تالار گفتگوی کیش تک/ kishtech forum

نسخه‌ی کامل: پيدايش وتوسعه شهر از ديدگاه لوييس مامفورد
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
 پرديس فناوري کيش طرح مشاوره متخصصين صنعت و مديريت گروه  اجرائي و عمران



پيدايش وتوسعه شهر از ديدگاه لوييس مامفورد
لوييس مامفورد(1990-1895)از متفكـرين برجسته قرن بيستم اسـت كه اول بار عقايدش را در كتاب فرهنگ شهرها منتشر كرد.از وي نوشتـه هاي زيــادي در زمينه برنامه ريزي اجتمـاعي،شهر،معمــاري وفنــاوري به جا مـــانده اســـت مشهورترين اثر مامفورد شهر در طول تاريخ است كه در آن پيدايش وتوسعـــه شهر را در دوران مختلف تاريخي مورد بررسي قرار داده اســت.وي هـدف از نوشتن اين كتاب را چنين بيان مي دارد :
"من سعي كرده ام كه شكلها و كاركردهاي شهر را بررسي كنم و اهـدافي را كه منجر به ايجاد آن شده است ،بيابم .چنانچه شهر نقايصي را كه در طول تـاريخ به همراه داشته از خود بزدايـد ،شهــرهاي آينده نقش مهمتــري را نسبــت بـه گذشته ايفا خواهند كرد" .
لوييس مـامفوردمعتقـد اسـت:چنانچه به تاريخ شهرها بنگريم ،مي توانيم تصميم بگيريم كه كدام راه را انتخــاب كنيم ،يا خود را وقف تكامل وپرورش انسانيـت كنيم يا تسليم نيروهاي خودكاري شويم كه خود ساخته ايم وآن را برموجودي كه خالي از ويژگي انســاني است ،يعني؛انسان ‌‌(فرا تاريخي)تحميل كـــرده ودر نهايت او را از عواطف واحساسات ،خلاقيت وآگاهي تهـي كنيم به عقيده لوييس مامفورد چيزي كه زماني به آن شهراطلاق مي شده ،اكنون به مركز كنترل تبديل شده وفناوري در قالب دستگاههاي خودكار،فضايل انساني را از آن سلب كرده است . وي با انتقاد از توسعه وبرنامه ريزي ما در شهرهاي معاصر ،چهره ضد تاريخي آنها را آشكار ساخته وبرخي از بيماريهايي را كه گريبانگير شهــرهاي بزرگ اروپا وامريكا است ،مورد بررسي قرار مي دهد .
او سعي دارد به تكامل كه توسط شهر انجام شده نگاهي نو بيندازدومعتقداست:    چنانچه تصوير نويني از نظم ارگانيك داشته بــاشيم وهمه كاركردهاي انساني را در نظر بگيريم آنگاه مي توانيم به شكلي جديد از شهر دست يابيم كه توسعه انساني را به همراه داشته باشد .
شهرهاي دوره باستان: ميراثي از دهكده
نخستين وجه مشخصه گذار از دهكـده به شهر،افزايش جمعيـت وگستــرش نواحي  ساخته شده بود .انباشت جمعيت به صورت متمركز نبود واجتماعات در اندازه هاي كوچك در دشتها وكنــاره هاي رودخانه ها پراكنده بودند . در ابتدا شهر صميميت وانسجــام اجتمـاعات نخستيـن را با خود داشت واز نظر اندازه مفهوم محله را در ذهن تداعي مي كرد .شهر تا آنجا گسترش مي يافت كه امكان پيمودن آن با پاي پياده ميسر بود .به عبارت ديگر گسترش شهر با گسترش شبكه ارتباطي رابطــه مستقيم داشــت ووسعت آن را دامنه مــوثّر ارتباطات تعيين مي كرد.اين اصل همچنان به قوت خود باقي اســت به طوري   كه با پيشرفت وسايل ارتباطي ، شهرها وسعت بيشتري يافتند .
لوييس مافورد ضمن تجزيه وتحليل اجزاي شهر تاكيد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌مي كند كه كاركرد اصلي شهــر در مفهوم "نگهدارنده"متبلــورشده بود؛ به اين معنــاكه شهرهمه عـوامل اجتماعي  را در خود گرد آورده و در فضايي محصور ،روابط متقابل آنها را ميسّر مي ساخت.ارگ عنصر اصلي شهر به شمار مي آمد و در اطراف خود ديواري براي حفظ امنيت ساكنان داخلي خود داشت كه بعدها به صورت عامل كنترل تعداد ساكنان شهر در آمد0 مازاد محصولات كشاورزي كارگاههـــاي شهري در بازار به فروش گذاشته مي شد 0علاوه بر آن بازار مكان ارتباطات افراد مناطق مختلف بود .
براي آنكه شهر يك "نگهدارنده"باشد لازم است مردم ونهادها رابه سوي خود جذب كند تابتواند به حياتش ادامه دهد . لــوييس مافــورد در اين خصوص از اصطلاح ابنزر هوارد يعني مغناطيس استفاده مي كند و مي افزايد :"در شهرهاي نخستين ،مذهب سازمان يافته اين نقش را به عهــده مي گيرد و مانند مغناطيس مردم را به سوي خود جذب مي كند .بررسيهــاي تاريخي نشـــان مي دهد كه هدف شهرهاي نخستين خدمت به اهداف خدايان بوده ونه اهداف انسانهـا .لذا در معابد اين اعتقاد وجود داشت كه انسان براي آن آفريده شده تا خدايان را ستايش كند وبه آنها خدمت نمايد واين امر علت وجودي شهر بود".به تـدريج انسان با الهام از فنا ناپذيري خدايان ،معياري براي فنا ناپذيري خود نيز يافت ودر شهر ساختارهاي زيبايي شناختي را در قالب يادمانها به عنوان نمادي از جاودانگي به نمايش درآورد .
