A LION AND A RABBIT

Once a lion said to all the animals in the forest that if one of them will come to him as his meal for the day, he would not kill anyone else among them. All the animals agreed to this.

One day, it was a rabbit's turn and it took quite long reaching the lion. The lion asked it the reason for being late. It acted wisely and said, "Sir! I was stopped by another lion, who was claiming to be the king of the jungle and he wants to meet you."

"So do I", said the furious lion.

The rabbit took the lion to a well and showed him his reflection in the water of the well. The lion jumped into the well to catch his opponent and drowned.

How intelligently, the rabbit got rid of the wild beast.

شیر و خرگوش

یک بار شیر به همه ی حیوانات جنگل گفت که اگر یکی از آنها به عنوان وعده ی غذایی روزانه او نزد او بیاید، هیچ حیوان دیگری را در این میان نمی‌کشد. همه ی حیوانات با این موضوع موافقت کردند. 

یک روز، نوبت یک خرگوش بود و رسیدن او به شیر خیلی طول کشید. شیر دلیل تاخیر او را ازش پرسید. او عاقلانه عمل کرد و گفت : آقا! شیر دیگری که ادعا می‌کرد سلطان جنگل است جلوی مرا گرفت و می‌خواهد با شما ملاقات کند.

من هم همینطور، شیر خشمگین گفت. 

خرگوش شیر را به کنار چاه برد و انعکاس خود را در آب به او نشان داد. شیر برای گرفتن حریف به درون چاه پرید و غرق شد. 

چقدر هوشمندانه، خرگوش از شر حیوان وحشی خلاص شد.