تالار گفتگوی کیش تک/ kishtech forum

نسخه‌ی کامل: Short story : Mother and daughter
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
One summer day, when tourists were lining up to enter a stately house, an old gentleman whispered to the person behind him, Take a look at the little fellow in front of me with the poodle cut and the blue jeans. Is it a boy or a girl Its a girl, came the angry answer. I ought to know. She’s my daughter Forgive me, sir! apologized the old fellow. I never dreamed you were her father  Im not, said the parent with blue jeans. Im her mother!

یک روز تابستانی، وقتی جهانگردان برای وارد شدن به یک خانه با شکوه صف کشیده بودند، یک آقای مسن به آرامی به نفر پشت سر خود گفت یک نگاه به کودکی که جلوی من ایستاده و موهایش را مثل سگ های پشمالو آرایش کرده و شلوار جین آبی پوشیده بینداز. معلوم نیست که دختر است یا پسر ؟ شخص مقابل خشمگینانه جواب داددآن بچه دختر است. معلوم است که من باید این را بدانم که او دختر است! چون او دختر خود من است. شخص مسن برای معذرت خواهی گفت لطفا مرا ببخشید آقای محترم من حتی تصورش را هم نمی کردم که شما پدر آن بچه باشید. شخص عصبانی که شلوار جین آبی هم پوشیده بود گفت: نه نیستم! من مادر او هستم