در تمدنهاي مختلف به دنبال گسستن يا پيـوند با دهــكـده دو كاركرد متضاد بروز كــرد كه به ايجاد دو الگوي متضاد سومــر ومصر منجر شد . در اولي،  عدم اطمينان ،خطر ،اضطراب ونمادهاي قدرت درقالب ديوارهاي مستحكم خود را نشان داد و در ديگري آرامش ،اطمينان واتكا به فوايد خورشيد ورود نيـــل (طبيعت)نظم را با عدالت در شهر مستقر كرد در سـومـــر قدرت در ارگ جاي گرفت ودر مصر آداب ورسوم ادامه يافت و به نيروهايي كه در اختيار ارگ جاي گرفت ودر مصر آداب ورسوم دهكده ادامه يافت وبه نيروهايي كه در اختيار تمدن بودند چهره اي انساني بخشيد .وجه اول با شيوه توسعه طلبي ،خشونت ،تضادواضطراب همراه بود كه در طول تاريخ ويژگي غالب شهرها شد و وجه ديگر ،بيانگر تعاون وهمياري انساني وغناي عواطف ودانش بود كه به همراه نهادهاي زيبايي شناختي ،نيروهاي بالقوه انساني را رشد داد .
از ديگر مشخصات بارز شهر در اين دوران ،قدرت انتقال فرهنگ در شكلهاي نمادين والگوهاي انساني است كه در دهكده نيز موجب شكوفايي توان انسانها بود . با ضبط اسنادولوحه ها وسنگ نوشته ها ،وجهه شهربه عنوان"نگهدارنده" تقويت مي شد واز اين راه گذشته،حال وآينده به هم پيوند مي خورد .انحصار طلبي ،تقسيم كار وتخصصي شدن در ماهيت شهر نهقته بود وموجب شد تا هر فعاليتي در بخشهاي مشخصي از شهر مستقر شود 0نهاد مالكيت كه تمايز ميان غني وفقير را موجب شده يود ،در شهر ابداع شد وزمين وهر چه در آن بود به معبد وخداي آن ،پادشاه تعلق گرفت 0از ديگر خصوصيات مهم شهر دوران باستان،شكل مادي گرفتن يا عينيت بود ،به اين نحو كه در طرح شهر ،تخيلات ،عقايد ،شهود وادراك ،ويژگي مادي به خود گرفت وساختار قابل ديدن پيدا كرد .فرمانروايان پس از فتح هر نقطه آنجا را با خاك يكسان مي كردند وبر اساس قوه تخيل و شهود خود آن را از نو مي ساختند ويژگي ديگر شهرهاي دوران باستان، هنر نمايش بود كه در آن هر فرد نقشي خاص را به عهده داشت 0به گفته رابرت ردفيلد وظيفه شهر بازسازي انسان است ،به اين معني كه وقتي شخصيت انسان در دهكده شكل مي گيرد وقالب اصلي خود را مي يابد ،ديگر تغييري نمي كند ؛اما در شهر انبوهي از نقشهاي جديد به وجود مي آيد كه هنجارها وارزشهاي اخلاقي ،آداب ورسوم،معماري ودر نهايت كل شهر را به طور مداوم تغيير مي دهند .مجلـس،دربار ،ورزشــگاههــاواماكن گردهمايي،همه نمودهاي نمايشي شهر بودند كه با ظهور گفتگو (ديالوگ)در ارتباطات شهري ،وجه نمايشي آن تكميل شد.
شهر يوناني همچنان كه مفهوم(نگهدارنده)را بر خودمي پذيرد ،با خصوصياتي      از تمدن مصر وسومر جدا مي شود.محيط زندگي در دشت ها و رودخانه ها تبديل به زندگي در كوه و كنار دريا شد.شهر داراي حصار طبيعي،درياوكوه بود واستحكامات گذشته را نداشت :اندازه محدود آن دسترسي افراد به حومه رابا پاي پياده امكان پذيرمي كرد و از اين جهات تقابلي ميان شهر ودهكده به چشم نمي خورد0
مافورد به دقت هسته هاي فعال تمدن يونان را مي شكافد و كاركرد آنها را در جهت سلامت روح وجسم انسان مشخص مي سازد.احساس فضا،نظم،هماهنگي     وزيبايي موجود دراين مكانها را به تصوير مي كشد وتداوم آن را در شهرهاي آينده نشان مي دهد .تاكيد مافورد بروحدتي است كه در فضا،عناصر واجزا وكاركرد شهر نهفته بود .وي به عنوان نمونه از آگورا نام مي بردكه قانون، حكومت ،تجارت،صنعت،مذهب وقابليت اجتماعي شدن را در يك مكان گرد آورده بود.به تدريج شهر يوناني خصوصيات خوبي را كه از دهكده به ارث برده بود ،از دست داد ودر عوض ويژگيهاي ارگ را يعني انحصار امتيازات فرهنگي واقتصادي وتسلط اقليت ساكن در آن بر شهر را در خود جاي داد.
شهرهاي قرون وسطي
مافورد ويژگي هاي شهر قرون وسطي نظير فضاي محدود وارگانيك،ساخت متناسب با اقليم ،عدم تمركز وقوانين منطقه بندي(زونينگ)،در نظر گرفتن ابعاد ومقياس انساني در ساخت شهر ،اهميت عنصر زيبايي شناسي،فقدان كنترل از خارج ودر نتيجه آزادي را مي ستايد واصول شهــر سازي اين دوره را چنين بيان مي كند:
شهر قرون وسطي از يك هسته مركزي با منحني هاي ارگانيك در اطراف آن تشكيل شده بود كه غالباً به شكل مدور هسته شهر را محصــور ومحفـــوظ مي داشت .دروازه محل ملاقات شهري وروستايي بودكه از تمركز اقتصادي جلوگيري مي كرد وتوزيع مناسب آمد وشد را موجب مي شد.ديــوار اهميت رواني داشت ،هم مظهـــر وحـدت بود وهم امنيت شهررا تضمين مي كرد؛در تابستانها نيز به صورت تفرجگاه مورد استفاده قرار مي گرفت .اجزاي اصلي شهر عبارت بود از قصر،صومعه،كليساي جامع،تالار شهر وتالار اصنـــاف. كليســــاي جامع در مركز واقع شده بود واصول بينش قرون وسطايي يعني راز،غافلگيري،فضاي باز ناگهاني،بلندي وارتفاع،وغناي اجزا وعناصر را آشكار مي ساخت.
