز ثقل به واقعیت عینی دعوا باز می گردد و فرد شروع به فکر می کند که غلبه بر آن لزوماً با تصمیم مقتدرانه ای که اراده انتزاعی قانون را احیا می کند صورت نگیرد.
در مواردی که افراد خصوصی مالک موقعیتهای اساسی مورد اختلاف هستند و منافع فرافردی یا عمومی برای محافظت وجود ندارد، همانطور که میتوانند به روابط جان بخشند، آنها را تغییر دهند یا ناپدید کنند، به همان روشی که باید بتوانند هر گونه اشک را برطرف کنید، بحران های همکاری را حل کنید و آزادانه ترتیبات و تعادل های آینده خود را تنظیم کنید. تا دیروز، توافقاتی که در چارچوب میانجیگری خانواده یا رویه مشارکتی حاصل شده بود، باید در درخواستهای جدایی توافقی یا طلاق مشترک اجرا میشد. امروزه، همان داراییها میتوانند مستقیماً از طریق مذاکره کمکی رسمیت داشته باشند » (به دانوی، فرآیند جدایی و طلاق، میلان، 2015، ص 283 مراجعه کنید).
اما با توجه به اینکه این ابزار امروزه فقط دارای یک نظم عمومی در سطح مدنی با میانجیگری مدنی و تجاری است، همانطور که توسط فرمان قانونی 4 مارس 2010، n. 28، و نه در مسائل خانواده، بلافاصله مداخله قانونی لازم به نظر می رسد که حداقل با این ابزارها می تواند مشروعیت قانونی را به کسانی که واقعاً باید تنها رعیت دارای قدرت حق برای تنظیم مجدد پیمان تربیتی باشند، بازگرداند. با تولد فرزندان به وجود آمد و متعاقباً برای جدایی زوج والدین نظم جدیدی را می طلبد.
از این رو، از اینجا به نظر می رسد که رعایت بهترین قانون خانواده برای تضمین هرچه بهتر بهترین توافق آموزشی پس از جدایی زوجین، ضروری به نظر می رسد.
پاسخ ممکن است بدیهی به نظر برسد: انتساب مجدد قدرت کامل به خودمختاری والدین که علاوه بر این منعکس کننده ارزش برجسته ای است که قانون اساسی به حمایت از شخص، هم به عنوان یک فرد و هم به عنوان عضوی از تشکیلات اجتماعی که شخصیت او در آن آشکار می شود، نسبت می دهد.
اما هنوز از جهات مختلف انتقاداتی در این مورد وجود دارد، کسانی هستند که بر نقش اساسی که باید همچنان فقه با انتساب ارزشی به نقش سوابق - احکام دادگاه تجدیدنظر یا دادگاه قانون اساسی - به عنوان یک نقش اساسی تاکید کنند. ابزاری برای انطباق حق با واقعیت اجتماعی و فرهنگی و در نتیجه اقدامات ناهمگون تحمیلی که بعد از جدایی بر زندگی جدید خانوادگی در اجزای خود تأثیر می گذارد.
و در واقع مشخص است که دولت لایحه توانمندسازی را به مجلس ارائه کرده است (لایحه توانمندساز شماره C 2953 است که توسط دولت در 11 مارس 2015 به اتاق ارائه شده است) که باید با هدف نسبت دادن برخی اختلافات به متخصصان باشد. نهادهای قضایی که باید در دادگاه های عادی ایجاد بخش های تخصصی ویژه به نام «خانواده و شخص» را پیش بینی کنند (این بخش ها باید همانطور که در چندین جا در لایحه ذکر شده است، عنوان «دادگاه» را به خود اختصاص دهند. از خانواده و شخص» که باید نوع شناسی وسیعی از اختلافات و نه فقط قضاوت جدایی و طلاق را به آنها سپرد.
نکته جالب فنی نیز این است که پروژه به مفاد هنر اشاره صریح دارد. 38 موجود است att به منظور حل مثبت شبهات موجود در خصوص تقسیم صلاحیت بین دادگاه عادی و دادگاه صغیر در دعاوی مشروط به موضوع مواد 330 ff. ج: در واقع لایحه صراحتاً مقرر می دارد که دادگاه اطفال و نوجوانان صلاحیت رسیدگی به احکام محدود کننده و ابطال کننده را دارد و vis atrativa که با حکم در انتظار جدایی یا طلاق تعیین می شود، فقط باید به نفع دادگاه خانواده عمل کند. برای مقررات محدود کننده طبق ماده. ماده 333 قانون مدنی: این اشاره در تضاد با آن چیزی است که توسط دادگاه کیفری تصمیم گرفته شده است که صلاحیت دادگاه عادی برای آن نیز در رابطه با دعاوی سلب قدرت مذکور در ماده مذکور عمل می کند. 330 قانون مدنی ایتالیا (ر.ک. دادگاه تجدیدنظر 26 ژانویه 2015، شماره 1349).
