11-09-2020, 09:47 AM
(آخرین ویرایش: 17-09-2020, 12:04 AM، توسط Marjanbesarati.)
پردیس فناوری کیش_طرح مشاوره متخصصین صنعت ومدیریت_دپارتمان زبانهای خارجی:http://kishindustry.com
The Three Feathery
A king had three sons. Two sons were clever but the third one was so simple that lie was called Simpleton. One day the king said. “The one who brings me the most beautiful carpet shall inherit my kingdom. I shall fly three feathers and you must follow their directions to search for the carpet!” Saying this, he flew three feathers in the air. One son went East and the other, west. But Simpleton remained there. His feather fell on the floor. He saw a trap door beneath the feather and went inside. Simpleton saw a fat toad sitting along with other smaller toads. The toad asked, “What do you want?” He replied, “I want the prettiest carpet in the world!” And the toad gave him a pretty carpet. Simpleton took it to the king and he was made king.
Simpleton’s brothers were jealous and they said, “Father! Simpleton is too simple to rule the kingdom!” The king said. “The one who brings me the most beautiful ring shall inherit my kingdom!” Now, the toad gave Simpleton the prettiest ring in the world. Simpleton’s brothers cried, “Father! Simpleton is too simple to rule!” So the king said, “Bring me the most beautiful woman and you shall inherit my kingdom!”
This time, the toad changed a little toad into a lovely maiden and sent her with Simpleton, The brothers came back with peasant wives. They said, “Father, let’s see whose wife is strongest! The lady who jumps through this ring in the centre of the hall will get the kingdom!” Simpleton’s wife leapt like a deer. while the other ladies broke their legs! Simpleton inherited the kingdom and lived happily ever after.
(21)
سه پر
پادشاهى سه پسر داشت. دو پسر باهوش بودند اما پسر سوم آنقدر ساده بود که او را سيمپلتون ناميدند.روزی پادشاه گفت. "کسی که زيباترين قاليچه را برای من به ارمغان می آورد ، پادشاهی من را به ارث می برد. من سه پر را به هوا مى اندازم و شما باید برای پيداكردن قاليچه ،آنها را دنبال کنید! " با گفتن این جمله ، او سه پر را در هوا پرواز داد. یک پسر به شرق و پسر دیگر به غرب رفت. اماسیمپلتون در آنجا ماند. پر او روی زمین افتاد. او در زیر پر را دید و به داخل رفت. سيمپلتون یک وزغ چاق را دید که در کنار وزغ های كوچكتر دیگرى نشسته است. وزغ پرسید ، "چه می خواهی؟" وی پاسخ داد ، "من زیباترین فرش جهان را می خواهم!" و وزغ فرش زيبايى به او داد. سیمپلتون آن را نزد شاه برد و او را پادشاه كردند.
برادران سيمپلتون حسادت کردند و آنها گفتند: "پدر! سيمپلتون برای پادشاهی بسیار ساده لوح است! " شاه گفت. "کسی که زیباترینانگشتر را برای من به ارمغان می آورد ، پادشاهی من را به ارث می برد!" اينبار ، وزغ زیباترین انگشتر جهان را به سيمپلتون داد .برادران سيمپلتون گریه کردند ، "پدر! سيمپلتون برای حکمرانی خیلی ساده لوح است! " پادشاه گفت: "زیباترین زن را برای من بياوريد و پادشاهی من را به ارث خواهید برد!"
این بار ، وزغ يك وزغ را به یک دوشیزه دوست داشتنی تبديل كرد و او را به همراه سیمپلتون فرستاد ، برادران با همسرانى دهقان بازگشتند. آنها گفتند: "پدر ، ببینیم همسر چه کسی قویتر است! بانویی که از وسط اين حلقه اى كه در وسط اتاق قرار دارد بپرد ، پادشاهی را بدست خواهد آورد! " همسر سيمپلتون مثل آهو پرید. در حالی که خانم های دیگر پاهای خود را شکستند! سیمپلتون پادشاهی را به ارث برد و پس از آن باخوشبختی زندگی کرد.
