دوسال در تعطیلات ، ژول ورن صفحه48 - نسخهی قابل چاپ +- تالار گفتگوی کیش تک/ kishtech forum (http://forum.kishtech.ir) +-- انجمن: پردیس فناوری کیش (http://forum.kishtech.ir/forumdisplay.php?fid=1) +--- انجمن: زبان های خارجی (http://forum.kishtech.ir/forumdisplay.php?fid=60) +---- انجمن: زبان فرانسه (http://forum.kishtech.ir/forumdisplay.php?fid=13) +---- موضوع: دوسال در تعطیلات ، ژول ورن صفحه48 (/showthread.php?tid=53962) |
دوسال در تعطیلات ، ژول ورن صفحه48 - آیدا جابرانصاری - 25-05-2021 - Oui, dit Doniphan, ne t'inquiète pas, tu es pardonné.
Briant prend son frère dans ses bras. Puis Jacques va serrer la main de tous ses camarades.
- Bien, dit Briant, c'est moi qui vais partir. - Non, dit Jacques, laisse-moi faire.
- Tu es trop ému, répond Briant en se mettant dans la nacelle.
Dix minutes après, le cerf-volant quitte le sol.
Briant, sûr de lui, tend d'abord la corde que ses amis retiennent puis observe l'horizon.
A l’est, il remarque une tache blanche…
- Qu’est-ce que cela peut bien être ? se dit-il. Un glacier ?
Il regarde encore plus attentivement avec une lunette qu’il a emportée. Près du glacier, il semble voir une montagne…
Est-ce que par hasard elle appartient à un continent ?
Il continue à observer et voit plus près de lui, à cinq ou six milles environ, à l'ouest du Familylake, et donc sur l'île, un feu.
Walston et ses camarades sont toujours là. Briant en a assez vu. Il donne à ses camarades le signal de le redescendre. La descente se fait petit à petit. Enfin, la nacelle, qui est au-dessus du lac, tombe dans l’eau et tous courent aider Briant.
ـ دونیفان : بله نگران نباش. ما تورا بخشیدیم.
بریان برادرش را در آغوش گرفت. بعد جک با تمام دوستانش دست داد.
ـ بریان : خوبکسی که باید برود من هستم.
ـ جک : نه بگذار من انجامش دهم.
ـ بریان در حالی که داشت سوار سبد میشد گفت : تو خیلی احساسی هستی.
ده دقیقه بعد بادبادک زمین را ترک کرد.بریان که در سبد بود و طنابی که دوستان وصل کرده بودند و گرفت و افق را بررسی میکرد.
طرق شرق یک لکه سفید مشاهده کرد.
ـ چه میتواند باشد ؟ کوه یخ ؟
با عینکی که با خود برده بود باز هم با دقت بیشتر نگاه کرد.نزدیک آن کوه یخ یک کوه به نظر می آمد.آیا این متعلق به یک قاره است؟
به مشاهده کردن ادامه داد. پنج یا شش هزار متری خود و شرق دریاچه خانوادت را بررسی کرد و دید یک آتش آنجاست.
والستون و دوستانش هنوز آنجا هستند.بریان آچیزی که میخواست ببیند را دید و به دوستانش علامت داد تا او را پایین بیاورد.کم کم پایین آمد.در آخر وقتی روی دریاچه بود ، سبد پاره شد و درون آب افتاد و همه به کمک بریان رفتند.
|