با این حال، برای نادیده گرفتن ارزش قانونی این لایحه، سؤال اول همچنان باز است: بهترین حق برای خانواده در بحران چیست؟
در این مورد، موضوع قراردادهای پیش از ازدواج به کمک ما می آید، که به طور فزاینده ای در حال تبدیل شدن به یک حوزه آزمایشات فقهی و اعتقادی، در غیاب، در حال حاضر، مراجع نظارتی خاص است.
به عبارت دیگر، بحثی تجربی در مورد امکان تهیه پیشنویس توافقنامههایی با ماهیت پیشگیرانه از بحران زناشویی توسط مدیران انحصاری انجام میشود که هم توافقات قبل از جشن عروسی یا حتی در دوران عقد را درک میکنند. که طرفین در نظر دارند (از قبل) شرایط هر بحران زناشویی (به اصطلاح «قراردادهای مربوط به جدایی، طلاق، فسخ» )، هر دو توافقی که به مناسبت جدایی شخصی توافقی مقرر شده است، یا بین جدایی و طلاق (و بنابراین، در لحظه ای که بحران زناشویی قبلاً منفجر شده است) که با آن زوجین قصد دارند (قبل) شرایط طلاق آینده (اما در حال حاضر احتمالی و نزدیک) را فراهم کنند (بنابراین "توافق بین جدایی و طلاق" نامیده می شود .
حکم قصاص 21 دسامبر 2012، n. 23713 از یک ارزیابی مثبت اساسی از این توافقنامه ها؛ در واقع، او تأیید می کند که آنها در ایالات مختلف، به ویژه در کشورهایی که فرهنگ آنگلوساکسون دارند، بسیار رایج هستند، جایی که آنها "عملکرد سودآوری از کاهش قیمت اختلافات خانوادگی و طلاق" را انجام می دهند.
روانشناس خانواده
بنابراین، ما قبلاً درخششی فقهی داریم که می گوید: «نه تنها اصول حقوق خانواده باید به اندازه کافی مورد توجه قرار گیرد، بلکه خود بسط نظام نظارتی که اکنون به سمت شناخت فضاهای هرچه بیشتر استقلال برای همسران در تعیین روابط اقتصادی خود معطوف شده است. ". "
ما شروعی برای تبدیل بطلان مطلق (به دلیل مغایرت با نظم عمومی) عقد قبل از عقد به نسبی داریم که فقط توسط صاحب حق می تواند فعال شود. و این ما را امیدوار می کند که به زودی این بیانیه نیز به قانون تبدیل شود.
طرحی مشابه، همانطور که تا به حال تأیید شده است - روانی و حقوقی - منجر به تأیید این موضوع می شود که چگونه اصل توافق در مدیریت خانواده و توافق جدید ناشی از برهم زدن نهایی خانواده توسط والدین پیمانکار باید از اختیارات خارج شود. قاضی نمی تواند با تصمیمات تحمیلی غیرقانونی در مورد تصمیمات آموزشی تنبیه کند زیرا امروز دیگر با مصلحت صغیر منطبق نیست.
هر چقدر هم که دشوار باشد، فقط به توافق والدین - قبل و بعد از جدایی زوج والدین - باید ارزش قانونی داده شود، زیرا والدین همیشه اولین متولیان انتخاب های مربوط به تحقق شخصیت صغیر هستند. وجود تفاهم بین والدین در هر لحظه از زندگی مدیریت خانواده - فیزیولوژیکی یا آسیب شناختی - تنها چیزی است که همیشه می تواند مورد لطف فرزند قرار گیرد.
فقط به این ترتیب است که منافع صغیر واقعاً به یک "ارزش اعلام شده" تبدیل می شود که محتوای آن از قبل تعیین شده نیست اما در توافقنامه والدین مشخص شده است که مشخص بودن آن قبل از درخواست مشخص نیست.
