05-05-2021, 12:00 PM
quand le soleil sera plus chaud, je ferai comme vous faisiez ici : je le mettrai au soleil de huit heures du matin a cinq heures de l’après -midi
آه !رزا لبخندی زد , و من باید به شما می گفتم: که لاله شما در خطر است.
یک خطر جدی !خدای من !چه خطری کدام یکی ؟
شما درست می گفتید. آقای جکوب بدنبال من نبود او دنبال میخک های لاله بود. یه روز من رفتم پایین در باغ و متوجه حضوراو شدم گیاه را نکاشتم و پس از اینکه آنجا را ترک کردم او آنجا رفت و خاک را با دستان خود بهم ریخت اما چیزی نیافت.
آه بیچاره! اما گیاه چه شد رزا شما با آن چه کردید زمان کاشت آن کمی دیر شده است. گیاه را شش رو است كه در خاکی که شما انتخاب كرده ايد کاشته شده و جيكوب گيزل نمي تواند آن را بدزدد چون در اتاق من است. حالا او تمام روز نور خورشید دارد. اما هنگامی که از زمین بیرون می آید ، هنگامی که نور خورشید بیشتر می شود ، من همان کاری را که شما در اینجا انجام دادید انجام می دهم: من آن را از هشت صبح تا پنج بعد از ظهر درجایی که آفتاب کمتری می گیرد قرار می دهم .
Cornelius, la tulipe commence à sortir de terre.
-Oh ! Rosa, vous verrez comme elle va grandir vite.
-Je ne pense qu’à elle, Cornelius.
-Qu’a elle Rosa ? Prenez garde, c’est moi qui vais être jaloux à mon tour.
Deux jours plus tard, Rosa lui annonce que les pétales vont s’ouvrir.
-Et la couleur, Rosa ?
-Ah ! Elle est bien foncée. Foncée comme l’encre avec laquelle je vous ai écrit.
-Rosa, ma tulipe va fleurir, et ma tulipe va fleurir noire ! Dès qu’elle sera ouverte, mettez-la bien à l’ombre, Rosa et a l’instant mem, partez à Harlem pour prévenir le président de la Société d’horticulture que grande tulipe noire est fleurie. Vous emporterez la fleur car il ne faut pas vous séparer d’elle un seul instant.
رزا عصرها دوباره می آید و اجازه می دهد کورنلیوس دستانش را نوازش کند ، موهایش را ببوسد ...
کورنلیوس ، لاله شروع به بیرون آمدن از زمین می کند.
آه !رزا لبخندی زد , و من باید به شما می گفتم: که لاله شما در خطر است.
یک خطر جدی !خدای من !چه خطری کدام یکی ؟
شما درست می گفتید. آقای جکوب بدنبال من نبود او دنبال میخک های لاله بود. یه روز من رفتم پایین در باغ و متوجه حضوراو شدم گیاه را نکاشتم و پس از اینکه آنجا را ترک کردم او آنجا رفت و خاک را با دستان خود بهم ریخت اما چیزی نیافت.
آه بیچاره! اما گیاه چه شد رزا شما با آن چه کردید زمان کاشت آن کمی دیر شده است. گیاه را شش رو است كه در خاکی که شما انتخاب كرده ايد کاشته شده و جيكوب گيزل نمي تواند آن را بدزدد چون در اتاق من است. حالا او تمام روز نور خورشید دارد. اما هنگامی که از زمین بیرون می آید ، هنگامی که نور خورشید بیشتر می شود ، من همان کاری را که شما در اینجا انجام دادید انجام می دهم: من آن را از هشت صبح تا پنج بعد از ظهر درجایی که آفتاب کمتری می گیرد قرار می دهم .
-Oh ! Vous êtes un jardinier parfait, ma belle Rosa. Mais j’y pense, la culture de ma tulipe ça vous prendre tout votre temp.
Oui, c’est vrai, dit Rosa, mais votre tulipe, c’est un peu ma fille. Je lui donne le temps que je donnerais à mon enfant, si j’étais mère. Il n’y a qu’un devenant sa
Mère, dit Rosa en souriant, que je ne serai plus sa rivale.
-Cela m’attriste que vous les aimiez plus que moi.
-Ah ! chère bien-aimée, voyez mes mains qui tremblent, regardez mon front pale, écoutez mon cœur qui bat ; eh bien, ce n’est pas parce que ma tulipe noire me sourit et m’appelle ; non : c’est parce que vous me souriez, vous, c’est parce que vous penchez votre front vers moi. Rosa, mon amour, jetez le caïeu de la tulipe noire, mais me m’ôtez point votre voix, ne m’ôtez pas le bruit de vos pas dans l’escalier, ne m’ôtez pas la lumière de vos yeux dans le couloir de la prison ;
Aimez-moi, Rosa, car je sens bien que je n’aime que vous.
اوه تو یک باغبان کامل هستی ، رزای زیبای من.شما به فکر آن هستید ، پرورش لاله من وقت شما را می گیرد. رزا گفت بله ، درست است ، اما لاله شما به نوعی دختر من است. من برای او مانند مادری که از فرزندش نگه داری می کند وقت می گذارم. گویی او خود من است ، رزا با لبخند گفت: من دیگر رقیب او نخواهم شد.
ناراحتم می کند که تو آنها را بیشتر از من دوست داری. آه عزیز ، دستهای لرزان مرا ببین ، به پیشانی رنگ پریده ام نگاه کن ، به قلب تپنده من گوش کن ؛ خوب ، به این دلیل نیست که لاله سیاه من لبخند می زند و من را صدا می کند. نه: به این دلیل است که تو به من لبخند می زنی ، به این دلیل است که پیشانی خود را به سمت من خم می کنی. رزا ، عشق من ، لاله سیاه را دور بیانداز ، اما صدای خود را از من نگیر ، صدای قدم هایت را روی پله ها و نور چشمانت را در راهرو از زندان نگیر ؛ عاشق من باش ، رزا ، چون احساس می کنم فقط تو را دوست دارم.
Rosa vient de nouveau tus les soirs, et elle laisse Cornelius lui caresser les mains, lui embrasser les cheveux….Cornelius, la tulipe commence à sortir de terre.
-Oh ! Rosa, vous verrez comme elle va grandir vite.
-Je ne pense qu’à elle, Cornelius.
-Qu’a elle Rosa ? Prenez garde, c’est moi qui vais être jaloux à mon tour.
Deux jours plus tard, Rosa lui annonce que les pétales vont s’ouvrir.
-Et la couleur, Rosa ?
-Ah ! Elle est bien foncée. Foncée comme l’encre avec laquelle je vous ai écrit.
-Rosa, ma tulipe va fleurir, et ma tulipe va fleurir noire ! Dès qu’elle sera ouverte, mettez-la bien à l’ombre, Rosa et a l’instant mem, partez à Harlem pour prévenir le président de la Société d’horticulture que grande tulipe noire est fleurie. Vous emporterez la fleur car il ne faut pas vous séparer d’elle un seul instant.
رزا عصرها دوباره می آید و اجازه می دهد کورنلیوس دستانش را نوازش کند ، موهایش را ببوسد ...
کورنلیوس ، لاله شروع به بیرون آمدن از زمین می کند.