A king had three sons. Two sons were clever but the third one was so simple that lie was called Simpleton. One day the king said. “The one who brings me the most beautiful carpet shall inherit my kingdom. I shall fly three feathers and you must follow their directions to search for the carpet!” Saying this, he flew three feathers in the air. One son went East and the other, west. But Simpleton remained there. His feather fell on the floor. He saw a trap door beneath the feather and went inside. Simpleton saw a fat toad sitting along with other smaller toads. The toad asked, “What do you want?” He replied, “I want the prettiest carpet in the world!” And the toad gave him a pretty carpet. Simpleton took it to the king and he was made king.
Simpleton’s brothers were jealous and they said, “Father! Simpleton is too simple to rule the kingdom!” The king said. “The one who brings me the most beautiful ring shall inherit my kingdom!” Now, the toad gave Simpleton the prettiest ring in the world. Simpleton’s brothers cried, “Father! Simpleton is too simple to rule!” So the king said, “Bring me the most beautiful woman and you shall inherit my kingdom!”
This time, the toad changed a little toad into a lovely maiden and sent her with Simpleton, The brothers came back with peasant wives. They said, “Father, let’s see whose wife is strongest! The lady who jumps through this ring in the centre of the hall will get the kingdom!” Simpleton’s wife leapt like a deer. while the other ladies broke their legs! Simpleton inherited the kingdom and lived happily ever after.
(21)
سه پر
پادشاهى سه پسر داشت. دو پسر باهوش بودند اما پسر سوم آنقدر ساده بود که او را سيمپلتون ناميدند.روزی پادشاه گفت. "کسی که زيباترين قاليچه را برای من به ارمغان می آورد ، پادشاهی من را به ارث می برد. من سه پر را به هوا مى اندازم و شما باید برای پيداكردن قاليچه ،آنها را دنبال کنید! " با گفتن این جمله ، او سه پر را در هوا پرواز داد. یک پسر به شرق و پسر دیگر به غرب رفت. اماسیمپلتون در آنجا ماند. پر او روی زمین افتاد. او در زیر پر را دید و به داخل رفت. سيمپلتون یک وزغ چاق را دید که در کنار وزغ های كوچكتر دیگرى نشسته است. وزغ پرسید ، "چه می خواهی؟" وی پاسخ داد ، "من زیباترین فرش جهان را می خواهم!" و وزغ فرش زيبايى به او داد. سیمپلتون آن را نزد شاه برد و او را پادشاه كردند.
برادران سيمپلتون حسادت کردند و آنها گفتند: "پدر! سيمپلتون برای پادشاهی بسیار ساده لوح است! " شاه گفت. "کسی که زیباترینانگشتر را برای من به ارمغان می آورد ، پادشاهی من را به ارث می برد!" اينبار ، وزغ زیباترین انگشتر جهان را به سيمپلتون داد .برادران سيمپلتون گریه کردند ، "پدر! سيمپلتون برای حکمرانی خیلی ساده لوح است! " پادشاه گفت: "زیباترین زن را برای من بياوريد و پادشاهی من را به ارث خواهید برد!"
این بار ، وزغ يك وزغ را به یک دوشیزه دوست داشتنی تبديل كرد و او را به همراه سیمپلتون فرستاد ، برادران با همسرانى دهقان بازگشتند. آنها گفتند: "پدر ، ببینیم همسر چه کسی قویتر است! بانویی که از وسط اين حلقه اى كه در وسط اتاق قرار دارد بپرد ، پادشاهی را بدست خواهد آورد! " همسر سيمپلتون مثل آهو پرید. در حالی که خانم های دیگر پاهای خود را شکستند! سیمپلتون پادشاهی را به ارث برد و پس از آن باخوشبختی زندگی کرد.