تالار گفتگوی کیش تک/ kishtech forum

نسخه‌ی کامل: ترجمه لاله سیاه اثر الکساندر دوما صفحه -39-40
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
او می دانست که کسی حرف یک دختر خارجی  که جزئیات کاشت گیاه را نمی داند  و یا  به حرف یک زندانی متهم به امانت کسی بها نمی دهد. و او قطعا جایزه  لاله سیاه را خواهد برد. و بجای اینکه لاله به نام آقای بارل نامیده شود به نام لاله سیاه باکستل خوانده خواهد شد. اما ، برای سرقت لاله ،او باید وارد اتاق رزا می شد ، و برای این کار یک کلید جعلی ساخته بود. نیم ساعت بعد از دیدار رزا ، هنگامی که اولین اشعه های روز از میله های پنجره وارد زندان کورنلیوس می شد ، او دوباره صدای پای رزارا شنید. کورنلیوس! کورنلیوس!
چی ؟ خدای من !
کورنلیوس! رزاگفت ، لاله ... را برده اند ، از ما دزدیده شد و به در تکیه داد تا نیفتد.
 
-Mais comment cela ? Dites-moi, expliquez-moi….
-Oh ! ce n’est pas de ma faute. La ne m’a pas quittée, je l’ai constamment tenue dans ma main.
Mais alors ?
Quelqu’un a surement fait faire une fausse cle.
Cornelius, immobile, écoute
 Presque sans comprendre, murmurant seulement :
-volée, volée ! Rosa, on mous a voles, c’est vrai, mais nous connaissons le voleur : c’est ce Jacob. Rosa, cette porte, et vous verrez comme je le retrouverai, vous verrez….
Helas ! dit Rosa en éclatant en sanglots, je ne peux pas vous ouvrir. Je n’ai pas les clefss Si je les avais, il y a longtemps que vous seriez libre !
Votre père les a. Oh, le misérable, il est surement complice de Jacob.
Parlez plus bas, au nom du ciel.
Je tuerai Jacob et je tuerai Gryphus , hurle van Baerle, fou de colère , en tapant contre la porte.
اما چطور این اتفاق افتاد؟برایم توضیح بده ......
اوه! تقصیر من نیست . چرا که همیشه کلید با من بود . و هیچوقت آنرا از خود جدا نمی کردم وهمیشه در دستم بود .
اما پس چطور این اتفاق افتاد؟
احتمالا کسی یک کلید جعلی ساخته. کورنلیوس مات و مبهوت با خودش آهسته زیر لب چیزی می گفت: لاله دزدیده شده , درزدیده شده ! آنرا از ما دزدیده اند ,درسته اما ما می دانیم چه کسی اینکار را کرده : دزد لاله ها آقای جاکوب هست. رزامن او را پیدا می کنم خواهی دید.
افسوس که نمی توانم در زندان را باز کنم کلید زندان را ندارم وگرنه شما را برای مدتی طولانی آزاد می کردم . اما پدرتان کلید دارد . آه , خدای من اون بیچاره همدست جاکوب است. لطفا آرام صحبت کنید .کورنلیوس خیلی عصبانی است و فریاد می کشد من جاکوب و گریفوس را می کشم . و به در می کوبد.
 
-Calmez-vous, Cornelius. Je vous promets que je prendrai les s de mon père et que je vous ouvrirai mais calmez-vous mon ami.
Le vieux Gryphius apparait au milieu de tout ce bruit.
-Ah ! vous me prendrez mes s, ma fille, dit-il avec colère. Ah ! Monsieur l’innocent tulipier, ah !
Vous me tuerez ! Très bien ! Ah ! Son Altesse Guillaume d’Orange saura tout demain. Suivez-moi, ma fille. Et vous, monsieur la savante, au revoir !
Tout n’est pas perdu encore, compte sur moi, mon Cornelius, dit Rosa en suivant son père.
آرام باش کورنلیوس , من قول می دهم که کلید ها ی پدرم را برایت بیاورم و در را برایت باز کنم. اما کمی آرام باش دوست من.
آقای گریفوس از سرو صدای با خبر شد و یکهو پیدایش شد وبا عصبانیت  گفت :چی! تو میخواهی کلید های من را برداری دخترم,  تو با زندانی اینجا صحبت می کنی اجازه بدید آقا او بی گناه است . منو میکشی خیلی خوب ! آه اعلیحضرت ویلیام فردا همه چیز را می فهمد . دنبالم بیا دخترم و شما ، آقا ، خداحافظ!
رزاگفت :نگران نباش همه چیز درست می شود، روی من حساب کن ، کورنلیوس من ،و  به دنبال پدرش می رود.
Pendant ce temps, Boxtel est sorti du château, la tulipe noire enveloppée dans un grand manteau, et il est parti pour Harlem, sans rien dire à Gryphus. Une fois à Harlem, il enlevé la tulipe du pot et la