بازار در كنار كليسا واقع بود وهمان كاركرد آگورا در شهرهاي يوناني دوران باستان را حفظ كرده بود .واحدهاي مسكوني با مصالح موجود محلي ساخته مي شد ومقياس انساني در حد بسيار متواضعانه اي رعايت مي گرديد. خيابانها در وحله اول براي عبورپياده طراحي شده بود وآمد وشد وسايل چرخ دار در مرتبه دوم اهميت قرار داشت .خيابانهاي باريك با نماهاي منظم مردم   را از باد وباران وتابش مستقيم آفتاب محفوظ مي داشت.شهرقرون وسطي از محله هايي با كليســـا بازار وتاسيسات آب رســاني خاص خود تشكيل شده بود.در محله ها مشاركت اجتماعي بسيارزياد بود.آموزش واشتغال جمعي در خانواده وكارگاه كنار آن انجام مي شد.
ديوار در محدود كردن رشد شهر نقشي نداشت ،بلكه شرايط طبيعي واجتماعي نظير محدوديت آب رساني،تهيه غذا ،مقررات شهرداري واصناف-كه ازاستقرار     كنترل نشده افرادجلوگيري مي كرد-وبالاخــره امكانات محدود حمــل ونقـــل ،ارتباطـات مانع از گسترش شهر بود.براي اولين بار در تاريخ اكثريت ساكنان شهر انسانهايي آزاد بودند كه با كنترل دروني يعني رهبري وسازماندهي خود ،كنترل از بيرون را به حداقل رساندند.امابه تدريج قدرت سياسي،نظامي،مالكيت  خصوصي وانحصار طلبي از طريق روشنفكران در كليسا نفوذ كرد ومفــاهيم مسيحيت را بي ارزش ســاخت.ابعاد روحي ومعنوي ازميان رفت ومادي شدن بر حيات شهري اواخر قرون وسطي فايق آمد.
ويژگي هاي شهرهاي قرون وسطي :
1-هماهنگي بين جزءوكل
2-در دسترس بودن
3-مقياس انساني
4-كوچه هاي پيج در پيج
5-سو كردن به چشم اندازهاي دور
6-توجه كردن به اجزاي  قابل دسترس
شهرهاي دوران رنسانس
در اين زمان پرداختن به مفصل بنا وجزئيات رواج يافت ودر دل شهر ها خيابانهاي وسيع احداث ودر دل بافتهاي قرون وسطي ميدانهايي احداث گرديد ويك شبكه جامع خيابانهاي اصلي ايجاد شد .رويكرد شهرسازي در اين زمان يكپارچه سازي وكليت بخشي به شهر از طريق ايجــاد خيابانهــا وشريانهاي ارتباطي ميان عناصر سازنده بود .بنابراين نظم وحركت نو در شهر به وجود آمد.
شهرهاي دوره باروك
نظم وقدرت مشخصه دوره باروك بود.نهاد قدرت،نظارت برمردم را از طريق ساخت خيابانهاي مستقيم در شهر افزايش داد وطبقات اجتماعي را به صورت از هم مجزا مستقر ساخت.رشد جمعيت وبه دنبال آن رشد شهر نظـام مردم سالاري را از كار انداخت ونظارت شخصي جاي خود را به اقتدار نمايندگان داد .اجتماعات محلي به اجبار،كاركرد خود را به قدرت مركزي واگذار كردند كه در پايتخت مسقر بود.
شهرهاي دوره صنعتي
اجزاي اصلي شهر صنعتي ،راه آهن،معدن وكارخانه بود ومبناي سياسي آن را ،از بين بردن اصناف،عدم تامين كارگران،ايجاد بازاررقابتي آزاد،حفظ وابستگي به خارج براي به دست آوردن مواد اوليه تشكيل مي داد.شهرها محل انباشت توده اي از انساانها ومحل نگهداري ماشين آلات بود، نه مكان ارتباطات انساني.در شهر جديد جاي هنر،علم وفرهنگ خالي بود وشهر نتوانست آن را از گذشته خود به عاريت بگيرد.
در اين عصر فرايند تخريب طبيعت نيزشكل گرفت ،جنگل ها ويران شدند،انواعي  از جانوران ازبين رفتندند وتعـــادل طبيعي موجودات زنده درداخل مناطق بوم شناختي مورد تهديد جدي قرار گرفت.تحت فشار چنين محيطي بود كه بازگشت به هواي سالم ،آب پاكيزه،نور خورشيد وفضاي سبز كمال مطلــــوب طراحان وبرنامه ريزان شهري نظير ابنزر هوارد،كاميلوسيته وحتي بارون هوسمــــان   مي شود كه معيارهايي براي بهداشت وزيبايي شهر وآشتي آن با طبيعت وضع كردند.

 
 
كل وجز در طراحي شهري
محصول طراحي شهري بايد به صورت يك كل درآيد.كلي كه ادراك آن آسان باشدوناظر بتواند تركيب آن را در ذهن مجسم كند.در حقيقت وراي عناصر واجزاي شهري كه كنار هم قرار مي گيرند چيزي است كه آن را ارتباط مي گويند.يك فرايند كليت ساز در طراحي بايستي تركيبي از ساختار فضايي برگرفته از تئوري شكل زمين وكيفيات ارتباطي برگرفته از تئوري ارتباط وهمچنين مسائل اجتماعي برگرفته از تئوري مكان باشد.
يك فرايند كليت ساز نبايد ايستا باشد بلكه بايد قابليت تغيير ونوآوري داشته باشد تا بتواند مفاهيم جديدي را براي استفاده كنندگان معاصر بيان نمايد.
از اهداف فرايند كليت ساز در طراحي شهري مي توان ارتباط نزديك ميان حوزه كاري وحوزه مسكوني كه هدفي جز حذف زمينه هاي باطله در درون مراكز شهر ندارد،اشاره كرد.
اهداف فرايند ساز كليت بايد در راستاي ايجاد يكپارچگي بين هويت منطقه با طرح فضاي شهري باشد. وقتي مي گوييم كه چيزي همچون يك كل رشد مي كند منظورمان اين است كه كليت مولد،اصل ومنشأ وموجد دائمي رشد آن است ،يعني اينكه رشد تازه آن چيز،از طبيعت ساختاري ويژه وخاص گذشته آن برخيزد.اين يك كل خود مختار است كه قوانين دروني وفرارويي آن بر پيوستگي اش وبر آنچه در آينده از آن فرا خواهد روييد حاكم است.
