تالار گفتگوی کیش تک/ kishtech forum
ترجمه کتاب لاله سیاه اثر الکساندر دوما صفحه پنج و شش - نسخه‌ی قابل چاپ

+- تالار گفتگوی کیش تک/ kishtech forum (http://forum.kishtech.ir)
+-- انجمن: پردیس فناوری کیش (http://forum.kishtech.ir/forumdisplay.php?fid=1)
+--- انجمن: زبان های خارجی (http://forum.kishtech.ir/forumdisplay.php?fid=60)
+---- انجمن: زبان فرانسه (http://forum.kishtech.ir/forumdisplay.php?fid=13)
+---- موضوع: ترجمه کتاب لاله سیاه اثر الکساندر دوما صفحه پنج و شش (/showthread.php?tid=52613)



ترجمه کتاب لاله سیاه اثر الکساندر دوما صفحه پنج و شش - مریم مستجیر - 02-05-2021

هلند بوده اید. من نامه های شما را به کورنلیوس ون بائرل ، پدرخوانده خود ، که در دورردخت زندگی می کند ، سپرده ام.
-Pauvre Cornelius ! Cet homme qui sait tant de choses et qui ne pense qu’aux fleurs ! Si vous lui avez donné ces lettres, il est perdu ! Tant qu’il les possèdera, votre filleul sera en danger de mort. Je vais lui écrire un mot. Mon serviteur le lui donnera.
Il arrache la première page de la Bible qu’il a toujours avec lui et écrit :
-کورنیلیوس بیچاره !  مردی که از این چیزها چیزی نمی داند و فقط به گل فکر می کند! اگر آن نامه ها را به او بدهید ، او بیچاره می شود ! تا زمانی که نامه ها پیش او باشد ، پدرخوانده شما درمعرض خطر مرگ  خواهد بود . برایش یادداشتی می نویسم,و من آن را به او می دهم او صفحه اول کتاب مقدس را که همیشه با خود داشت ، پاره کرد و نوشت:                                                     
                                           
 
Cher filleul,
Brule le parquet que je t’ai donné, brule-le sans le regarder, sans l’ouvrir, sans le lire. Adieu  
                                   Corneille de Witt
-Et maintenant, dit-il, partons, Corneille. Dans la cour de la prison, la belle Rose, la fille du geôlier Crépus, les attend.
-Oh ! Messieurs, quel malheur. Les habitants de la ville sont furieux et ils veulent vous tuer, Ne sortez pas par la porte principale, partez par derrière.
-Mon enfant, dit Corneille, je n’ai rien a te donner en échange de ce bon conseil, sauf la Bible que tu trouveras dans ma chambre : c’est le dernier cadeau d’un honnête homme et j’espère qu’il te portera bonheur.
 
 
 
 
 
فوی عزیز
 
نامه هایی را که به شما دادم بسوزانید .ولطفا نامه را باز نکنید و آنها را نخوانید .به امید دیداردوست شما کورنیلیوس
 
و حالا ، او گفت ، بیایید برویم ، کورنیه در حیاط زندان ، رزای  زیبا ، دختر کروفوس  ، منتظر بود.
اوه آقایان ، چه حیف مردم شهر خشمگین هستند و می خواهند شما را بکشند ، از در اصلی بیرون نروید ، از پشت بروید. کورنیه گفت ، فرزند من ، من در ازای این توصیه خوب چیزی ندارم که به تو بدهم ، به جز کتاب مقدس که در اتاق من پیدا می کنی: این آخرین هدیه یک مرد صادق است و امیدوارم که شما را خوشبخت   کند.
-Merci, monsieur corneille, elle ne me quittera jamais. Malheureusement, je ne sais pas lire !
-Adieu, mon enfant, dit Corneille. Tu viens de sauver la vie de deux hommes.
Mais la foule, qui aime voir le sang couler, les retrouve, les traine sur le sol jusqu’à un gibet et les suspend par les pieds ; et les deux hommes meurent.
Pendant que les habitants de La Haye mettent en pièces les corps de Jean et de Corneille, Craeke, le fidèle serviteur, va jusqu’à Dordercht, vers la maison du docteur Cornelius van Baerle, le filleul de Corneille.
متشکرم ، آقای کورنیه، او هرگز مرا ترک نخواهد کرد. متاسفانه نمی توانم بخوانم!
 
کوریل گفت: "خداحافظ فرزندم ، تو فقط جان دو مرد را نجات دادی. اما جمعیتی که عاشق ریختن خون هستند ، آنها را پیدا می کنند ، آنها را روی زمین به چوبه دار می کشانند و آنها را ازپا آویزان می کنند ؛ و این دو مرد می میرند.
در حالی که مردم لاهه اجساد هان و كورنلیوس را تكه تكه می كنند ، كریك ، بنده وفادار ، به دوردرخت ، به خانه دکتر كورنلیوس ون بائرل ، پدرخوانده كورنلیوس می رود.