برای اینکه بتوانید بهرهوری خود را بالا ببرید، نیازی به این نیست که ساعت کاری خود را دو برابر کنید؛ کافی است یک سری عادات خوب را در خودتان پرورش دهید تا بتوانید نتیجه بهتری از کارهای خود ببینید. در این مقاله ۵ مورد از بهترین و کاربردیترین راههایی آورده شده است که به کمک آنها میتوانید روزبهروز سازندهتر و موفقتر شوید.
[font=IRANSans, Tahoma]۱- برنامهریزی کنید[/font]
[font=IRANSans, Tahoma][font=IRANSans, Tahoma]برنامهریزی به شما کمک میکند اصطلاحا فردای خود را امروز برنده شوید. تنها کار لازم این است که روزانه و پیش از اینکه محیط کار خود را ترک کنید، ۵ دقیقه از زمان خود را به تعیین کارهایی اختصاص دهید که میخواهید فردا انجام دهید. گاهی اوقات سختترین بخش کار این است که تصمیم بگیرید چه کاری را باید اول انجام دهید. به یاد داشته باشید که تصمیمگیری درباره این موضوع را به اول صبح موکول نکنید. این کار میتواند شما را بهطور کلی از مسیر پیشرفت منحرف کند؛ زیرا ساعات اولیه صبح، بهترین زمان از نظر بالا بودن سطح بهرهوری هستند و نباید با تصمیمگیری برای اولویتبندی کارها تلف شوند.[/font][/font]
۲- برنامه صبحگاهی منظم داشته باشید
[font=IRANSans, Tahoma][font=IRANSans, Tahoma]داشتن یک برنامه صبحگاهی منظم، بهترین راهی است که میتواند باعث شود صبح خود را باانرژی آغاز کنید و مطمئن باشید که تا پایان روز تعداد زیادی از کارهای خود را انجام خواهید داد. همچنین به شما کمک میکند دیگر نگران این موضوع نباشید که در طول روز چه اتفاقاتی خواهد افتاد زیرا به شما اطمینان میدهد که کارهای لازم برای حفظ سلامتی و داشتن تغذیه مناسب را انجام دادهاید. برنامه روزانه منظم شامل ورزش، مدیتیشن و خوردن مواد مغذی است که میتواند کارایی شما را در طول روز بالا نگه دارد. ذهن خود را از شب برای انجام این برنامه آماده کنید تا صبح روز بعد دقیقا بدانید چه کاری باید انجام دهید.
[/font][/font]
[font=IRANSans, Tahoma][/font]
۳- کار خود را بخشبندی کنید
یکی دیگر از اشتباهاتی که اغلب افراد مرتکب میشوند، این است که همه تمرکز خود را بر یک کار میگذارند و تا تمام نشود، سراغ کار بعدی نمیروند. اما واقعیت این است که کارها در زمانی که به آنها اختصاص داده میشوند، گسترش پیدا میکنند؛ بنابراین سعی کنید کارهای خود را قسمتبندی کنید و در بین انجام آنها به خودتان استراحت دهید. استراحت باعث میشود حواستان پرت نشود و با تمرکز بیشتری کارتان را ادامه دهید و درنهایت، پیشرفت زیادی در انجام کارها داشته باشید.
۴- برای تصمیمگیری ۱۰ روز صبر کنید
آیندهنگر و جاهطلب بودن ویژگیهای بسیار خوبی هستند؛ اما اگر باعث شوند بی وقفه تمرکز خود را از هدفی به هدف دیگر معطوف کنید، میتوانند فرصت رشد و پیشرفت اصلی را از شما بگیرند. درواقع برای مشخص شدن نتیجه و اینکه متوجه شوید انجام چه کاری مفید است و انجام چه کاری مفید نیست، باید مقداری زمان به آن اختصاص بدهید. بنابراین بعد از اتمام کار، حداقل ۱۰ روز به آن فرصت دهید تا ببینید آیا مفید بوده است یا خیر. زمانی که متوجه شدید کدام کار مفیدتر است، میتوانید مقدار انجام آن را دو برابر کنید، همچنین این فرصت ۱۰ روزه میتواند به شما کمک کند تا ببینید چه چیزهایی مانع از رسیدن شما به اهدافتان میشوند و اینکه بتوانید برای از بین بردن مشکلات، راهحل مناسب ارائه دهید.