اين خصوصيت در شهرهايي كه همچون اندامي زنده به نظر مي رسند با قدرت تمام احساس مي شود.تا درجه اي مي توانيم اين را حقيقتي درباره تاريخ اين شهر بدانيم.
اينگونه كليت رشد يابنده چيزي صرفاً مختص شهرهاي كهن نيست. اين ويژگي همواره در تمامي اندامواره هاي بالنده وجود دارد(اين كه چرا ما احساس مي كنيم كه شهرهاي كهن تا حدودي زنده هستند000به سادگي به اين دليل است كه آنها وارگانيسم ها  در اين كليت رشد يابنده خود مختار وبرخوردار از كنترل دروني،اشتراك دارند).
ويژگي هاي كل رشد يابنده
در هر يك از اين كلهاي رشد يابنده برخي ويژگيهاي اساسي وضروري وجود دارد.
نخست،كل به تدريج رشد مي كند،ذره ذره پا به عرصه وجود مي نهد.
دوم،سير تحول كل قابل پيش بيني نيست.هنگامي كه پا به عرصه وجود مي نهد،هنوز معلوم نيست كه چگونه ادامه خواهد يافت يا در كجا متوقف خواهد شد،زيرا تنها كنش متقابل رشد با قوانين خاص كل مي تواند تداوم وپايان آن را به دست دهد.
سوم، كل منسجم است.كل واقعاًكل است،تكه تكه نيست وبخش هاي آن نيز كل هستند وهمچون بخشهاي يك رويا به شيوه هايي شگفتي آفرين وپيچيده به هم مرتبطند.
چهارم،كل هميشه مشحون از احساس است ،زيرا هنگامي كه كليت با وجود ما در تماس قرار مي گيرد عميق ترين احساسات را در درون ما بر مي انگيزد،از اين قدرت برخوردار است كه ما را تكان دهد وبه جنبش آورد،ما را بگرياند وشادمان سازد.
رشد تمامي شهرهاي سنتي از اين خصوصيات برخوردار بوده است .اما توسعه شهري مدرن فاقد اين ويژگيها است.عمل توسعه اصلاًباكل هاي رشد يابنده سروكار ندارد.
1-هر چند كه رشد غلباًتدريجي است،ارتباطي با خصوصيت تدريجي بودن يك كليت رشد يابنده ندارد واقداماتي بي ارتباط پديد مي آورد كه به هرج ومرج مي انجامد.
2-رشد غير قابل پيش بيني نيست.اين رشد غالباً گرايش بدان دارد كه به وسيله مفاهيم،برنامه،نقشه ها وطرح ها كنترل شود.اما اين طرح ها از ظرفيت ايجاد يك كليت رشد يابنده عاجزند.در عوض آنها به زور يك نوع كليت مصنوعي وطرح ريزي شده پديد مي آورند.
3-توسعه برنامه ريزي شده عموماًمنسجم هم نيست.البته قرار است اين توسعه منسجم باشد،اما اگر از خودمان بپرسيم كه آيا محصول نهايي پروژه هاي طراحي شهري كنوني واقعاًبا همان ادراك واقعي وعميقي كه شهرهاي سنتي را منسجم مي داند،منسجم هست يا نه،بايد پاسخ منفي بدهيم.نظم كار سطحي است ودر پوسته توقف مي كند وتنها در پلان يا در برخي نظم هاي طراحي شده به چشم مي خورد.هيچ گونه انسجام عميق دروني كه بتوان آن را در هر درگاه ،پله وهر خياباني احساس كرد وجود ندارد.
4-اين توسعه برنامه ريزي شده مدرن كه آن را طبيعي مي دانيم،قطعاًفاقد قدرت برانگيختن احساسات عميق است ودر بهترين حالت مي تواند سزاوار نوعي ستايش از طراحي باشد،از  برانگيختن احساسات عميق حتي سخني نيز نمي تواند در ميان باشد ،نه لرزش هيجاني ونه حتي احتمال آن.
هفت قاعده برفرايند كليت سازي
امروزه معماري وبرنامه ريزي شهري هيچ يك عهده دار برقرار كليتي در ساخت وساز شهري نيست وفقط طراحي شهري است كه بايد به يكپارچه سازي وكليت بخشي بافت شهري اقدام كند. در اين نظام جز بايد در كل معني يابد حصول كليت با يك فرايند امكان پذير است.هفت قانون واسطه پيشنهاد شده ،به مشخص شدن قانون يگانه كمك مي كند واجراي آن را به صورت روز به روز وتدريجي امكان پذير مي سازد براي اين فرايند كليت ساز هفت قاعده پيشنهاد شده عبارتند از:
1- رشد تدريجي
2- جمع شدن تدريجي اجرا به گونه اي كه به كل مطلوب بينجامد
3- رويت وتجسم
4-فضاي شهري(هر جز در شكل دهي فضاي شهري مشاركت مي كند)
5-ترتيب وطراحي بناهاي بزرگ (توجه به جوانب كه با موقعيت بنا در فضا ارتباط دارد )
6-ساخت(تركيب بناها به گونه اي باشد كه به نوبه خود شامل كل هاي كوچكي شود)
7-شكل گيري مراكز(هر كل مركزي داشته باشد وآن مركز خود سازماندهي شود)
كه در ادامه به توضيح آنها مي پردازيم
قاعده نخست: رشد تدريجي
اين قاعده ويژگي تديجي بودن رشد را به عنوان يك پيش نياز ضروري كليت مقرر مي دارد.قاعده اين وظيفه را با تعزيف ابعاد كوچك تغييرات رشد انجام مي دهد .اين قاعده ضروري است ،به طور ساده به اين دليل كه كليت به قدري پيچيده است كه نمي توان آن را در قطعات بزرگ بنا كرد وساخت براي آنكه براي رشد وگسترش كليت،فضا وزمان كافي وجود داشته باشد ،بايد ابعاد واحد توسعه به قدر كافي كوچك در نظر گرفته شود.
ضروري است كه رشد تدريجي بوده وعلاوه برآن انديشه رشد تدريجي با دقت كافي معين شود كه بتوانيم وجود مخلوطي از پروژه هاي كوچك،متوسط وبزرگ را با كميتهاي تقريباًمساوي تضمين كنيم .
