13-09-2020, 01:08 PM
(آخرین ویرایش: 16-09-2020, 11:57 PM، توسط Marjanbesarati.)
پردیس فناوری کیش_طرح مشاوره متخصصین صنعت ومدیریت_دپارتمان زبانهای خارجی:http://kishindustry.com
Once the Wind and the Sun came to have a quarrel. Either of them claimed to be a stronger. At last they agreed to have a trial of strength.
"Here comes a traveller. Let us see who can strip him of his clock," said the Sun.
The Wind agreed and chose to have the first turn. He blew in the hardest possible way. As a result , the traveller wrapped his cloak even more tightly around him.
Then it was the turn of the Sun. At first he shone very gently. So, the traveller loosened his cloak from his neck.
The sun went on shining brighter and brighter. The traveller felt hot. Before long he took off his cloak and put it in his bag. The Wind had to accept his defeat.
یک بار باد و خورشید با هم اختلاف پیدا کردند. هر یک از آنها ادعا می کردند قوی ترند. سرانجام آنها توافق کردند که یک آزمایش قدرت داشته باشند.
خورشيد گفت: "اینجا یک مسافر می آید. بگذارببینیم چه کسی می تواند شنل او را درآورد."
باد موافقت کرد و شروع به چرخيدن كرد. او به سختي شروع به وزيدن كرد. در نتیجه ، مسافر شنل خود را حتی محکمتر به دور خودپیچید.
سپس نوبت خورشید بود. در ابتدا او بسیار ملایم درخشید. بنابراین ، مسافر شنل خود را از گردنش باز کرد.
خورشید روشن تر و روشن تر شد. مسافر احساس گرما کرد. طولی نکشید که شنلش را درآورد و در کیفش گذاشت. باد باید شکست رامی پذیرفت
"Here comes a traveller. Let us see who can strip him of his clock," said the Sun.
The Wind agreed and chose to have the first turn. He blew in the hardest possible way. As a result , the traveller wrapped his cloak even more tightly around him.
Then it was the turn of the Sun. At first he shone very gently. So, the traveller loosened his cloak from his neck.
The sun went on shining brighter and brighter. The traveller felt hot. Before long he took off his cloak and put it in his bag. The Wind had to accept his defeat.
یک بار باد و خورشید با هم اختلاف پیدا کردند. هر یک از آنها ادعا می کردند قوی ترند. سرانجام آنها توافق کردند که یک آزمایش قدرت داشته باشند.
خورشيد گفت: "اینجا یک مسافر می آید. بگذارببینیم چه کسی می تواند شنل او را درآورد."
باد موافقت کرد و شروع به چرخيدن كرد. او به سختي شروع به وزيدن كرد. در نتیجه ، مسافر شنل خود را حتی محکمتر به دور خودپیچید.
سپس نوبت خورشید بود. در ابتدا او بسیار ملایم درخشید. بنابراین ، مسافر شنل خود را از گردنش باز کرد.
خورشید روشن تر و روشن تر شد. مسافر احساس گرما کرد. طولی نکشید که شنلش را درآورد و در کیفش گذاشت. باد باید شکست رامی پذیرفت