۵- از خودتان قدردانی کنید
اگر واقعا میخواهید بهرهوری خود را بالا ببرید، باید از تمرکز کردن بر کارهایی که نمیتوانید انجام دهید، پرهیز کنید و انرژی خود را روی چیزهایی بگذارید که مطمئن هستید میتوانید انجام دهید. احساس قدردانی نهتنها باعث شادمانی میشود، بلکه بهرهوری را نیز بالا میبرد. درواقع زمان گذاشتن برای اینکه ببینید برای چه چیزی باید از خودتان قدردانی کنید، میتواند به شما کمک کند تا متوجه شوید چه کارهایی را بهطور کامل انجام دادهاید و در نتیجه، انگیزه بیشتری برای ادامه مسیر داشته باشید.
ارسال کننده: ali same - 31-03-2017, 01:34 PM - انجمن: کافه کتاب
- بدون پاسخ
هدف از نگارش این کتاب که با عنوان سیستم عامل لینوکس تهیه شده است، گذری بر مفاهیم ابتدایی و در عین حال مهم در مباحث سیستم عامل متن باز لینوکس و به ویژه نسخه اوبونتو می باشد، اگر چه کتابهایی از این دست، به رشته تحریر درآمده اند، اما آنچه به عنوان وجه تمایز این کتاب با موارد یاد شده می توان بیان کرد، سادگی در نوشتار و توجه به مخاطبین علاقمند و دانشجویانی است که کمتر فرصت آشنایی با این موضوع را داشته اند، چرا که به طور عمومی سیستم عامل ویندوز به دلایلی روشن که نمی توان آن را تنها موفقیت علمی نام برد ،توانسته است جای خود را در بین کاربران بیشترباز نماید، البته این موضوع خود نیاز به تامل و مجالی دیگر دارد، اما سیستم عامل لینوکس، با تنوع بسیار بالا در بین متخصصین رشته های فناوری اطلاعات و کامپیوتر محبوبیت بیشتری دارد و این امر رو به فزونی می باشد چراکه سادگی، امنیت و فضای تغییر، توجه به رشد کاربران متخصص با سلایق و آگاهی متفاوت می تواند آرامش، انگیزه بیشتری به مخاطبین لینوکس هدیه نماید، آهنگ رشد و تا حدودی توجه به خلاقیت در حوزه های برنامه نویسی، شبکه، نرم افزار و سخت افزار در کار با این سیستم عامل مشهود است، امیدواریم با ارائه این کتاب و رهنمودهای ارزشمند استادان و دانشجویان و علاقمندان بتوانیم ضمن اصلاح خطاها و کاستی ها، راه روشنی برای ادامه فعالیت ها و تدوین کتاب های دیگر پیش رو داشته باشیم. این کتاب جهت درس آزمایشگاه سیستم عامل در دانشگاه سراسری ، پیام نور و آزاد پیشنهاد می گردد، از اینرو مطالب مفید دیگری در بخش ضمائم بیان شده است . مقدمه کتاب تالیف استاد داود رمضانی
مجله مهر: 29 خرداد ماه سال 1261، یعنی درست 134سال قبل وزیر دفتر ناصرالدین شاه صاحب پسری شد که بعدها تمام مناسب مهم سیاسی را تصاحب کرد و قدم آخرش را با ملی کردن صنعت نفت برداشت. قدمی که حالا بعد از 63سال هنوز پررنگ ترین نقطه در تاریخ استقلال اقتصادی ایران به حساب می آید.