براي تضمين ماهيت تدريجي رشد اين قاعده را با سه قاعده فرعي ديگر تعريف مي كنند:
1-1-تغييرات ساختماني نبايد بسيار زياد باشد.
2-1-دومين قاعده فرعي تضمين كننده اختلاط معقولي از اندازه ها است.تعدادكل ساختمان در پروژه هاي كوچك،متوسط وبزرگ مي بايست مساوي نگاه داشته شود.
3-1- سومين قاعده فرعي توزيع معقولي از عملكردهارا در رشد تدريجي تضمين مي كند.
قاعده دوم:رشدكل هاي بزرگ
رشد تدريجي وذره ذره به خودي خود كل هاي بزرگ پديد نمي آورد.مسلماً درست به همين دليل است كه مردم طرح ها را به وجود مي آورند .هدف از "طرح"آفرينش كل هاي بزرگتري است كه براي ايجاد نظم و سازمان در پديده بزرگ ضروري اند .
در تئوري فعلي نظم در مقياس بزرگ به شكلي ارگانيك از همكاري ميان فعاليتهاي ساختماني جداگانه فرا مي رويد.
قاعده سوم:ژرف نگري وديد
اين قاعده مضمون وويژگي افزايش هاي جداگانه را معين مي كند اين قاعده ايجاب مي كند كه افزايشها از يك ژرف نگري نسبت به آنچه براي اصلاح وبهبود ساختار موجود لازم است برخيزد ونه از مفهومي كه به طور ذهني شكل گرفته است .بنابراين :
هر پروژه اي بايد نخست تجربه شده وسپس بيان شود ،همچون منظره اي كه مي تواند با چشم باطن مشاهده گردد . اين كيفيت بايد چنان در هر پروژه نيرومند باشد كه بتواند با ديگر پديده ها ارتباط برقرار سازد وهمچون يك تصوير توسط ديگران ادراك شود.
به عنوان يك قاعده هر پروژهاي نخست بايد تجربه و آزمايش شده وسپس به صورت يك ديد بيان شود،تا بتواند ديده شود(با چشم باطن)،با ديگران ارتباط برقرار ساخته و به وسيله ديگران درك و احساس شود همچون يك ديد .
 
قاعده چهارم:فضاي شهري مثبت
زماني كه يك ديد ژرف بينانه زندگي و فعاليتي را كه قرار است در يك رشد جزئي جديد روي دهد ،تعريف كرد ، اين ديد بايد در يك طراحي كالبدي تجسم يابد .
براي تبديل اين طراحي به كل مطلقاً ضروري است كه فضايي كه به وسيله ساختمان ها به وجود مي آيد خصلت مثبتي داشته باشد .
درك اين مطلب دشوار است ، زيرا در عصر ما فضاي شهري به فضايي منفي و پس مانده اي از پي احداث ساختمان ها تبديل شده است. اما همه فرهنگهايي كه خالق شهرها وبناهاي بزرگ بوده اند ،فضا را به عنوان پديده اي مثبت كه به وسيله ساختمان ايجاد مي شود ،درك مي كردند.اين قاعده به طور ساده چنين مي گويد :
هر ساختمان بايد فضاي عمومي منسجم وشكل گرفته اي در كنار خود ايجاد كند.
الف-هر رشد جزئي سات وساز بايد به شيوه اي شكل گيرد واستقرار يابد كه فضاي پياده شكل گرفته اي را به وجود آورد.
ب-خود حجم ساخت وساز هم ساده وهم خوش تركيب است.
1-اين بدان معناست كه حجم بنا به خودي خود يك واحد ساده وفشرده است يا از چندين حجم ساده وفشرده (كه يكي اصلي وديگران غير اصلي وچسبيده بدانند )تركيب شده است .
2-ورودي اصلي ساختمان يك مركز طبيعي را تشكيل مي دهد وازسطوح پياده مجاور كاملاً قابل مشاهده است .
3-اين حجم به وسيله حفره هايي كه يا باغ ،يا حياط يا نور گير هستند سوراخ شده است وهيچ يك از جناحهاي بنا ضخامتي بيش از حدود دوازده متر ندارند.
4-در صورت امكان بناي مورد نظر حد اقل با يك ساختمان موجود ديگر در تماس است به گونه اي كه ساختمانهاي به هم فشرده بافت پيوسته اي را در سراسر شهر تشكيل مي دهند .
5-اين بنا حداقل در يكي از ديوارهايش فاقد پنجره است به گونه اي كه بتوان ساختمانهاي ديگري را بعدها متصل به آن احداث كرد.
6- بناي مورد نظر در صورت امكان در موقعيتي ساخته مي شود كه بتواند مقداري فضاي پاركينگ يا گاراژ را در حفاظ خود گيرد وپنهان سازد ،بدين طريق بناي مورد بحث وظيفه دوگانه اي را در اين رابطه انجام مي دهد.
پ-فضاي ميان ساختمانها را باغ پر مي كند .اين فضاها نيز به دقت شكل يافته اند واز قاعده الف در مورد فضاي مثبت تبعيت مي كنند.
ت- با احداث هر ساختمان جديد ،خيابانهاي مجاور به تدريج امتداد مي يابند تا دسترسي به آن ساختمان راتامين كنند.
ث- فضاي پاركينگ آخرين جز اين سلسله مراتب است وبايد به كونه اي استقرار يابد كه ساختمانها آن را احاطه كنند واثرات آن برمحيط زيست تا حد ممكن كاهش يابد.
قاعده پنجم:آرايش بناهاي بزرگ
نمي توان انتظار داشت كه در حالتي كه خود ساختمانها در درون خود كليت ندارند،به كليت در ساخت وسازهاي گسترده ،در شهر يا در محله به كليت دست يابيم.از اين رو هر چند آرايش داخلي ساختمانها به طور معمول بخشي از قلمرو طرح ريزي يا طراحي شهري محسوب نمي شود،نمي توانيم از لزوم دخالت وجرح وتعديل در آرايش ساختمانهايي كه شهر را مي سازند(دست كم تا بدان حد كه اين ساختمانها در درون خود از كليت كافي براي ايجاد كليت در پيرامون خود برخوردار باشند)اجتناب كنيم.به طور خاص:
ورودي ها،فضاهاي اصلي رفت وآمد ،بخش هاي اصلي ساختمان ،فضاهاي باز داخلي،نور روز ورفت وآمد در داخل ساختمان ،همگي با موقعيت بنا در خيابان ودر محله انسجام وتوافق دارند.
