دوسال در تعطیلات ، ژول ورن صفحه 18 - نسخهی قابل چاپ +- تالار گفتگوی کیش تک/ kishtech forum (http://forum.kishtech.ir) +-- انجمن: پردیس فناوری کیش (http://forum.kishtech.ir/forumdisplay.php?fid=1) +--- انجمن: زبان های خارجی (http://forum.kishtech.ir/forumdisplay.php?fid=60) +---- انجمن: زبان فرانسه (http://forum.kishtech.ir/forumdisplay.php?fid=13) +---- موضوع: دوسال در تعطیلات ، ژول ورن صفحه 18 (/showthread.php?tid=52606) |
دوسال در تعطیلات ، ژول ورن صفحه 18 - آیدا جابرانصاری - 02-05-2021 – Bien, dit Gordon, cela me semble une bonne idée. Dès que le temps le permettra, vous partirez.
En effet, depuis la veille, une pluie fine tombe souvent et empêche les jeunes garçons de mettre leur projet à exécution.
Le lendemain, le temps est encore plus mauvais : le vent souffle violemment et la pluie ne cesse de tomber. Cette situation dure pendant plusieurs jours. Les garçons passent leurs journées dans le yacht et en profitent pour réparer le bateau qui a bien souffert pendant la tempête.
Lorsque la pluie et le vent se calment un peu, Doniphan, Webb et Wilcox vont chasser des oiseaux. Quant à Garnett, Service, Cross, auxquels se joignent les petits, ils s'occupent de ramasser des coquillages et de pêcher.
Le 27 mars, une capture plus importante donne lieu à un incident très amusant.
Pendant l'après-midi, la pluie ayant cessé de tomber, les petits sont allés du côté de la rivière avec leur matériel de pêche.
Soudain, on les entend crier.
- Arrivez ! Arrivez ! crie Jenkins.
– Venez voir Costar et sa monture! dit Iverson.
گوردون : خوب است.به نظرم ایده خوبی است.به محض اینکه آب و هوا ملایم شد ، بروید.
در حقیقت از دیشب بارانی ملایم میبارید و به جوانان این اجازه را نمیداد که به کار خود رسیدگی کنند.
فردای آن روز هوا باز هم بدتر شد.باد شدیدا میوزید و باران هم بند نمی آمد.این شرایط چند روزی طول کشید.در حین این هوای بد ، جوانان وقت خود را در یاچ به رسدگی به قایق میگذراندند و لذت میبردند.
به محض اینکه باران و باد آرام تر شد ، دونیفان و وب و ویلکوکس به شکار پرنده رفتند.گارنت و سرویس و کراس هم که با بچه های گروه بودند ، خود را مشغول جمع کردن صدف و صید کردند.
27 مارس بود که یک اتفاق مهم جای خود را به یک اتفاق سرگرم کننده داد.عصر باران کمی بند آمده بود و بچه ها با وسیله ماهیگیری به لب رودخانه رفتند.
ناگهان صدای جیغ شنیدند.
جنکین فریاد زد : بیایید بیایید.
ایورسان : بیایید اسبا بازی کوستار را ببینید.
|