مصدق چطور مصدق شد؟
محمد مصدق پسر میرزا هدایتالله آشتیانی بود که در دوره ناصرالدین شاه به «وزیر دفتر» معروف بود. کسی که ناصرالدین شاه روی او حساب ویژه ای داشت و به همین دلیل بعد از مرگ میرزا هدایت الله در سال ۱۲۷۱ شغل او را به پسر 10ساله اش محمد داد و او را «مصدقالسلطنه» نامید.
نامی که بعدها به محمد مصدق تغییر پیدا کرد و تا زمان مرگ روی او ماند. محمد، بعد از تحصیلات مقدماتی که در تبریز داشت به تهران آمد و وقتی 17 ساله بود به مستوفی گری (محاسب عواید مالیاتی) منصوب شد و توانست با سن کمش طوری کارها را پیش ببرد که علاقه عموم مردم را جلب کند. با این حال، در دوره مشروطه شغل مستوفی گری در حد دزدی منفور مردم شد و مصدق هم از این کار کناره گرفت.
در 19سالگی با زهرا، دختر میر سید زین العابدین ظهیرالاسلام که سومین امام جمعه تهران بود ازدواج کرد که حاصل آن دو پسر به نامهای احمد و غلام حسین و سه دختر به نامهای منصوره و ضیااشرف و خدیجه بود.
سوئیس وطن من است
در اولین دوره انتخابات مجلس مشروطیت از طبقه اعیان و اشراف اصفهان انتخاب شد ولی چون به سن سی سال نرسیده بود، اعتبارنامه او رد شد تا مصدق راهی فرانسه شود و بعد از تحصیل علوم سیاسی، به سوئیس برود و دکترایش را از آنجا بگیرد. کشوری که بعدها او لقب «وطن ثانوی» خود را به آن داد. او در خاطراتش راجع به اقامت در سوئیس مینویسد: «در آنجا بودم که قرارداد وثوقالدوله بین ایران و انگلیس منعقد گردید.
تصمیم گرفتم در سوئیس اقامت کنم و به کار تجارت پردازم. مقدار قلیلی هم کالا که در ایران کمیاب شده بود خریده و به ایران فرستادم؛ و بعد چنین صلاح دیدم که با پسر و دختر بزرگم که ۱۰ سال بود وطن خود را ندیده بودند به ایران بیایم و بعد از تصفیه کارهایم از ایران مهاجرت نمایم. این بود که همان راهی که رفته بودم به قصد مراجعت به ایران حرکت نمودم...»
اما این سفر به سرانجام نرسید چون در راه بازگشت کمونیست های شوروی بخش هایی از تفلیس را اشغال کرده بودند و ناامنی منطقه به حدی بود که مصدق از همان راه آمده، به سوئیس برگشت. اما سفر بعدی مصدق به ایران که او را در کشور ماندگار کرد، تمام پست های سیاسی روز را برای مصدق به همراه داشت. مصدق این بار تبدیل به یک چهره سیاسی و مبارز شده بود که تمام پست ها و مشاغل حساس کشور را یکی یکی تجربه می کرد: وزارت مالیه، وزارت عدلیه، والیگری (استانداری)، وزارت خارجه، نمایندگی مجلس، نخست وزیری و سرانجام رهبری نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران. روزگار منزوی مصدق
بعد از اتمام دوره ششم مجلس، فعالیت های سیاسی مصدق تقریبا متوقف شد. او به دلیل دخالت دولت در انتخابات مجلس، از سیاست کنارهگیری کرد و بیشتر اوقاتش را در احمدآباد میگذراند. کریستوفر دی بلیگ، روزنامهنگار و محقق بریتانیایی در کتاب «ایرانی میهنپرست؛ محمد مصدق و کودتای خیلی انگلیسی» که بر اساس اسناد منتشرشده در آرشیوهای دولتی آمریکا، بریتانیا و دیگر کشورها نوشته، بخش هایی از زندگی سیاسی مصدق را این طور روایت می کند:
«آخر هفتهها غلامحسین با ماشین زهرا، خدیجه و مجید را میبرد آنجا؛ مصدق صدای ماشین را که میشنید از خانه بیرون میآمد تا دعوت کند مهمانان توی ایوان بنشینند و بعد از سفر خستگیای بگیرند. بچهها برای بازی خر و گاری داشتند، یا میرفتند توی اتاق مصدق و آنجا روی تخت فلزی فنریای که او سالها پیش از روسیه آورده بود، جستوخیز میکردند. بعد دههها فعالیت و فشار شدید، ضرباهنگ آرام زندگی روستایی، مایهٔ تسلایش بود. خودش نوشت: «من در این روستای آرام و خاموش راضیام. به خاطر مسافت با هیچکس ارتباط ندارم و همین من را از شهر و از جامعه جدا میکند.»