ما براي آرايش ساختمانها به گونه اي كه اين اجزا از نظم ويكپارچگي خوبي برخوردار باشند،روند دقيقي تدوين كرده ايم .پروژه اي كه در آزمايش ما اين روند را به روشن ترين نحو تجسم مي بخشد ،مركز آموزشي است.
قاعده ششم:ساختمان
اين قاعده با جزئيات ساختمان سروكار دارد .حتي اگر يك ساختمان آرايش خوبي داشته ،به شيوه اي قرار گرفته باشد كه حجم آرايش داخلي اش به خوبي شكل گرفته باشد ،كليت وكليت فضاي اطرافش هنوز تا درجه زيادي وابسته به كليت جزئيات ساختمان وكليت سازه آن است.ساخت كالبدي خود بناها را نمي توان از كليت شهر جدا كرد.اورشليم قانون مشهوري دارد كه طبق آن هر ساختماني بايد نماي سنگ داشته باشد .شايد اين قانون كمي افراطي بوده وفرمول بندي زمختي داشته باشد ،اما نكته اصلي كاملاًروشن است.كليت يك شهر نمي تواند از كليت شيوه ساختماني كه براي احداث بناهايش به كار مي رود جدا باشد .
سازمان هر بنا بايد كلهاي كوچكتري در بافت كالبدي بنا در دهانه ها
ديوارها،پنجره ها،پايه ي بنا و غيره و به طور خلاصه در كل ساخت كالبدي و نمايآن به وجود آورد. اين قاعده در بر گيرنده ي مجموعه اي از قواعد تجربي است كه مي توانند به تضمين شكل يافتگي  و تامين كليت سازه ي بنا و جزئياتش كمك كنند. اين قاعده ي فرعي به دو دسته تقسيم مي شوند.           
 الف- نخستين دسته ي قواعد به سازمان كلي و سه بعدي سازه ي بنا مربوط ميشود. اين قوعد تضمين كننده ي هماهنگي ساخت كالبدي با حجم ها و فضاها ي بنا هستند.                                                                                                   ب- دومين دسته از قواعد به جزئيات مربوط مي شود. اين قواعد تضمين كننده ي هماهنگي جلوه ي بيروني ساختمان با فضاي عمومي خارجي هستند:   
             الف- ساختار كلي
به منظور ايجاد يك ساختار منسجم در ساختمان لازم است كه هر بنا از نظر ساختارسازمان جامع و واضحي درسه سطح داشته باشد. واحدهاي سازه اي،    سازه ي اصلي يا اوليه، سازه ي ثانويه.                       
1-6- شكل بندي واحدهاي سازه اي                                                                 واحد اساسي طرح ساختمان واحدي است كه مي تواند مسامحتاً واحد سازه اي ناميد. واحد سازه اي يك جزء سازه اي سه بعدي است كه وجود دارد يا مي تواند  به خودي خود به عنوان يك هستي سازه اي سه بعدي وجود داشته باشد. يك واحد سازه اي مي تواند چندين طبقه داشته باشد ،اما با ستون ها، تيرها و ديوارهاي اصلي محصور است. در مرحله ي آغازين طي نخستين آرايش قسمت هاي مختلف ساختمان ، لازم است كه ساختمان را به عنوان شكل بندي واحدهاي سازه اي در تصور آورده، تجسم بخشيم. ميتوان گفت   كه شكل بندي واحدهاي سازه اي نخستين پيش طرح سازه ي ساختمان است. لازم است كه شكل بندي واحدها ي سازه اي هم از داخل و هم از خارج ساختمان قابل مشاهده باشد.                                                                                                           2-6- سازه ي اصلي      
  در داخل واحدها ي سازه اي ستون ها و تيرها ي اصلي وجود دارند. اما تيرها و  ستون هاي اصلي لزوما از يك واحد به واحد ديگر با هم مطابقت و همساني ندارند. اين بدان معني است كه در واحدها ي سازه اي متفاوت در بلندي سقف و فواصل ستون ها تفاوت وجود دارد. سازه ي اصلي بزرگترين اتاق ها و فضاها در داخل ساختمان را مشخص مي كند. لازم است كه بزرگترين اتاق ها و فضاها  با ستون ها و تيرهاي اصلي به يكديگر اتصال يابند و محصور شوند ، به گونه اي كه سازه ي اصلي با بزرگترين فضاها مطابقت داشته و اين فضاها در داخل و خارج ساختمان مستقيما از روي اجزائي كه سازه ي اصلي را تشكيل ميدهند قابل تشخيص باشد.                                                                                            


3-6- سازه ي ثانويه                                           
    اتاق هاي كوچك و گذرگاها را با عناصر سازه اي ثانويه مشخص مي كنند. اين عناصر ميتوانند شامل ديوارها، ستون ها و تير سقف هاي كوچك تر باشد. تيرها و ستون هاي ثانويه معمولا بين تيرها و ستون هاي اصلي و اوليه قرار مي گيرند. مثال شماتيك يكي از اين واحدهاي دو طبقه را با پلان هاي متفاوتدر همكف نشان مي دهد. سازه ي اوليه و ثانويه ي دو طبقه با هم هماهنگ اند . تمامي ستون هاي اوليه ي طبقه ي دوم با تيرهاي طبقه ي نخست هماهنگ اند  و در يك راستا قرار دارند.                                                                                                          ب- جزئيات  
       در چارچوب طرح گسترده ي سازه كه بوسيله ي اين سه قاعده تعريف ميشود، هر ساختمان در جزئيات از برخي از اشكال قواعد زير تبعيت مي كند.         
      4-6-طبقه ي پايه     
   يك طبقه پايه وجود دارد كه از ديگر طبقات مرتفع تر بوده و با سازه ي وسيع تر  و بزرگتر مشخص مي شود.                            
5-6-خط بام                                               
        يك خط بام وجو دارد كه با تزئين ،جان پناه يا چيز ديگري مشخص شده و كل آن حداقل 2/1 متر بلندي دارد.      
