20-04-2019, 02:31 PM
هیچ وقت بابت عشق هایی که نثار دیگران کرده اید و بعدها به این نتیجه رسده اید ذره ایبرای عشق شما ارزش قائل نبوده اند،افسوس نخوردید.شما آن چیزی را که باید به زندگی ببخشید،بخشیدند.وچه چیزی زیبا تر از عشق ...
هر رنج دوست داشتن صیقلی ست بر روح و روان.با هر تمرین دوست داشتن،روح تو زلال تر می شود.گاهی بعضی ها با ما جور در می آیند،اما همراه نمی شوند ،گاهی نیز آدم هایی را می یابیم که با ما همراه می شوند اما جور در نمی آیند.
برخی وقت ها ما آدم هایی را دوست داریم که دوست مان نمی دارند،همان گونه که آدم هایی نیز یافت می شوند که دوست مان دارند،اما ما دوستشان نداریم.
به آنانی که دوست ندایم اتفاقی در خیابان بر می خوریم و همواره بر می خوریم ،اما آنانی که دوست می داریم هموتره گم می کنیم و هرگز اتفاقی در خیابان به آنان بر نمی خوریم .برخی ما را سر کار می گذارند ،برخی بیش از اندازه قطعه گم شده دارند و چنان تهی اند و روحشان چنان گرفتار حفره های خالی است که تمام گرفتار حفره های خالی است که تمام روح ما نیز کفاف پر کردن یک حفره خالی درون آنان را ندارد.برخی دیگر نیز بیش از اندازه قطعه دارند و هیچ حفره ای،هیچ خلائی ندارند تا ما برای شان پر کنیم .
برخی می خواهند ما را ببلعند و برخی دیگر نیز هرگز ما را نمیبینند و نمی یابند و برخی دیگر بیش از اندازه به ما خیره می شوند.گاه ما برای یافتن گمشده خویش،خود را می آراییم،گاه برای یافتن او به دنبال پول،علم،مقالم،قدرت و همه چیز می رویم و همه چیز را به کف می آوریم و اما او را از کف می دهیم.گاهی اویی را که دوست می داری احتیاجی به او ندارد زیرا تو او را کامل نم کنی .تو قطعه گمشده او نیستی،تو قدرت تملک او را نداری .گاه نیز چنین کسی تو را رها می کند و گاهی نیز چنین کسی به تو می آموزد که خود نیز کامل باشی،خود نیز بی نیاز از قطعه های گم شده .او شاید به تو بیاموزد که خود به تنهایی سفر را آغاز کنی،راه بیفتی،حرکت کنی
او له تو می آموزد و تو را ترک می کند،اما پیش از خداحافظی می گوید:شاید روزی به هم برسیم ...می گوید و می رود،و آغاز راه برایت دشوار است .این آغاز ،این زایش،برایت سخت دردناک است .
بلوغ دردناک است،وداع با دوران کودکی دردناک است ،کامل شدن دردناک است،اما گریزی نیست..و تو آهسته آهسته بلند می شوی،اما آبدیده می شوی و می آموزی که از جاده های ناشناس نهرای،از مقصد بی انتها نهراسی،از نرسیدن نهراسی ئ تنها بروی و بوی و بروی
هر رنج دوست داشتن صیقلی ست بر روح و روان.با هر تمرین دوست داشتن،روح تو زلال تر می شود.گاهی بعضی ها با ما جور در می آیند،اما همراه نمی شوند ،گاهی نیز آدم هایی را می یابیم که با ما همراه می شوند اما جور در نمی آیند.
برخی وقت ها ما آدم هایی را دوست داریم که دوست مان نمی دارند،همان گونه که آدم هایی نیز یافت می شوند که دوست مان دارند،اما ما دوستشان نداریم.
به آنانی که دوست ندایم اتفاقی در خیابان بر می خوریم و همواره بر می خوریم ،اما آنانی که دوست می داریم هموتره گم می کنیم و هرگز اتفاقی در خیابان به آنان بر نمی خوریم .برخی ما را سر کار می گذارند ،برخی بیش از اندازه قطعه گم شده دارند و چنان تهی اند و روحشان چنان گرفتار حفره های خالی است که تمام گرفتار حفره های خالی است که تمام روح ما نیز کفاف پر کردن یک حفره خالی درون آنان را ندارد.برخی دیگر نیز بیش از اندازه قطعه دارند و هیچ حفره ای،هیچ خلائی ندارند تا ما برای شان پر کنیم .
برخی می خواهند ما را ببلعند و برخی دیگر نیز هرگز ما را نمیبینند و نمی یابند و برخی دیگر بیش از اندازه به ما خیره می شوند.گاه ما برای یافتن گمشده خویش،خود را می آراییم،گاه برای یافتن او به دنبال پول،علم،مقالم،قدرت و همه چیز می رویم و همه چیز را به کف می آوریم و اما او را از کف می دهیم.گاهی اویی را که دوست می داری احتیاجی به او ندارد زیرا تو او را کامل نم کنی .تو قطعه گمشده او نیستی،تو قدرت تملک او را نداری .گاه نیز چنین کسی تو را رها می کند و گاهی نیز چنین کسی به تو می آموزد که خود نیز کامل باشی،خود نیز بی نیاز از قطعه های گم شده .او شاید به تو بیاموزد که خود به تنهایی سفر را آغاز کنی،راه بیفتی،حرکت کنی
او له تو می آموزد و تو را ترک می کند،اما پیش از خداحافظی می گوید:شاید روزی به هم برسیم ...می گوید و می رود،و آغاز راه برایت دشوار است .این آغاز ،این زایش،برایت سخت دردناک است .
بلوغ دردناک است،وداع با دوران کودکی دردناک است ،کامل شدن دردناک است،اما گریزی نیست..و تو آهسته آهسته بلند می شوی،اما آبدیده می شوی و می آموزی که از جاده های ناشناس نهرای،از مقصد بی انتها نهراسی،از نرسیدن نهراسی ئ تنها بروی و بوی و بروی