این انزوا به مصدق برای رسیدن به هدفش کمک کرد چون همه فهمیدند او در احمدآباد و دور از جریان است. ابتدای سال ۱۹۳۰ به یکی از دوستانش نوشت «بیشتر وقتم را یا مشغول کار کشاورزیام یا کتاب خواندن» و اضافه کرد فقط وقتهایی به تهران میآید که «کار خاصی دارم.» طول هفته را کنار خانواده نبود؛ روستاییها کارهایش را میکردند. به املاک و داراییها از راه دور رسیدگی میکرد، نظارتش روی کارهای بیمارستان نجمیه هم همینطور بود. شبها با تارش تصنیفهایی ترکی میزد، سازی زهی که نواختنش را در سالهای جوانی در تبریز یاد گرفته بود. در این مورد انزوایش موهبت بود چون خودش تک و تنها بود و کسی گوش به موسیقی نداشت که اذیت بشود.
خدمه کر و لال آقای وزیر
کریستوفر دی بلیگ می نویسد: «مصدق نشان داده بود آبش با رضاشاه توی یک جو نمیرود، اما در شخصیتش نبود کاری کند که سرانجامش مرگ یا سختی و محنت باشد... به مشیرالدوله گفت: «آش دارد سر میرود و من هم سبزیاش نخواهم شد.»
برعکس، کلی زحمت کشید تا مقامهای مملکتی را مجاب کند که آدم بیضرری است و بهانهای دست رضاشاه برای دستگیری و حبسش ندهد. هراسان از این که توی کتابخانهاش مجلداتی هست که شاید فتنهگرانه به حسابشان بیاورند، بیشتر کتابهایش را بخشید به دانشگاه تهران. جلوی خدمتکارها نظرات سیاسیاش را به زبان نمیآورد، مبادا برای خبرچینی آدم پلیس مخفی رضاشاه شده باشند. کار همه همین شده بود و یکی از قوم و خویشهای مصدق اصلاً برای اینکه قضیه را کلاً منتفی کند، خدمتکار کر و لال استخدام کرد.»
خربزهها سهم دارالمجانین شد
نصرتالله خازنی رئیس دفتر مصدق هم که در دوران 28ماهه نخست وزیری او هر روز با او بود، گوشههایی از خصوصیات مصدق را در مصاحبه هایش این طور روایت کرده بود: «مصدق کوچک ترین هدیه را حتی از صمیمیترین دوستانش نمیپذیرفت. یادم هست خبر آوردند که آقای امیر تیمور کلالی، از دوستان مصدق، یک کامیون کوچک خربزه از مشهد فرستاده بودند. وقتی خبر آوردند که خربزه را آوردهاند اوقاتش تلخ شد و گفت: این چه کارهایی است؟ این چه بدعتهای بدی است؟ من خربزه میخواهم چه کار؟
بگویید برگردانند. گفتم آقا به امیر تیمور توهین میشود. از روی اخلاص و ارادت این کار را کرده. اگر کامیون به مشهد برگردد راه که آسفالت نیست و عمدهاش خاکی است. همه خربزه ها میشکند و خراب میشود. گفت اجازه نمیدهم یکدانه از این خربزهها به خانه من وارد شود. گفتم پس اجازه بدهید این ها را ببریم دارالمجانین. گفت ببرشان. خربزه ها را بردیم آنجا. بعد از آن مصدق، نریمان شهردار تهران را احضار کرد و گفت: مطالعه کن و ببین چه محل درآمدی پیدا میکنی که جیره مریضهای آنجا را بالا ببری که مریضهایی که آنجا میخوابند از لحاظ غذا و پرستار و دوا در مضیقه نباشند. بعد از آن بود که جیره هر مریض از 3تومان به 10تومان افزایش یافت.» حقوقش را به زن اولش بدهید
نصرتالله خازنی در بخش دیگری از خاطرات مصدق می گوید: «دکتر مصدق به خصوصیات اخلاقی و شخصی ما توجه داشت. اگر به فرض میفهمید که من مشروب میخورم محال بود مرا نگه دارد. اگر به فرض میشنید که پکی به تریاک میزنم محال بود مرا تحمل کند. یک بار فهمید که یکی از کارکنان دفتر زن جوانی را صیغه کرده و شب ها به منزل او میرود و به زن اولش میگوید من در دفتر مصدق هستم.