    6-6- تمايز                                                                                                  طبقات با تراز تفاوت در ابعاد پنجره ، ارتفاع سقف يا فاصله بندي اجزاء طبق طرح زير از يكديگر متمايز مي شوند: 1-متفاوت، 2 و3- مي توانند يكسان باشند ،3 و   4- يا 4 به تنهايي تفاوت دارند، و طبقه ي بالايي متفاوت .    
     7-6-تمامي ساختمان ها پنجره هاي متمايزي دارندكه قاب هاي آنان ديده  مي شود.                                                                                                      8-6-كل سطح پنجره كه از كناره بيروني قاب اندازه گيري شده است بين 30 و50 درصد كل سطح ديوار است .                                                   
  9-6-سازه ي اضافه ي ديگري كه يا تزئيني يا سازه ي فرعي است وجود دارد كه در همان مقياس قاب پنجره ها يا مقياس كوچك تر از آ ن قابل مشاهده است.   
10-6- همه ي ساختمان ها از بتن مسلح يا مصالح بنايي (بلوك هاي بتني چيده شده ) ساخته شده اند كه روي آنها را رنگ زرد يا اندود كرده يا به طور طبيعي رها ساخته اند. هيچ گونه اجزاي پيش ساخته ي بتني بزرگ تر از بلوك يا تير وجود ندارند.                                                                                                 11-6- اندازه ي دهانه ها (واحدهاي سازه اي)در درون يك ساختمان واحد به استثناي جايي كه در آن دلايل ويژه و نيرومندي براي متغير ساختن آنها وجود داشته باشد ، يكسان است. به عنوان نمونه اي از ساختماني كه دقيقا از اين قواعد  هم در مورد ساخت كلي و هم در مورد جزئيات پيروي مي كند ، به سازه ي انبار در صفحات بعد مراجعه كنيد.
   قاعده ي هفتم : شكل گيري مراكز                                                                                   اين قاعده با شكل هندسي همه ي كل ها در تمامي مقياس ها در درون روند سر و كار دارد . اين قاعده نزديكترين چيز به بيان صريح قانون يگانه است ، اما به مشخص ترين و قابل استفاده ترين شكل ممكن. اين قاعده برخي قواعد تجربي هندسي را بيان مي كند كه بر اساس آن مي توان مطمئن شد بنا به عنوان يك حجم ، يا هر جزئي از يك بنا ، يا حتي هر يك از اجزاي ناچيز آن، قادر است با فضاي مجاورش هماهنگي و توافق داشته و كل هايي ايجاد كند كه شامل هم بنا و هم فضا باشند. اين قاعده مستقيما از نتايجي كه در ذات قانون يگانه نهفته اند (و كتب خطي قديمي آن را ((ماهيت نظم)) ميخوانند) بهره مي گيرد و قواعد هندسي خاصي را در يك شكل بسيار ساده مطرح مي كند كــــه مشاهده ي آن ، هر چند نه كاملا دقيق ، نسبتا ساده است . هر كل بايدبه خودي    خود ((مركزي))را تشكيل مي دهد و سيستمي از مراكز را در پيرامون خود به وجود آورد . هدف قاعده ي نامبرده تا مرحله اي براي ايجاد بافت مناسب شهري كافي هستند . آن ها در سطوح بسيار متنوعي عمل مي كنند ، هم در سطوح متفاوتي از مقياس و هم در سطوح متفاوتي از تجريد و به همراه يكديگر سيستمي از قواعد را بوجود مي آورند كه در اساس تقريبا براي ايجاد يك بافت شهري سالم كه از رشد ‎آهسته و تدريجي برخوردار است ، كفايت مي كند .  آن ها به ميزان معقولي دقيق ، عملي و منسجم اند . اما شايد هنوز به اندازه ي كافي عميق نباشند. آن ها مي توانند بافتي شهري بوجود آورندكه از لحاظ عملكرد درست وسالم، دست نخورده و منسجم باشد ، اما نمي توانند از خود شهري بوجود آورند كه زنده و متحرك بوده واجد احساسي عميق و ژرف باشد. البته ممكن است بگويند كه خود   اين پيچيدگي و عمق را نمي توان از هيچ قاعده و قانوني بوجود آورد... بلكه بايد‌‌آن را به طورساده محصول ژرفاي     روحي كساني دانست كه در كار ساخته اند و علت اينكه ما اين عمق ، اين روح متحرك را در برخي از شهرهاي بزرگ كهن احساس مي كنيم ، آن است كه اين اماكن محصول كار مردان و زناني بوده اند كه خود آن ها را روحي ژرف به حركت وامي داشته است، افرادي كه مي توانستند و اجازه مي دادند اين روح ژرف خود را در اماكني كه آنان مي ساختند نشان داده و آشكار سازند . ژرفاي روح را نمي توان ((توليد كرد)) و اين باور هنوز در ما   وجود دارد كه استفاده ي درست و عميق از خود قانون واحد و فراگير عامل وجود روحي كه ما در تمامي شهرهاي بزرگ سنتي مشاهد مي‌كنيم . سرانجام اين مطلب بيان گر آن است كه ايجاد فضاي شهري بيشتر بايد بر پايه ي درك كامل از قانون يگانه و كمتر بر كاريست مكانيكي هفت قاعـــده ي موقتي مورد بحث استـوار باشد. قواعد متفاوتند . آن ها با موضوعات متفاوتي سرو كار دارند : موضوع هاي بزرگ ، موضوع هاي كوچك ، موضوع هاي عمومي و موضوع هاي بسيار   خاص. آن ها با پاركينگ ، شكل بنا ، جاي ستون ها در يك بنا ، ارتباط ميان يك ساختمان با فضاي شهري پيرامون آن ، شكل يك پنجره ، جاي يك پارك يا يك زمين بازي كودكان سر و كار دارند . در اين معني آن ها بسيار متفاوتند . هر يك از قواعد ويژه به ما چگونگي انجام اين كار را از طريق مشخص كردن يك شاخه يا خوشه از كل هاي فرعي و چگونگي شكل دادن به آن ها و تبديل آن و به كل     مي آموزند. هر يك از قواعد به ما مي گويد كه هستي ها يا كل هاي محدود و معيني بسازيم كه از كليت بيشتر يگانه تر برخوردار باشند. اصل يگانه به روشن ترين شكل خود در قاعده ي دوم بيان شده است. اين قاعده به طور كاملا سنجيده اي بر اين واقعيت تاكيد مي كند كه هر كار ساختماني بايد در خلق بافت شهري بزرگ تر نقش داشته باشد . يعني قاعده ي مورد نظر تصريح مي كند