12-09-2020, 09:02 PM
(آخرین ویرایش: 17-09-2020, 04:32 PM، توسط فاطمه فتحی.)
[font=tahoma]Bad Pork[/font]
[font=tahoma][font=tahoma]What's that smell, Nadine wondered. She had bought a big piece of pork from the market four hours ago. As always, she smelled the pork after the butcher handed it to her. It had smelled fine. But now, it didn't. She cut into the other side of the pork and took another sniff. Annoyed, she wrapped up the pork, grabbed her receipt, and drove back to the market.[/font]
[font=tahoma]She went up to the same butcher who had handed her the pork that morning. She asked him to smell the pork. He said that it smelled okay and gave it back to her. She told him to call the manager of the meat department. The manager came out a minute later. Nadine told him about the pork. She also told him that he needed to hire butchers who had better noses. He smelled the pork. "Phew," he said. He apologized to Nadine.[/font]
[font=tahoma]Then he spoke to the butcher, who said he couldn't smell anything because he had a cold. "You have a cold and you're handling meat and fish? Go home!" The manager turned back to Nadine, apologized again, and told her she could have a full refund. She gave him the pork and thanked him. She inspected a couple of fresh trout and had them wrapped up. She went to the cashier at the front of the market, got her refund for the pork, paid for the fish, and walked out. While she was getting into her car, the manager told another butcher to grind up the pork with a little lime juice and sell it at a 20-percent discount.[/font]
[/font]
[align=right]گوشت خوک بد نادین تعجب کرد که چه بویی است. او چهار ساعت پیش یک قطعه بزرگ گوشت خوک از بازار خریده بود. مثل همیشه ، بعد از اینکه قصاب گوشت خوک را به او داد ، بو گرفت. بوی خوبی گرفته بود. اما اکنون اینگونه نبود. او به طرف دیگر گوشت خوک برید و بوی دیگری گرفت. با عصبانیت ، گوشت خوک را پیچید ، رسیدش را گرفت و با ماشین برگشت به بازار. او به همان قصابی رفت که صبح آن روز گوشت خوک را به او تحویل داده بود. او از او خواست که بوی گوشت خوک را بو کند. او گفت که بوی مشکلی دارد و به او برگرداند. او به او گفت با مدیر بخش گوشت تماس بگیرد. مدیر یک دقیقه بعد بیرون آمد. نادین به او در مورد گوشت خوک گفت. او همچنین به او گفت که او نیاز به استخدام قصابی دارد که بینی آنها بهتر است. او بوي گوشت خوک داد. او گفت: "پیو". او از نادین عذرخواهی کرد. سپس با قصاب صحبت كرد و او گفت كه از آنجا كه سرما خورده بود بوي نمي دهد. "شما سرما خورده اید و گوشت و ماهی را اداره می کنید؟ به خانه بروید!" مدیر دوباره به نادین برگشت ، دوباره عذرخواهی کرد و به او گفت که می تواند بازپرداخت کامل داشته باشد. او گوشت خوک را به او داد و از او تشکر کرد. او چند قزل آلای تازه را بازرسی کرد و آنها را بسته بندی کرد. او به صندوقدار جلوی بازار رفت ، استرداد گوشت خوک را پرداخت کرد ، هزینه ماهی را پرداخت کرد و بیرون رفت. در حالی که او سوار اتومبیل خود می شد ، مدیر به قصاب دیگری گفت گوشت خوک را با کمی آب آهک خرد کرده و با 20 درصد تخفیف بفروشد.
[font=tahoma][font=tahoma]What's that smell, Nadine wondered. She had bought a big piece of pork from the market four hours ago. As always, she smelled the pork after the butcher handed it to her. It had smelled fine. But now, it didn't. She cut into the other side of the pork and took another sniff. Annoyed, she wrapped up the pork, grabbed her receipt, and drove back to the market.[/font]
[font=tahoma]She went up to the same butcher who had handed her the pork that morning. She asked him to smell the pork. He said that it smelled okay and gave it back to her. She told him to call the manager of the meat department. The manager came out a minute later. Nadine told him about the pork. She also told him that he needed to hire butchers who had better noses. He smelled the pork. "Phew," he said. He apologized to Nadine.[/font]
[font=tahoma]Then he spoke to the butcher, who said he couldn't smell anything because he had a cold. "You have a cold and you're handling meat and fish? Go home!" The manager turned back to Nadine, apologized again, and told her she could have a full refund. She gave him the pork and thanked him. She inspected a couple of fresh trout and had them wrapped up. She went to the cashier at the front of the market, got her refund for the pork, paid for the fish, and walked out. While she was getting into her car, the manager told another butcher to grind up the pork with a little lime juice and sell it at a 20-percent discount.[/font]
[/font]
[align=right]گوشت خوک بد نادین تعجب کرد که چه بویی است. او چهار ساعت پیش یک قطعه بزرگ گوشت خوک از بازار خریده بود. مثل همیشه ، بعد از اینکه قصاب گوشت خوک را به او داد ، بو گرفت. بوی خوبی گرفته بود. اما اکنون اینگونه نبود. او به طرف دیگر گوشت خوک برید و بوی دیگری گرفت. با عصبانیت ، گوشت خوک را پیچید ، رسیدش را گرفت و با ماشین برگشت به بازار. او به همان قصابی رفت که صبح آن روز گوشت خوک را به او تحویل داده بود. او از او خواست که بوی گوشت خوک را بو کند. او گفت که بوی مشکلی دارد و به او برگرداند. او به او گفت با مدیر بخش گوشت تماس بگیرد. مدیر یک دقیقه بعد بیرون آمد. نادین به او در مورد گوشت خوک گفت. او همچنین به او گفت که او نیاز به استخدام قصابی دارد که بینی آنها بهتر است. او بوي گوشت خوک داد. او گفت: "پیو". او از نادین عذرخواهی کرد. سپس با قصاب صحبت كرد و او گفت كه از آنجا كه سرما خورده بود بوي نمي دهد. "شما سرما خورده اید و گوشت و ماهی را اداره می کنید؟ به خانه بروید!" مدیر دوباره به نادین برگشت ، دوباره عذرخواهی کرد و به او گفت که می تواند بازپرداخت کامل داشته باشد. او گوشت خوک را به او داد و از او تشکر کرد. او چند قزل آلای تازه را بازرسی کرد و آنها را بسته بندی کرد. او به صندوقدار جلوی بازار رفت ، استرداد گوشت خوک را پرداخت کرد ، هزینه ماهی را پرداخت کرد و بیرون رفت. در حالی که او سوار اتومبیل خود می شد ، مدیر به قصاب دیگری گفت گوشت خوک را با کمی آب آهک خرد کرده و با 20 درصد تخفیف بفروشد.
http://kishindustry.com