دکتر مصدق به من گفت: آقای خازنی من دروغ را از هیچکس نمیبخشم. این دروغ گفته، ثانیا هوس زن جوان کرده، این زن جوانی و عمرش را در این خانه گذاشته، با فقر و بدبختیاش گذرانده حالا او رفته زن دیگر گرفته؟ از کسانی که چند تا زن داشتند خیلی بدش میآمد. اصلا از اینها متنفر بود. مخالف شدید آنها هم بود. گفت دستور بده که حقوقش را به خودش ندهند. به خانم اولش بدهند. کارهای حقوقیاش را انجام دادم و از آن به بعد حقوق آن شخص را به زن اولش میپرداختند.» آرزو داشتم قبل از او از دنیا بروم
بعد از کودتای 28 مرداد و محکومیت مصدق به 3سال زندان، دوران تبعید او شروع شد. مصدق به زادگاهش، احمد آباد رفت و تا آخر عمر همانجا تحت نظارت نیروهای نظامی ماند. تا وقتی که سرطان او را از پا درآورد و علی رغم وصیتش برای دفن شدن در کنار کشتهشدگان ۳۰ تیر در «آرامگاه ابنبابویه»، پیکرش در یکی از اتاق های خانه او به خاک سپرده شد.
مصدق در شهریور44 در جواب نامه ای که دختر دائی اش برای تسلیت گویی مرگ زهرا، همسر دکتر مصدق به او فرستاده بود، نوشت: «بسیار از این مصیبت رنج میکشم. چون که متجاوز از ۶۴ سال همسر عزیزم با من زندگی کرد و هر پیشامد که برایم رسید تحمل نمود و با من دارای یک فکر و یک عقیده بود و هر وقت که احمدآباد میآمد مرا تسلی میداد در من تاثیر بسیار میکرد و آرزویم این بود که قبل از او من از این دنیا بروم و اکنون برخلاف میل، من ماندهام و او رفته است و چارهای ندارم غیر از اینکه از خدا بخواهم که مرا هم هر چه زودتر ببرد و از این زندگی رقتبار خلاص شوم. اکنون در حدود ده سال است که از این قلعه نتوانستهام خارج شوم و از روی حقیقت از این زندگی سیر شدهام... گاه میشود که در روز چند کلمه هم صحبت نمیکنم... این است وضع زندگی اشخاصی که یک عقیدهای دارند و تسلیم هوا و هوس دیگران نمیشوند.»
سيزدهبدر يكي از بهترين روزهاي نوروز ميباشد. مردم پس از انجام 12روز برگزاري جشنهاي سال نو، روز سيزدهم را در دل طبيعت ميگذرانند. اين روز يك نمايش ملي است. مردم گروهي معتقدند كه براي دوركردن نحسي اين روز بايد از خانه خارج شوند و سيزده بدر كنند تا نحسي روز در طبيعت به در شود. در اين روز سبزههاي سبز شده را كه چند روز اول سال نو مهمان سفره هفت سين بوده به آب روان ميسپارند. خوراكيهاي باقيمانده نوروز، به مصرف ميرسد، بساط بازيهاي دستهجمعي پهن است. روز سيزدهم، كمتر كسي در منزل ميماند. در ساعت اول روز خيابانها شلوغ و پررفت و آمد است. پاركها مناظر طبيعي اطراف شهر پذيراي ميليونها زن و مردم و جوان و پير و كودك است. خانوادهها با صفا و صميميت در كنار هم مينشينند و گل ميگويند و گل ميشنوند. مردمي كه در طول سال، در هياهوي شهر، پي نام و نان هستند و با هم روباطي سرد و خشك دارند، در اين روز تغييري در رفتارشان روي ميدهد، همه مهربان و شادمان هستند. گويي بهترين روز سال همين روز است. هرچند گروهي آن را نحس ميشمارند، اما در اين روز همه چيز و همه كس رنگ شادي دارد. پس آيا روز سيزدهبدر نحس است يا مبارك؟ گروهي چنين بيان ميدارند كه: روز سيزده هرماه در جدول سي روز ايران باستان، مربوط است به فرشته تير يا تيشتر كه ستاره باران است و ارتباط با آب و باران دارد، و بسيار روز خجسته و مباركي است. در مورد فرشته تير و جشن تيرگان كه در سيزدهم «تيرروز» در تيرماه، برگزار ميگردد، در جاي خود سخن به ميان آمده است. پس روز سيزده در اعتقادات مردم ايران باستان به هيچ وضح نحس نبوده است. در جدول مربوط به سعد و نحس روزها نيز روز سيزدهم مبارك آمده است. مردم باستان در مورد اين روز معتقد بودند كه جمشيد شاه (بنيانگذار نوروز) روز سيزده نوروز را در صحراي سبز و خرم، خيمه و خرگاه برپا ميكرد و بار عام ميداد. چندين سال متوالي اين كار را انجام داد كه در نتيجه اين مراسم در ايران زمين به صورت سنت و مراسم درآمد.
در تقويم اعراب، سيزده هرماه روز نحس بود بنابراين بعد از اسلام اين باور اعراب در ايران نيز گسترش يافت و روز سيزده نوروز هم نحس شمرده شد. ابونصر فراهي در مورد نحسي ايام سال چنين سروده است:
هفت روزي نحس باشد در مهي
زان حـذر كن تا نيـابـي هيچ رنج
سـه و پنـج و سيـزده بـا شــانـزده
بيست و يك و بيست چهار و بيست پنج
در تحليلي ديگر اينطور بيان ميگردد: ايرانيان پس از دوازده روز جشنگرفتن و شاديكردن كه به ياد دوازده ماه از سال است، روز سيزدهم نوروز را كه فرخنده است به باغ و صحرا ميرفتند و شادي ميكردند و در حقيقت بدين ترتيب رسميبودن دوره نوروز را به پايان ميرسانيدند. در تحليل ديگر كه بر مبناي نظرات مهرداد بهار ميباشد چنين بيان ميگردد: اعتقاد به عمر 12هزار ساله جهان نزد زرتشتيان، تحت تأثير نجوم بينالنهرين است كه معتقد بودند هريك از دوازده اختر كه خود به يكي از برجهاي دوازدهگانه حاكم است، هزار سال به جهان حكومت خواهد كرد. بدين روي عمر جهان دوازده هزار سال است و در پايان دوازده هزار سال، آسمان و زمين درهم خواهد شد. به اعتقاد مهرداد بهار، اصل اعتقاد به دوازده هزار سال، و دوازده ماه سال تأثير معتقدات بابلي است. پس از دوازده هزار سال، آشفتگي آغازين باز ميگردد. پس جشنهاي دوازده روز در فروردين آغاز سال، با سال دوازه ماهه و دوره دوازده هزار ساله عمر جهان مربوطه است. انسان آنچه را در اين دوازده روز پيش ميآمد، سرنوشت سال خود ميانگاشت. از پيش از نوروز انواع دانهها را ميكاشتند و هر دانهيي كه در طي اين دوازده روزه بهتر و بيشتر رشد ميكرد، آن دانه را براي كاشت آن سال بهكار ميبردند و گمان داشتند اگر روزهاي نوروزي به اندوه بگذرد همه سال به اندوه خواهد گذشت.
بهار مينويسد: «12روز فروردين نماد همه سال بود و چون پس از 12هزار سال عمر جهان، آشفتگي نخستين باري ديگر باز ميگشت، پس در پايان دوازده روز نيز يك روز نشان آشفتگي نهايي و پايان سال را بر خود داشت. در اين روز كاركردن و نظام عمومي را رعايتكردن نيز از ميان بر ميخاست و شايد عياشيها و اوجي باري ديگر براي يك روز باز ميگشت. نحسي سيزدهم عيد نشان فروريختن واپسين جهان و نظام آن بود».
علف يا سبزه گره زدن
يكي از كارهاي روز سيزدهبدر، علف گرهزدن است. درمورد سابقه اين رسم ميگويند كه مربوط است به فرزندان كيومرث. يعني اولين زوج يا اولين پدر و مادر (مشيه و مشيانه). زرتشتيان معتقدند چون اين دو با هم ازدواج كردند، دو شاخه «مورد» را گره زدند و پايه ازدواج خود را بنا نهادند و از آن زمان به بعد اين رسم معمول گرديد.
در مجمل التواريخ چنين آمده است: «اول مردي كه به زمين ظاهر شد، پارسان او را گل شاه گويند؛ زيرا كه پادشاهي او الا به گل نبود، پس پسر و دختري از او ماند كه مشيه و مشانه نام گرفتند و روز سيزده نوروز با هم ازدواج كردند و در مدت پنجاه سال هيجده فرزند به وجود آوردند و چون مردند، جهان نود و چهار سال بيپادشاه بماند».
تا به امروز اغلب رباتها از نظر ظاهری به شکل ماشینها و دستگاههای اتوماتیک طراحی و ساخته میشدند که تنها قابلیت انجام یک عملیات بخصوص و اغلب تکراری را داشتند و بنابراین شاید بتوان گفت که بین یک ماشین لباسشویی یا ظرفشویی و یک ربات تفاوت چندان محسوسی وجود نداشت، اما در سالهای اخیر شاهد تحولات قابل توجهی در شکل ظاهری رباتها بودهایم و این طور به نظر میرسد که رباتهای امروزی که شبیه به ما انسانها قابلیت انجام کارهای مختلفی را دارند بسیار متفاوت از رباتهایی هستند که تاکنون آنها را میشناختهایم.
رباتهای پیشرفته امروزی بسیار شگفتانگیز هستند و بسیاری از دانشمندان و متخصصانی که در این زمینه فعالیت میکنند بر این باورند که در نهایت رباتها به عنوان یکی از ضروریترین گجتهای دیجیتالی خانگی قدم به زندگی انسانها گذاشته و میتوانند پاسخگوی بسیاری از نیازهای ما باشند. بنابراین نهتنها نسل آینده رباتها از نظر شکل ظاهری شبیه به انسانها خواهند بود، بلکه این رباتهای انساننما خواهند توانست به اصطلاح قدم روی ردپاهای انسانها در مسیر زندگی گذاشته و مانند آنها رفتار کنند.
با این که ربات ها از برخی توانایی های انسانی نظیر هوش هیجانی برخوردار نیستند، اما در بسیاری از کارها بویژه کارهای تکراری می توانند عملکردی بادقت بالایی داشته باشند و برخلاف انسان، خسته، بی حوصله یا مریض نمی شوند.
روباتها برای انجام کارهای سخت ودشواری که بعضی مواقع انسانها از انجام آنها عاجز یا انجام آنها برای انسان خطرناک هستند.مثل روباتهایی که در نیروگاهای هسته ای وجود دارند.،استفاده می شوند.
آدونیس، شاعر سرشناس اهل سوریه جایزه ۵۰ هزار دلاری یک عمر دستاورد انجمن قلم آمریکا را برد.
[font=Nassim, tahoma][font=Nassim, tahoma]به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، انجمن قلم آمریکا به عنوان یک نهاد ادبی علاوه بر اعلام خبر اعطای جایزه یک عمر دستاورد هنری به آدونیس، فهرست برندگان جوایز بهترین کتاب سال ۲۰۱۶ و بهترین داستان نخست را نیز منتشر کرد.[/font] [/font] موضوع مراسمی که دوشنبه هفتم فروردین به این منظور در نیویورک برگزار شد، «کتابها فرای مرزها» بود. در این مراسم آدونیس شاعر سرشناس اهل سوریه به عنوان برنده جایزه پن/ناباکوف برای دستاورد در ادبیات بینالمللی معرفی شد.
در این میان جایزه ۷۵ هزار دلاری پن/ جین استاین برای بهترین اثر سال از سوی انجمن قلم آمریکا به کتاب خاطرات هاشم مطر با عنوان «بازگشت» رسید.
«شورشها» نام مجموعه داستانی از ریون آمیلکار اسکات است که در این مراسم به عنوان برنده جایزه ۲۵ هزار دلاری پن/رابرت دبلیو.بینگام برای نخستین داستان معرفی شد.
آنجلا مورالس در «دخترهای شهر من» درباره رشد و نمو مکزیکی آمریکاییان شهر لسآنجلس نوشته است. «دخترهای شهر من» جایزه ۱۰ هزار دلاری پن/دایمونشتاین برای هنر مقالهنویسی را نصیب مورالس کرد. [font=Nassim, tahoma]منبع: [font=Nassim, Tahoma, Arial]آسوشیتدپرس/ ۲۸ مارس[/font][/font]
[font=Nassim, tahoma][font=Nassim, tahoma]قرار است در یک حراج هنری که در آن شماری از متعلقات بازیگران درجه یک عرضه میشود، لباسها و وسایلی که زمانی متعلق به چهرههایی چون هیث لجر و استیو مک کویین بودند، چوب حراج بخورند.[/font] [/font] در این حراجی هنری یک پیراهن مردانه که هیث لجر بازیگر فقید استرالیایی در فیلم «کوهستان بروکبک» ساخته آنگ لی پوشیده بود، عرضه میشود که قیمت ۲۰ هزار دلار به عنوان قیمت پایه برای آن تعیین شده است.
به نقل از آسوشیتدپرس، این پیراهن سبک وسترن که با خون تقلبی آغشته شده مربوط به سکانسی است که در آن شخصیت هیث با جیک جیلنهال همبازیاش در این فیلم درگیر میشود. این فیلم برنده جایزه اسکار ۲۰۰۵ شد.
همچنین در این حراجی، کت و شلوار سفیدی که دانیل کریگ در نقش جیمز باند پوشیده بود نیز برای فروش عرضه میشود. این کت و شلوار را جیمز باند در یک مهمانی شام در فیلم «اسپکتر» پوشیده بود. طراحی این لباس را تام فورد، طراح مشهور لباس و کارگردان فیلم «جانوران شبانه» انجام داده بود. قیمتی بین ۵۰ تا ۶۰ هزار دلار برای این کت و شلوار پیشبینی شده است.
موتورسیکلت متعلق به استیو مک کویین نیز از دیگر اقلامی است که در این حراجی عرضه میشود. این موتورسیکلت هوندا مدل ۱۹۷۲ از وسایل شخصی بازیگر محبوب و فقید هالیوودی است و رقمی بین ۵۰ تا ۷۰ هزار دلار برای آن پیش بینی شده است. [font=Nassim, tahoma]کلاهگیس بلوند مریلین مونرو که در فیلم «ناجورها» به کارگردانی جان هیوستون در سال ۱۹۶۱ بر سرداشت نیز از دیگر اقلام این حراجی است. قیمتی بین ۲۰ تا ۴۰ هزار دلار برای این کلاهگیس پیش بینی شده است.[/font]