كه هر كل جديدي كه يك پروژه ي ساختماني است، بايد هم زمان به شكل گيري كل هاي بزرگ تر ( ساختارهاي شهري) نيز كه به تدريج... و از بهم پيوستن اقدامات مجزا و منفرد خلق مي شوند، كمك كند. مسلما اين قاعده بيان كننده ي اين مطلب است كه در حقيقت هر عمل ساخت و ساز بايد در خلق دست كم سه كل بزرگ و متفاوت شركت داشته باشد : كلي كه آن را تكميل مي كند ، كلي كه آن را شكل  مي دهد و تحكيم مي بخشد و كلي كه از پيدايش در آينده خبر مي دهد ... بنابراين  اين امر در مورد قاعده ي دوم نسبتا بديهي است. اما همين مطلب در مورد تمامي  قواعد ديگر نيز صدق مي كند. اگر سيستم قواعدي را كه تحت عنوان قاعده ي 4   ارائه شده اند و بر شكل گيري فضاي شهري حاكم اند بررسي كنيم، همين اصل عام را كه در مقياس كوچك تري عمل مي كند مشاهده مي كنيم. در اين جا هر قاعده در كار شكل دادن به برخي كل هاي خاص است كه به پاركينگ، حركت پياده، فضاي باز عمومي ، خيابان ها ، فضاي داخلي و توده ي ساختماني  مربوط مي شوند . اين قواعد در كل همگي در خدمت تعريف شيوه ي تامين ارتباط و پيوند متقابل و مطابقت ميان كل هاي گوناگوني هستند همه در سطح شهر وجود دارند . هدف از اين كار حراست از تماميت و يكپارچگي متقابل اين كل هاست . اگر به قواعد فرعي تابع قاعده ي پنجم نگاه كنيم همان ويژگي را در يك مقياس باز   هم كوچك تر مشاهده مي كنيم . در اينجا ما با قواعدي روبرو مي شويم كه  شيوه ي ار تباط حجم هاي يك ساختمان (كل هاي فرعي ) به حجم اصلي ( كل اصلي) ، شيوه ي قابل روئيت شدن هستي ها يا كل هاي تعريف شده بوسيله ي ورودي هاي اصلي براي فردي كه وارد ساختمان مي شود، شيوه ي طراحي رواق ها ، راهروها يا حياط مركزي ها يا به طور كلي فضاهاي گردش و از اين طريق   يعني تنظيم وضع كل هاي كوچك تر ، وضوح بخشيدن به كليت بزرگ تر ... را تشريح مي كند. در قاعده ي 6 مواردي از قبيل دهانه ها و واحدهاي سازه اي ، تيرها ستون ها، پي ساختمان ، شكل پنجره ها ، بام ساختمان و شكل ستون هاي مجزا ، سر ستون ها و قاب پنجره مي پردازيم . در قاعده ي شماره ي يك كه با اصل ترين جنبه هاي رشد تدريجي سر وكار دارد ، همين پديده منتها در حالت ابتدايي تر مشاهده مي شود. ما در اينجا عبارات صريحي درباره ي شيوه ي بوجود آمدن كل بزرگ (مربوط به تمامي ناحيه ها) از كل هاي كوچك به همراه توزيع آماري اين كل هاي كوچكتر بر حسب ابعاد و عملكرد ، مشاهده مي كنيم.  حتي در قاعده ي شماره ي 3 كه شايد از همه رمز گونه تر باشد و با ديدها سر و كار دارد ، اما بار ديگر با همان پديده روبرو هستيم كه با اين واقعيت بيان  مي شود كه ديد عملكردي كه مقدم بر هر پروژه ي ساختماني است ، بايد اساسا   پروژه ي پيشنهادي را (به عنوان چيزي كه به روشني بافت پيرامون را اصلاح مي كند يا از متن آن ((بيرون مي جهد)) ... و آن را مي آرايد ، وسعت مي بخشد،    بسط مي دهد و تكميل مي كند) در نظر داشته و تكامل دهد. سرانجام قاعده ي 7   نيز بينشي از نوع ديگر به موضوع اضافه مي كند . ما در اين بخش نخست مطرح  كرديم كه كليت، مركب از ميداني از((مراكز)) است كل ها را بايد در نهايت به عنوان مراكز درك كرد و فهميد. قاعده ي 7 هندسه ي يك مركز را به روشي ابتدايي و مقدماتي مشخص مي سازد و مي كوشد تا از اين طريق به شكل گيري  هندسي هر كل ياري كند. يك بار ديگر لازم است بر اين واقعيت تاكيد كنيم كه كليت يا ((سلامت)) يك كل به ميزان موقيت آميز بودن تركيب اجزاء آن يعني پيوند ميان كل هاي ديگر وابسته است.قواعد ديگري كه مطرح شد تلاش براي ايجاد يك كليت بزرگ تر از طريق خلق كل هاي متوسط و كوچك و ايجاد پيوندهاي متفاوت و خاص ميان كل هاي كوچك در سطوح مختلف است . براي روشن كردن منظور خود مي توانيم قانون يگانه را به طور موجز به اين شيوه ي اصولي بيان كنيم :   هر ساخت و ساز جديد بايد به گونه اي انتخاب، مكان يابي ، برنامه ريزي و اجرا شود و جزئيات آن به شكلي معين شود كه شمار كل هايي را كه در فضا وجود دارند ، افزايش دهد .
инфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфо
инфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфо
инфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфо
инфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинйоинфоинфоинфоинфоинфо
инфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфо
инфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфо
инфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфо
инфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфо
инфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфо
инфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоинфоtuchkasинфоинфо
сайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайт
сайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайт
сайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайт
сайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайт
сайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайт
сайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайт
сайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайт
сайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайт
сайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайт
сайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтсайтtuchkasсайтсайт