تالار گفتگوی کیش تک/ kishtech forum
ترجمه لاله سیاه اثر الکساندر دوما صفحه29-30 - نسخه‌ی قابل چاپ

+- تالار گفتگوی کیش تک/ kishtech forum (http://forum.kishtech.ir)
+-- انجمن: پردیس فناوری کیش (http://forum.kishtech.ir/forumdisplay.php?fid=1)
+--- انجمن: زبان های خارجی (http://forum.kishtech.ir/forumdisplay.php?fid=60)
+---- انجمن: زبان فرانسه (http://forum.kishtech.ir/forumdisplay.php?fid=13)
+---- موضوع: ترجمه لاله سیاه اثر الکساندر دوما صفحه29-30 (/showthread.php?tid=52740)



ترجمه لاله سیاه اثر الکساندر دوما صفحه29-30 - مریم مستجیر - 05-05-2021

-Helas ! dit-elle. Je vois bien que vous aimez tant les tulipes qu’il n’y a plus de place dans votre cœur pour un autre amour.
پس عاشق چیه ؟
رزا اون دنبال میخک لاله سیاه .ما باید خیلی مراقب باشیم.شما  طبق دستور العمل  میخک دوم را بکارید, و اما در مورد میخک سوم, آنرا درکمد و جای امنی نگه دارید !مانند آدمی که از طلای خود در مقابل یک دزد نگهداری می کند.روزا قسم بخور که اگرآتش از آسمان برسر این شهر ببارد به جای طلا از آخرین میخک محافظت کنی و آن را با خود نگه داری. روزا گفت: "نگران نباش آقای کنلیوس".
-و اگر متوجه شدید که تحت تعقیب  هستید ، خب! رزا ، اکنون من ، که من فقط تو را در جهان دارم ،و امیدی جز تو ندارم این فداکاری را برای من بکن که  دیگر برای مدتی به دیدن من نیا.
-هلا! او می گوید می بینم که شما  آنقدر لاله ها را دوست دارید که دیگر جایی در قلب شما  برای  عشق دیگری نیست.
Chapitre IV
LA PAUVRE ROSA A DECIDE de ne plus aller voir le prisonnier. Enfermée dans sa chambre, elle, mais elle se trompe.
-Je vais continuer à apprendre à lire et à écrire toute seule, se dit-elle, et, comme ça, dans huit jours, je pourrai lui donner des nouvelles de la tulipe.
Dans sa prison, Cornelius est amoureux que jamais. Il se demande comment il a pu dire a Rosa de renoncer a le voir, alors que pour lui la vue de la jeune fille est devenue nécessaire.
De la chambre de Cornelius, on entend sonner les heures à l’horloge de la prison.  Tous les soirs, pendant une semaine, il attend Rosa. Tous les soir, pendant une semaine, il entend sonner les heures : sept heures, huit heures, neuf heures…et Rosa ne vient pas.
فصل چهارم
رزا که ترسیده بود تصمیم گرفت که دیگر به ملاقات زندانی نرود. خود را در  اتاقش حبس کرد ، اما کارش اشتباه بود.
وی با خود گفت: "من قصد دارم یادگیری خواندن و نوشتن را به تنهایی ادامه دهم ، و با این کار  ، در عرض یک هفته ، می توانم به او اخباری درباره لاله بدهم.در زندان ,کرنلیوس که هیچوقت اینگونه عاشق نشده بود با خود فکر می کرد که چطور توانسته به روزا بگوید که به ملاقاتش نیاید, در جاییکه دیدن روزا برای او امری ضروری است.
در اتاق کرنلیوس , صدای ساعت شنیده می شود ,هر روز بعد ظهر به مدت یک هفته ,او در انتظار دیدن روزاست . هر شب ,به مدت یک هفته به صدای ساعت که ساعت هفت , هشت , نه را اعلام می کند گوش می سپارد اما از روزا خبری نیست.
 
Et malgré cela, Cornelius écoute, attend et espère toujours.
Le temps est bon, atmosphère, quoiqu’encore un peu humide, commence à être tempérée et Cornelius est inquiet :
Que va devenir ma tulipe ? Rosa devrait planter le caïeu
 Maintenant, mais elle ne vient pas me voir et elle ne va pas savoir quand le faire….
Et Cornelius, peu à peu, perd l’appétit.
Plusieurs jours de suite, Gryphius emporte le repas du prisonnier intact. Cornelius ne se levé plus, ne mange plus…
-Bon, dit Gryphius en descendant après la dernière ; bon, je crois que ce van Baerle ne va pas faire de vieux os. Il ne boit plus, il ne mange plus, il ne se levé plus….
علی رغم شرایط نامناسب, کرنلیوس گوش بزنگ و منتظر ,او هنوز امیدوار است.
هوا خوب و شرایط بنظر مساعد می آمد اگرچه کمی مرطوب است او احساس سرما می کند و کمی نگران می شود.
چه بر سر لاله من خواهد آمد. روزا بایست آنرا تا بحال کاشته باشد. اوبه ملاقات من نمی آید و نمی داند که باید چه کند.
و کرنلیوس به دلیل نگرانی کم کم اشتهایش را از دست می دهد .چندین روز پشت سر هم گریفوس متوجه می شود که غذای کرنلیوس دست نخورده باقی می ماند او دیگر بیدار نمی شود و میلی به غذا ندارد. بعد از اتفاقی که افتاد او دیگر توانی برای ادامه کار ندارد.نه غذا می خورد نه چیزی می نوشد و میلی به حرکت و بیدار شدن نیز ندارد.