آنچه می توان فهمید این است که امروزه در جایی که مدیریت خصوصی مدیریت خانواده مورد بحث است، خلأ قانونی وجود دارد، تا جایی که بیان می شود: «قاضی در واقع قدرت جانشینی نامحدودی نسبت به والدین دارد که باید. تحت شرایطی که دادگاه اطفال و نوجوانان تعیین کرده است. بنابراین، این قدرت در تضاد با انتخاب مجدد قانونی برای «سپردن» مراقبت از صغیر به والدین، تنزل یافته است. متون قانونگذاری یک «نمایندگی منظره» را ایجاد می کند که تحت سلطه پیش بینی یک کارگردان (قاضی) است که می تواند هر لحظه تصمیم به پایان دادن به به صورت آزاد نمایندگی بگیرد. بنابراین ناتوانی واقعی حق تنظیم این بخش پنهان است. ” (P. ZATTI, Family Relations-Marriage-D facto family, in Family and Marriage, I, Milan, 2002, 48).
بنابراین ناگفته نماند که در فرضیه آسیب شناسی مدیریت، جاده عمومی قدیم مغالطه آمیز است، در حالی که جاده خصوصی خودمختاری خصوصی بهترین وسیله برای تنظیم مجدد پیمان آموزشی است، زیرا جاده عمومی فقط می تواند نسبت به یک یا هر دو طرف سرکوبگر باشید، زیرا دارای خاصیت محدودیت است و بنابراین، به ندرت تعیین کننده است و بنابراین ناکافی است.
در واقع نظر نگارنده این است که پیمان آموزشی فقط باید مشتمل بر اراده ضمنی طرفین تکمیل آن باشد و برای اینکه چنین باشد لازم است که در انتهای مسیر خودمختار قرارداد صورت گیرد. احزاب، زیرا نمیتواند و نباید حاوی مقررات تحریم عمومی باشد.
بنابراین در فرضیه آسیب شناسی مدیریت خانواده: «تأمین لزوم در نظر گرفتن توافقات بین والدین در مورد حضانت و نفقه فرزندان در این است که والدین در صورت توافق در این مورد می توانند . بهترین مفسر علایق کودکان و همچنین افرادی باشید که بیشترین آگاهی را از نیازها و ترجیحات آنها دارند. (L. RUBINO، مقررات موارد انحلال ازدواج، ماده 6، در Comm. to Italian Family Law، ویرایش شده توسط CIAN-OPPO-TRABUCCHI, VI, 1, Padua, 1993, 420 ss.).
و اگر قبلاً در مورد سودمندی رسمی شدن به اصطلاح میانجی گری خانواده صحبت کرده بودیم، اکنون می توان گفت که به دلیل اینکه اساساً نهادی فراقانونی است، میانجی گری خانواده در واقع از یک سو می تواند مفید باشد. کمک به کاهش، اگر نگوییم از بین بردن کینهها و کینههای زناشویی که محاکمه به احتمال زیاد میتواند با شدت تمام آنها را بروز دهد و در نتیجه، در صورت از دست دادن رضایت، میتواند به حصول توافق کمک کند. از والدین گرفته تا فضای داخلی اداره.
اما اگر پدر یا مادر به عنوان مجری عقد والدین با احراز شرایط شخصی خارج از اختیار خود محدود شود، اجرای قرارداد بی اثر خواهد بود و عنصری که موجب عدم نافذ بودن احتمالی قرارداد شده است، آن را نخواهد داشت. ممکن است تعارض بین استقلال از قبل موجود پیمانکاران متخلف و مقررات قانونی تحریم کننده یا بهتر بگوییم گسترش صلاحیت دولتی در مورد مشکل آموزشی باشد.
در این مورد، به آنچه قبلاً در مورد حکم قطعی 21 دسامبر 2012، n. 23713، ممکن است اقدامی از سوی شخص ذی صلاح صورت گیرد که مستلزم مداخله مقام قضایی – شاید تخصصی که در لایحه فوق الذکر پیش بینی شده است – باشد. C 2953، ارائه شده توسط دولت به اتاق در 11 مارس 2015 - که باید برای اجرای یک تحریم عذاب آور مداخله کند تا ناقض پیمان آموزشی در جهت احیای وضعیت فیزیولوژی اجتماعی دوباره آموزش ببیند.
یعنی در صورت نقض یا عدم اجرای قرارداد آموزشی و یا در صورت رفتار طرفین قرارداد بر خلاف مفاد قراردادی حاکم بر قرارداد آموزشی در رابطه با فرزندان خود، تخلفی صورت گیرد که همانطور که در بالا ذکر شد، به منظور بازگرداندن نوعی از فیزیولوژی مدیریت فوق الذکر، با منفعت اولیه برای خردسالان، و در نتیجه برای تک تک طرفین قرارداد، به یک صلاحیت آموزشی مجدد "تحریم" نیاز دارد.
روانشناس خانواده